کافه پیانو قصه دو دوست صمیمی به نامهای «آوا» و «باران» را روایت میکند. 2 دانشجوی جوان که سالهاست در ترکیه زندگی میکنند و برای تامین هزینههای زندگی خود به دنبال کار میگردند. «فریبرز» دوست مشترک آوا و باران است و دخترهای قصه به کمک او با فردی به نام «جهان» آشنا میشوند. جهان سالها قبل در کافهای به نام «کافهپیانو» با همسرش «پوران» آشنا شده بود و پس از آن، کافه را به عنوان هدیه اولین سالگرد ازدواج برای او خریده بود.ولی پس از چند سال پوران به دلیل بیماری میمیرد و کافه تعطیل میشود. «جهان» شرطی برای دخترها میگذارد که اگر موفق به انجام آن بشوند، کافه را بدون دریافت پول به آنها می دهد. تلاش آوا و باران برای انجام شرط «جهان» داستانی را میسازد که