نقد و بررسی فیلم فقط رحمت (Just Mercy)
« فقط رحمت » ( Just Mercy ) آن نوع داستان خوشفکری دربارهی ناعدالتیهای اجتماعی است که معمولا حوالی این وقت از سال اکران میشود. علیرغم سر و صداهای الکیای که دربارهی « فیلمی که برای جایزه بردن ساخته شده » بودن این اثر میشنویم اما « فقط رحمت » اثر خوشساختی است دربارهی افراد خوشنیت و درستکاری که ترجیح میدهند کار خوب بکنند تا اینکه آب را گل کنند. فیلم نگاه دقیق و درستی به سمت تاریک فقه و قانون و حقوق دارد و اینکه مفهوم عدالت در موارد بسیاری نیازمند چیزی خیلی بیشتر از این است که در دادگاه حاضر شویم و به جایگاه حق یک نفر اعتماد کنیم؛ مخصوصا اگر شما یک مرد سیاهپوست هستید که از قضا در مکان نامناسب و زمان نامناسب بوده است. وقتی که نوبت به « حل کردن » یک جرم شنیع برسد تا اینکه خشم عموم مردم فروکند کند، خیلی از ماموران قانون دنبال یک فرد بیگناه میگردند تا تمام تقصیرها را به گردن او بیاندازند و از این طریق فشارها را کمتر کنند.
در این مورد، آن فرد بیگناه و بدشناس کسی نیست جز « والتر مکمیلیان » ( جیمی فاکس)؛ یک قربانی معصوم و بیگناه دادگاهی ناعادلانه و سیستم قضایی متعصب حکومتی. « مکمیلیان » که در سال ۱۹۸۷ برای قتل یک دختر ۱۸ سالهی سفیدپوست دستگیر شده است، هم اکنون به مدت ۵ سال بوده که منتظر اجرای حکم اعدامش است تا اینکه وکیلی به نام « برایان استیونسون » ( مایکل بی. جوردن ) از اهالی آلاباما از راه میرسد و پیشنهاد میدهد تا نمایندهی او پروسهی درخواست یک دادگاه جدید باشد. « برایان » با کمک یک فعال ضد حکم اعدام یعنی « اوا انسلی » ( بری لارسن ) متوجه میشود که تبعیض و غرضورزی تا کجا ریشه دارد، علیالخصوص در دپارتمان پلیس محلی و اینکه مدارکی که بر علیه « مکمیلیان » ارائه شده بود بسیار دستکاری شده اند. « استیونسون » در برابر سیستمی بسیار بیرحم قرار میگیرد که هر جور شده تمایل به مجازات زندانیان محکوم شده دارد، حتی وقتی این محکومیتها به طرز واضحی ناعادلانه اند.
« فقط رحمت » من را به یاد فیلم سال ۱۹۹۹ « نورمن جویسون » به نام « طوفان » ( The Hurricane ) انداخت، یک داستان واقعی دیگر دربارهی یک مرد سیاهپوست که به اشتباه محکوم شده بود، کسی که از پشت میلههای زندان برای آزادی خودش جنگید. آن فیلم که « دنزل واشنگتون » را در نقش اصلی خود میدید رویکردی ملودراماتیکتر داشت اما استدلالها و دلایلش بسیار شبیه به همین اثر بودند. رویای « مارتین لوتر کینگ » شاید این بوده باشد که افراد سیاهپوست با شخصیتی که دارند قضاوت بشوند تا رنگ پوست و صورتشان، اما در اکثر پروندههای قضایی تنها چیزی که پلیس ترجیح میدهد ببیند همین رنگ تیرهی پوستشان است.
فیلم به خوبی در ردهبندی دوستداشتنی فیلمهای « پیرو عدالت » قرار میگیرد. بسیاری از فیلمهای قدیمیتر و کلاسیک این سبک ( مثل « کشتن مرغ مقلد » ( To Kill a Mockingbird ) بر اساس رمان « هارپر لی » اما با آن اقتباس مشهور با بازی « گرگوری پک » ) بر روی یک وکیل سفیدپوست تمرکز دارند که از مردی سیاهپوست دفاع میکند. اخیرا اما با فیلمهایی مثل « مارشال » ( Marshall ) و همین « فقط رحمت »، جریان به سمتی حرکت کرده است که افرادی با رنگ پوستی غیر سفید نقش مدافع قانونی بیگناهان را عهدهدار میشوند. این مسئله باعث شکلگیری سختیهای منحصربهفردی به خاطر عدم حضور « یک ناجی سفیدپوست » میشود. پیروزی نهایی در فیلم « فقط رحمت » از آنجایی شیرینتر میشود که میفهمیم احتمالات نه تنها بر علیه خود قربانی بسیار کم اند بلکه وکیل او نیز با مشکلات زیادی مواجه است.
« فقط رحمت » که تا جای ممکن تلاش میکند از کلیشهها و سنتهای هالیوودی دوری بکند ( این یکی از آن دسته داستانهایی بر اساس واقعیت است که هالیوود نیازش ندارد )، بازیگران بااستعدادی را جذب خود کرده است. « مایکل بیجوردن » که با بازی در نقشهایی مثل « کرید » ( Creed ) و « پلنگ سیاه » ( Black Panther ) توجه منتقدان را به خود جلب کرده بود توانسته تا به خوبی در نقش شخصیت اصلی این اثر قرار بگیرد و « استیونسون » را به عنوان قهرمانی نشان میدهد که از تهدیدهای شخصی و از دست رفتن جایگاه حرفهایش ابایی ندارد. « بری لارسون » که برای بازی در فیلم « اتاق » ( Room ) برندهی جایزهی اسکار شد، نقش فرعی نسبتا کوچکتری را بر عهده گرفته است تا نام خود را به این اثر اضافه کند اگرچه که مدت زمان حضورش در این فیلم بسیار محدود است. در نهایت هم باید به « جیمی فاکس » اشاره کرد که حضور در این نقش را به دلایل شخصی پذیرفت، در نقشی که شاید بهترین عملکرد او در دوران کاریش بوده باشد.
کارگردان این اثر یعنی آقای « دستین دنیل کرتون » که قبل از این فیلم « بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ » ( Short Term 12 ) را کارگردانی کرده بود و در آیندهی نزدیک هم با فیلم « شانگ چی » ( Shang-Chi ) به دنیای سینمایی مارول خواهد پیوست، توانسته تا داستان را بسیار سرراست و مستقیم روایت بکند و تاکیدش را بر روی ناعدالتیهای دهههای ۸۰ و ۹۰ در Deep South گذاشته است. « فقط رحمت » با این دید سیاسی است که قصد دارد توجه را بیشتری معطوف بکند نه تنها به داستان « مکمیلیان » که حل شده بلکه به عوامل ساختاری ای که باعث این مدل محکومیتها و ناعدالتیها میشوند، محکومیتهایی که بسیاری از آنها حل نشده اند. نکتهی نهایی این است که حتی اگر مفهوم رنگ پوست را از این معادله حذف بکنیم، استفادهی نابهجا از حکم اعدام ذات عدالت در ایالت متحده را زیر سوال میبرد و همین مسئله اقدامات افرادی مثل « استیونسون » را بسیار مهمتر از گذشته میکند.