نقد و بررسی فیلم زنان کوچک

  • 0 دیدگاه
  • 721 بازدید
نقد و بررسی فیلم زنان کوچک

درباره منتقد

  • نام: جیمز براردینلی
  • سن: 56 ساله
  • بیوگرافی :

    جیمز براردینلی (متولد ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۷) نویسنده و منتقد فیلم آمریکایی است.وی در نیوجرسی آمریکا متولد شد و پس از طی کردن دوران کودکی به چری هال و پس از آن به پیسکاتاوی نقل مکان کرد. وی از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک کارشناسی ارشد برق را اخذ نمود و برای سالیان سال در این حوزه مشغول به کار شد. وی همسر خو...

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم زنان کوچک (نقد فرمالیستی)

نقد و بررسی فیلم زنان کوچک

نقد و بررسی فیلم زنان کوچک (Little Women)

خلاصه داستان:

این فیلم داستان چهار خواهر را به تصویر می‌کشد که با گذشت مدتی از جنگ داخلی آمریکا اکنون بزرگ شده‌اند و باید به فکر زندگی جدیدی برای خودشان باشند. اما…


نقد فیلم:

رمان « زنان کوچک » ( Little Women ) چیزی شبیه به « هملت » ( Hamlet ) یا « غرور و تعصب » ( Pride and Prejudice ) است؛ داستان به حدی شناخته شده ( و محبوب ) است که هر اقتباسی از این آثار تنها به انتخاب‌های فیلمنامه‌نویسی ( اینکه چه چیزی در اثر باقی بماند و چه چیزی از آن کنار گذاشته شود ) و عملکرد بازیگران تبدیل می‌شود. مقایسه‌ی نسخه‌ی سال ۲۰۱۹ « گرتا گرویگ » از داستان خلق‌شده‌ی « لوییزا مری آلکات » با نسخه‌ای که بیشتر سینما دوستان به خاطر دارند یعنی اقتباس سال ۱۹۹۴ « گیلیان آرمسترانگ » ( با بازی « ویونا رایدر، کلیر دنز، کریستین بیل، سوزان ساراندون ) چیزی شبیه به قیاس بین سیب و پرتقال است. اقتباس « آرمسترانگ » از « زنان کوچک »، ترجمه‌ی کامل، سرراست و مستقیمی از مدیوم کتاب به مدیوم سینما محسوب می‌شد. « گرویگ » سعی کرده است تا با تغییر دادن ترتیب روایی اتفاقات اخیر و خلق یک پایان متعادل برای قدرتمندتر کردن مضامین فمنیستی اثر و همچنین یک پیچش داستانی مبهم که برخی آرن را هوشمندانه و برخی اشتباه خواهند دانست، کاری متفاوت خلق بکند.


این اثر مشخصا فیلمی بر اساس نوشته‌های « آلکات » است؛ البته نوشته‌هایی که در داخل پروسه‌ی تغییراتی قرار گرفته اند. « گرویگ » به جای روایت داستان بر اساس ترتیب زمانی روی دادن آن‌ها، کل ساختار روایت را شکسته و دو خط زمانی متفاوت ایجاد کرده است. او به سادگی از یکی به دیگری می‌پرد و دوباره هم باز می‌گردد و در این راه از یک سری سرنخ بصری ( مثل طول موی یکی از شخصیت‌ها ) استفاده می‌کند تا به ما بفهماند الان در بخش ابتدایی زمان روایی اثر هستیم یا بخش انتهایی آن ( فاصله‌ی بین این دو بخش نزدیک به ۳ سال است ). بدون وارد شدن به جزئیات این اثر باید اشاره کرد که پایان‌بندی آن پیچیده‌ترین ( و به صورت بالقوه، بحث‌برانگیزترین ) بخش اثر است و بینندگان را به یاد دیدگاه محققینی می‌آورد که باور دارند « زنان کوچک » حداقل در بخش‌هایی از خود به صورت زندگی‌نامه‌محور نوشته شده است و اثر عناصری از زندگی واقعی « آلکات » را به خود وارد کرده است. اگرچه جهتی که فیلم در انتها به سمت آن می‌رود کاملا مناسب و صحیح است اما با پایان‌بندی کتاب متفاوت است و عده‌ای از « خالص‌گرایان » ( اگر همچین گروهی وجود داشته باشد ) قطعا ناراضی خواهند بود.


