وی مثل وندتا (به انگلیسی: V for Vendetta) فیلمی تریلر سیاسی پادآرمانشهر محصول سال ۲۰۰۵ به کارگردانی جیمز مکتیگو و نویسندگی واچوفسکیها است. این فیلم بر اساس داستان کمیک دیسی/ورتیگو به همین نام و توسط آلن مور و دیوید لوید ساخته شده. هوگو ویوینگ نقش وی که یک جنگجوی آنارشیسم است را بازی میکند، وی تلاش میکند تا از طریق اقدامات تروریستی انقلاب کرده و حکومت را سرنگون کند. همچنین ناتالی پورتمن نقش ایوی را بازی میکند. ایوی زن جوان طبقه کارگر است که در مأموریتهای وی با او همراه میشود. استیون ری نیز نقش کاراگاه پلیسی را بازی میکند که در پی دستگیری و توقف فعالیتهای وی است.
تاریخ پیشبینیشده برای نمایش فیلم ۴ نوامبر ۲۰۰۵ (یک روز قبل از چهارصدمین سال برگزاری مراسم شب گای فاکس) بود ولی به دلایلی این فیلم با تأخیر در ۱۷ مارس ۲۰۰۶ به نمایش درآمد و با واکنش مثبت منتقدان روبه رو شد.
از وی مثل وندتا توسط بسیاری از گروههای سیاسی به عنوان تمثیلی از ظلم و ستم یاد شدهاست. آزادی خواهان و آنارشیسمها از آن برای ترویج عقاید خودشان استفاده کردند. دیوید لوید اظهار داشت: صورتک گای فاکس دیگر یک نقاب معروف شده که در اعتراضها از آن استفاده میشود - و من از این بابت خوشحالم، به نظرم این نقاب منحصر به فرد است و در بین مردم رواج دارد.
داستان
داستان فیلم در سال ۲۰۲۷ و در خلال دومین جنگ داخلی آمریکا رخ میدهد، جهان در جنگ و آشوب قرار دارد، بیماری به نام «ویروس سنت ماری» در سراسر اروپا پخش شده. در این هنگام پادشاه بریتانیا به عنوان یک نوردیک گرا و دولت پلیس به عنوان یک نئوفاشیسم توسط حزب نورسفایر به سرپرستی آدام ساتلر اداره میشوند. مخالفان سیاسی، مهاجران، یهودیان، مسلمانان، کافران و بسیاری از افراد در اردوگاههای کار اجباری زندانی و اعدام میشوند. طبقات اجتماعی فاقد عدالت بوده و ایرلندیها از طبقه اجتماعی پایینتری نسبت به نژاد نوردیک و بریتانیاییها برخوردار هستند.
در ۴ نوامبر، فردی که خود را «وی» معرفی میکند و نقاب گای فاکس بر چهره دارد ایوی هموند _یکی از کارمندان شبکه تلویزیونی بریتانیا_ را از دست پلیس مخفی که به دلیل منع عبور و مرور در شب گرفتار شده بود نجات میدهد. او ایوی را به پشت بام خانه ای میبرد و در آن جا تخریب عمارت اولد بیلی توسط مواد منفجرهای که خود وی ترتیب آن را داده بود تماشا میکند. او این تخریب را با آتش بازی و پخش ترانه اورتور ۱۸۱۲ چایکوفسکی همراه میکند. از بازرس فینچ خواسته میشود تا فعالیتهای وی را مورد بررسی قرار دهد، این درحالی است که شبکه تلویزیونی بیتیان این حادثه را «تخریب اورژانسی» اعلام میکند. وی پخش زنده این شبکه را قطع میکند و مردم را به دفاع در برابر حکومت تشویق میکند. وی همچنین اعلام میدارد در شب آتش سال آینده کاخ وستمینستر را از بین خواهد برد. وی در حین خارج شدن از ساختمان توسط پلیس تا مرز دستگیری میرود اما ایوی به او کمک میکند تا فرار کند، ایوی در اثر این کمک بی هوش میشود و وی او را به خانه اش میبرد.
