جکی براون (به انگلیسی: Jackie Brown) سومین فیلم بلند کوئنتین تارانتینو ساخته شده به سال ۱۹۹۷ است. در مقایسه با سایر کارهای تارانتینو، جکی براون فیلم معمولی و سادهای است که بدون نقص و خوب (اگر کمی طولانی بودنش را فراموش کنیم) ساخته شدهاست ولی اثر درخشان و فوقالعادهای در کارنامه او بهشمار نمیرود. فیلمی متوسط که نام کارگردان بزرگی (پس از اکران داستانهای عامهپسند) را یدک میکشد، ساخته شده براساس داستان پلیسی متوسطی که نام نویسنده معروفی را بر خود دارد.
داستان
جکی براون، زن میانسالی ست که بعد از عمری خدمت در خطوط معتبر بینالمللی، --بخاطر حمل مواد مخدر و دردسرهایی از این قبیل—کاری بهتر از مهمانداری مزخرفترین خط هوائی مکزیک پیدا نکرده. حقوق کم، مزایای ناچیز و پیری که عنقریب به سراغش خواهد آمد چنان او را از آینده میترسانند که از سر ناچاری دست به همکاری با یک قاچاقچی اسلحه بنام «اوردل» زده و محمولههای پول نقد او را بطور غیرقانونی از مرز هوائی مکزیک وارد کشور میکند. همه چیز خوب پیش میرود، تا اینکه یکی از هم دستان اوردل—که به تازگی دستگیر شده—سر نخ به دست پلیس میدهد، و آنها هم بلافاصله جکی براون را حین حمل پول بازداشت میکنند. جکی دو انتخاب پیش رو دارد: یا با پلیس همکاری کرده و دست اوردل را در دست آنها گذاشته، و به این وسیله از به زندان افتادن و اخراج شدن از کار جلوگیری کند. یا اینکه پیشاپیش بهای زندانی شدنش را از اوردل گرفته و دیگر نگران شغل و آیندهاش نباشد. همه این اتفاقات مصادف شده با یک معامله بزرگ برای اوردل، و او نیاز به پانصد هزار دلار پول نقد برای جوش دادن معاملهاش دارد... اینجاست که راه سومی به نظر جکی میرسد