خلاصه داستان:
در زمین دیگر، یک زن جوان روشنفکر با آرزوی کاوش در کهکشان ها در برنامه فیزیک نجومی دانشگاه ام.آی.تی پذیرفته می شود. یک نویسنده به نام جان بوروز به تازگی به اوج حرفه کاری خود رسیده است و فرزند دومش در شرف به دنیا آمدن است.
نقد و بررسی کامل فیلم
«زمین دیگر» فیلمی است که توسط یک ایده حیرت انگیز تصویر شده است: یک سیاره جدید که اندازه اش چهار برابر ماه است در آسمان زمین دیده می شود. این تصویر تکان دهنده به همه چیز در داستان معنای عمیق تری می بخشد، به خصوص زمانی که معلوم می شود این سیاره، قطعاً همان گونه که عنوان فیلم هم وعده داده است، یک «زمین دیگر» است. شاید به عنوان دومین زمین نباشد ولی بسیار مشابه زمین است در جهانی که حالا قابل مشاهده شده است.
این مساله نبود غیر عادی تأثیرات فیزیکی بر دو سیاره ای که خیلی به هم نزدیک اند را توضیح می دهد.
از جهتی، این دو زمین از واقعیت فیزیکی مشترکی سهم نمی برند. از یک جهت دیگر زمین شماره دو درست آن بالا در آسمان است: آن قدر نزدیک که مدیران یک شرکت یک مسابقه انشا ترتیب می دهند و برنده اولین کسی خواهد بود که به سیاره جدید می رود. اعتراف می کنم که برای خود من باور کردن مسابقه انشا سخت تر از باور کردن وجود زمین دوم بود.
اما دغدغه این فیلم دلفریب واقع پذیر بودن نیست. پرسش های عمیق تری دارد تا به کشف آن ها بپردازد. این فیلم شامل یک زن روشنفکر جوان به نام رودا ویلیامز ( با بازی بریت مارلینگ) می شود که در صحنه ابتدایی فیلم برای مشارکت در یک برنامه فیزیک نجومی در دانشگاه ام.آی.تی پذیرفته می شود. برای جشن این موفقیت او یک مهمانی صمیمانه ترتیب می دهد و وقتی در حال رانندگی به سمت خانه است، اخبار مربوط به زمین 2 را از رادیو می شنود. وقتی از شیشه ماشین به آسمان نگاه می کند، با یک ماشین دیگر تصادف می کند و یک مادر و فرزند را به کشتن می دهد و پدر را به کما می فرستد.
چند سالی می گذرد. او از زندان آزاد شده است و می فهمد که آن پدر یک نویسنده به نام جان بوروز (با بازی ویلیام ماپادر) است که از کما بیرون آمده است. رودا به خاطر مرگ هایی که مسبب آن بوده اوضاع روحی بدی دارد و می خواهد که عذرخواهی کند یا جبران کند و یا …چه؟ نمی داند. او خود را به یک خانه قدیمی روستایی یعنی جایی که بوروز منزوی و افسرده زندگی می کند، می رساند و داستانی در مورد تمیز کردن خانه سرهم می کند.
حالا با موقعیتی سرو کار داریم که در فیلم ها چندان نا آشنا نیست. دو نفر که به آرامی به هم نزدیک می شوند در حالی که فقط یکی از آن ها از ارتباط عمیق بینشان آگاه است. نقطه قوت «زمین دیگر» این است که این داستان را برای یک هدف بزرگ تر به کار می گیرد. و خیلی بیشتر از یک تفکر عمیق در تنوعات بی نهایتی که زندگی یک انسان به خود می بیند، است.
اگر رودا مشروب الکلی مصرف نکرده بود، اگر به یک ایستگاه رادیویی دیگر گوش می داد. اگر جان در آن جاده و در مکان و زمان اشتباه قرار نمی گرفت. آن تصادف مهلک حاصل جمع تعداد بی نهایتی «اگر» هاست که اگر ردشان را بگیری و به عقب برگردی به این می رسی که چه می شد اگر هرگز زندگی بر زمین در ابتدا آغاز نمی شد. ما در زندگی هایمان روی موجی از شانس حرکت می کنیم.
چیزی که تأثیرگذار است این است که چطور این فیلم اجزای مختلف را کنار هم می چیند و آن ها را تبدیل به یک کل می کند. ایده وجود یک زمین دیگر به عنوان یک عنصر خیالی به فیلم وصل شده است و به طور آگاهنه ای مطابق اصول علمی به آن نگاه نمی شود البته به غیر از نقشی که به عنوان تصویر اصلی فیلم باز می کند. ارتباط بین رودا و جان به عنوان یک تصویر مملو از خطر دیده می شود. بازیگران کارکترهایشان را به طور متقاعد کننده ای تسخیر می کنند. ما را مجبور می کنند تا بیشتر از آن چه که طرح داستان به آن نیاز دارد، به آن ها اهمیت بدهیم. «زمین دوم همیشه از دور و در آسمان جلوه گری می کند و ما را تشویق می کند تا نتیجه بگیریم که چه قدر سرنوشت هایمان بر اساس اختیار است. از یک طرف هیچ چیز در زندگی ما ضروری نبوده است و از طرف دیگر همه چیز غیر قابل اجتناب است.
یک داستان خوب پشت این فیلم وجود دارد که مربوط به بازیگر و همکار نویسنده یعنی بریت مارلینگ می شود. او نویسنده و دستیار کارگردان در فیلم «جعبه سازها و بالرین ها» یک مستند کوبایی به کارگردانی مایک کاهیل در سال 2004 بوده است. آن ها در این فیلم با یکدیگر کار کرده بودند که به جشنواره ساندنس سال 2011 راه یافت و جایزه فیلم برگزیده آلفرد پی.اسلوان را در کنار جایزیه ویژه جری از آن خود کرد.
«زمین دیگر» با بودجه کمی ساخته شده است و کاهیل کار فیلم برداری و تدوین فیلم را هم خود بر عهده داشته است. اما این چیزی از قدرت فیلم کم نکرده است و مارلینگ به عنوان یک استعداد جدید، موهبتی برای فیلم بوده است. این فیلم یک برانگیزاننده برای ذهن است. آن هم به طریقی کم عمق تر نسبت به فیلم دیگری با موضوع زمین دیگر به نام «سولاریس» ساخته تارکووسکی.
در این یکی یک دانشمند با زمین شماره دو تماس می گیرد و متوجه می شود در حال صحبت با خودش است… گمان می کنید این اتفاق چه مفهومی دارد؟