وی به ایوی میگوید که برای امنیت خودش باید یک سال در همین خانه بماند. وی لوئیس پروسترو، افسر ارشد نورسفایر و آنتونی لیلیمان، اسقف لندن را هم میکشد و ایوی پس از آن به خانه کمدین معروف گوردون دیتریش میرود. گوردون او را به خانه میپذیرد. در همین حین وی به سراغ دکتر دلیا سورریج رفته و حادثه ۲۰ سال پیش در کار اجباری و آزمایشهای شهر لارکهیل را از زبان خود دکتر میشنود، اگرچه دکتر دلیا از کارهای گذشته اش پشیمان شده اما وی او را میکشد.
چندی بعد گوردون نمایشی تلویزیونی اجرا میکند و در آن آدام ساتلر را مسخره میکند. همان شب خانه گوردون مورد حمله قرار میگیرد و دستگیر میشود. تلاش ایوی برای فرار فایده ای ندارد و او هم دستگیر و زندانی میشود. ایوی به زندان میرود و مورد شکنجه قرار میگیرد. در این مدت او با خواندن یادداشتهای فردی به نام «والری پیج» خود را سرگرم میسازد. در زندان به ایوی گفته میشود که اگر مکان وی را لو ندهد اعدام خواهد شد. ایوی اعدام را ترجیح میدهد اما در کمال ناباوری آزار میشود. ایوی از زندان خارج میشود و متوجه میشود که در تمام این مدت در خانه وی بودهاست. وی شخصاً او را در خانه گوردون دستگیر کرده و با شکنه دادن او سعی در از بین بردن ترس ایوی داشتهاست. وی اظهار میکند یادداشتهای موجود در زندان واقعی بودهاست، او همچنین اطلاع میدهد گوردون زمانی که در خانه اش قرآن پیدا شده اعدام میشود. ایوی ابتدا از این ماجرا ناراحت و عصبانی میشود اما بعد مدتی احساس میکند واقعاً فردی قوی تر شدهاست، بنابراین وی را ترک میکند و قول میدهد قبل از ۵ نوامبر بازگردد.
بازرس فینچ با بررسی مطالبی در روزنامههای قدیمی پی میبرد که وی نتیجه آزمایشهای انسانی بوده. او میفهمد وی در جنگ بیولوژیک در لارکهیل آتش میگیرد. فینچ، ویلیام روک وود را ملاقات میکند و به او میگوید که این برنامه و ویروس مرگبار سنت ماری توسط ساتلر و کریدی (یکی از رهبران حزب نورسفایر) به کشور انتقال یافتهاست.
همانطور که به زمان ۵ نوامبر نزدیک میشود. وی هزاران ماسک گای فاکس را در شهر توزیع میکند. در این وضعیت در شهر آشوب و هرج و مرج به پا میشود. چندی بعد ایوی برای وفا به قولش نزد وی میرود. وی به او قطاری مملو از مواد منفجره را نشان میدهد که در متروی لندن رها شده بود. مسیر این قطار مجلس است و میتواند آن جا را از بین ببرد. وی استفاده از قطار را بر عهده ایوی میگذارد و به سراغ کریدی میرود. او قبلاً با کریدی قراری گذاشته بود که در ازای ساتلر خودش را تسلیم کند. کریدی ساتلر را میکشد، پس از آن وی با کریدی و مردانش میجنگد و تمام آنها را از بین میبرد. او زخمی نزد ایوی بر میگردد و قبل از مرگ میگوید که ایوی را دوست داشته و او مانند فرزند نداشته اش است.
ایوی بدن مرده وی را در قطار قرار میدهد، در همین حین فینچ نزد ایوی میآید اما به دلیل مخالفت با حزب، اجازه میدهد تا قطار حرکت کند. در این حین در شهر مردم شورش کرده و به سمت مجلس راهپیمایی میکنند. ارتش جلوی مردم را نمیگیرد و مردم به سمت مجلس راهپیمایی میکنند. در آخر مجلس نابود میشود. در پایان فیلم فینچ از ایوی هویت وی را میپرسد و ایوی پاسخ میدهد: «او همه ما بود»