لا لا لند یا عالم هپروت؛ فیلمی رمانتیک و موزیکال محصول سال ۲۰۱۶ آمریکا به نویسندگی و کارگردانی دیمین شزل است. در این فیلم بازیگرانی همچون رایان گاسلینگ، اما استون، جی. کی. سیمونز، جان لجند، رزمری دویت و میگن فی ایفای نقش میکنند. دیمین شزل که خود در رشته موسیقی تحصیل کرده و فیلم ویپلش را بر اساس خاطراتش در سال ۲۰۱۴ ساخته بود، سومین فیلم خود را نیز با زمینه موسیقی به روی پرده فرستاده است.
رایان گاسلینگ و اما استون بعد از فیلمهای دیوانهوار، احمقانه، عشق و جوخه گانگستر در این فیلم برای بار سوم با یکدیگر همبازی شدهاند. نخستین نمایش لا لا لند در ۳۱ اوت ۲۰۱۶ و در طی جشنواره فیلم ونیز بود که در نهایت موفق شد جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن برای اما استون را بدست بیاورد. لا لا لند توسط سامیت انترتینمنت در تاریخ ۹ دسامبر ۲۰۱۶، در ایالات متحده اکران شد. این فیلم ۴۴۳٫۹ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد در حالی که بودجه ساخت آن فقط ۳۰ میلیون دلار بود و توانست تبدیل به پرفروشترین فیلم غیر ابرقهرمانی و غیر انیمیشنی در سال ۲۰۱۶ بشود.
داستان
داستان در زمان حال و در شهر لس آنجلس میگذرد. میا (اما استون) دختر جوانی مشتاق بازیگری است که در کافی شاپ کمپانی برادران وارنر به عنوان پیشخدمت کار میکند و در فاصلههای زمانی آزمونهای بازیگری خود به بازیگرهای هالیوود قهوه لاته میدهد. سباستین (رایان گاسلینگ) نیز یک نوازنده پیانو سبک جاز است که فعلاً با نواختن موسیقی در کافههای دلگیر سر میکند و از طرف خواهرش لائورا تحت فشار برای ازدواج قرار گرفتهاست. میا و سباستین موقع رانندگی در یک بزرگراه شلوغ در لس آنجلس به هم برخورد میکنند و کارشان به مشاجره میکشد. بعد از این مشاجره کوچک میا به آزمون بازیگری خود میرود اما آزمونش با موفقیت پیش نمیرود و او خسته و ناراحت به خانه برمیگردد. همخانههای میا با اصرار زیاد او را به یک مهمانی کریسمس میبرند. در راه بازگشت از مهمانی میا که ماشینش را بخاطر توقف در پارک ممنوع از دست داده پیاده به خانه برمیگردد. در راه بازگشت او صدای زیبای نواخته شدن پیانو را از داخل یک کافه میشنود و وارد کافه میشود و در کمال تعجب میبیند که پیانیست کسی نیست جز سباستین. سباستین بخاطر نواختن این قطعه که برخلاف سلیقه رئیس بدخلق کافه بنام «بیل» بودهاست از آنجا اخراج میشود. میا به سمت سباستین میرود تا با او حرف بزند اما سباستین به او تنه زده و رد میشود.
مدتی بعد در یک مهمانی میا بازهم بهطور اتفاقی سباستین را در میان یک گروه موسیقی میبیند و برای همین جلو میرود و درخواست آهنگ «من فرار میکنم» را میدهد و خودش هم با آهنگ شروع به درآوردن ادا برای سباستین میکند. بعد از این اتفاق سباستین به سراغ میا میرود و گفتگویی سرشار از طعنه و کنایه بین آنها شکل میگیرد. در راه بازگشت از مهمانی میا و سباستین با هم همراه میشوند و به فراز شهر لس آنجلس رفته و برای هم آواز میخوانند و میرقصند.
روز بعد سباستین به محل کار میا میرود و آنها مدت زیادی با هم دربارهٔ رویاهایشان صحبت میکنند. میا میگوید از بچگی عاشق سینما شده و میخواهد بازیگر شود و سباستین هم از عشقش به موسیقی جاز میگوید و اینکه میخواهد کافهای مخصوص جاز در شهر باز کند. بعد از این گفتگو گوشی میا زنگ میخورد و به او خبر میدهند که باید در یک آزمون بازیگری دیگر شرکت کند. او این کار را میکند اما آزمونش باز هم خراب میشود و او عصبانی به خانه بازمیگردد. در خانه نامزد میا که گرگ نام دارد او را به یک شام دورهمی به همراه برادرش که تازه از سفر برگشته دعوت میکند. میا بدون هیچ رغبتی به شام میرود اما وقتی یاد قرارش با سباستین میافتد سریع رستوران را ترک میکند و به طرف سینما میرود جایی که سباستین منتظر او است. میا و سباستین به تماشای فیلم شورش بیدلیل مینشیند و سپس به طرف رصدخانه گریفیتس حرکت میکنند. عشق میا و سباستین در این مکان به اوج خود میرسد و آنها در رؤیای خود مشغول رقصیدن در ستارهها میشوند.
رابطه میا و سباستین ادامه پیدا میکند. میا که از رد شدنهای متعدد در آزمونهای بازیگری خسته شده خودش به نوشتن نمایشنامه روی میاورد و سباستین هم همچنان در کافهها پیانو میزند. بیکاری و فشارهای زندگی مشترک با میا بالاخره سباستین را راضی میکند که علیرغم میل شخصی اش به پیشنهاد کار دوست قدیمی اش بنام کیث جواب مثبت دهد و او و گروهش را همراهی کند. وارد شدن سباستین به این گروه ابتدا اتفاق خوبی به نظر میرسد اما به مرور او را از میا دور میکند. تورهای متعدد گروه و میل به دیده شدن سباستین باعث میشود که بحث بین میا و او بالا بگیرد و مهمانی شامشان خراب شود. میا سباستین را ترک میکند و به خانه پدرش بازمیگردد.
مدتی از این جدایی و انزوا میگذرد تا اینکه مدیر برنامه یک کارگردان مشهور از طریق سباستین به میا خبر میدهد که میخواهد از او برای فیلمش تست بگیرد. میا ابتدا راضی نمیشود اما با اصرار سباستین قبول میکند در آزمون شرکت کند. میا در آزمون بازیگری سنگ تمام میگذرد و با خواندن آهنگی غمناک توجه کارگردان را جذب میکند.
پنج سال میگذرد. میا تبدیل به بازیگری بزرگ شده و با مردی ازدواج کرده و یک دختر دارد و سباستین هم به رؤیای خودش رسیده و کلوپ جازی را در شهر باز کرده که با موفقیت رو به رو شدهاست. یک شب که میا به همراه همسرش برای خوش گذرانی به بیرون رفته است سر از کافه سباستین درمیاورد. سباستین با دیدن میا در میان جمعیت دچار بهت میشود و به سراغ پیانو میرود و قطعه عاشقانه «میا و سباستین» را مینوازد و با همین آهنگ در رؤیای زیبایی غرق میشود. رؤیایی که در آن او و میا با هم ازدواج کرده و بچه دار شدهاند و هردو به موفقیتهای زیادی در شغل دلخواهشان رسیدهاند. بعد از پایان قطعه میا بلند میشود که از کافه بیرون بیرود اما در آخرین لحظه نگاهی به سباستین میاندازد و هردو لبخند تلخی به هم میزنند. میا کافه را به همراه همسرش ترک میکند و سباستین نیز مشغول نواختن پیانو میشود.