فیلم بر روی ۵ زن از خاندان « مارچ » تمرکز می‌کند. پدر خانواده ( با بازی « باب اودنکرک » که پس از گذشتن بیش از نیمی از شروع اثر تازه سر و کله‌ش پیدا می‌شود )  مشغول انجام ماموریت در جریان جنگ داخلی است و به همین خاطر همسرش « مارمی » ( لورا درن ) و چهار دخترش – « مگ » ( اما واتسون )، « جو » ( ساشر رونان )، « بث » ( الیزا اسکانلن ) و « امی » ( فلورنس پو ) – را ترک کرده و آن‌ها را در موقعیت اقتصادی بسیار بد و قفرآلودی رها کرده است. اولین خط زمانی زندگی آن‌ها در کنار یکدیگر را نشان می‌دهد و خرده‌ داستان‌های آن شامل رابطه‌ی در آستانه‌ی شکل‌گیری بین « جو » و « لاری » ( تیموتی شالامه ) و همچنین وسواس « جو » در تبدیل شدن به یک نویسنده خلاصه‌ می‌شود. دومین خط زمانی شامل جایی می‌شود که « مگ » با یک معلم ورشکسته، « جان بروک ( جیمز نورتون ) ازدواج کرده و به محله‌‌ی دیگری نقل مکان کرده است؛ « بث » در حال مرگ است و « امی » نیز با عمه‌ی ثروت‌مندشان ( با بازی مریل استریپ ) در فرانسه است. « جو » در نیویورک بوده و به دنبال حرفه‌ی نویسندگی خود است و رابطه‌ی رمانتیکی با مهاجر آلمانی موفق « فردریچ بائر » ( لوئیس گارل ) آغاز کرده است.


همانطور که همه انتظار داشتند، « گرویگ » بر جنبه‌های فمنیستی رمان « آلکات » تاکید زیاده داشته است و تمرکز به‌خصوصی هم بر روی « جو » به عنوان قوی‌ترین شخصیت داستان ( چه زن و چه مرد ) می‌کند بدون اینکه بخواهد از محدودیت‌های جنسیتی آن زمان چشم‌پوشی بکند. به عبارت دیگر، جو « شخصیتی » قدرتمند است اما تضاد زمانی‌ای با زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کند ندارد. او مشخصا همان شخصیتی است که « آلکات » در صفحات رمان خود خلق کرده بود. « گرویگ » خیلی تلاش کرده است تا « جو » را تبدیل به نمادی راسخ تبدیل نکند. در جایی از داستان او اعتراف می‌کند که:« من خیلی تنها ام ».


این لحظه در میان بسیاری از سکانس‌های دیگر پرونده‌ی « ساشر رونان » برای نامزدی اسکار را تقویت می‌کنند. اصلا اغراق نیست اگر بگوییم که او احتمالا بهترین « جو » ای است که تا کنون بر روی پرده‌ی سینما حضور پیدا کرده است. بازی او شایسته‌ی تقدیر است؛ او توجه بیننده را در تمام لحظاتی که در سکانسی حضور دارد به پرده‌ی سینما معطوف می‌کند و این یعنی اکثر لحظات تشکیل‌دهنده‌ی اثر چرا که فیلم هم درست مثل رمان به شخصیت او برتری داده است. دیگر بازیگران جوان اثر – اما واتسون، فلورنس پو و الیزابت اسکانلن » بازی‌های خوبی از خود نشان داده اند اما خب به هیچ‌وجه به اندازه‌ی « رونان » نمی‌درخشند. در میان بازیگران نقش‌های فرعی‌تر اما شاید خیلی عجیب باشد که بگوییم بهترین « مریل استریپ » نیست ( اگرچه تصویری که او از « عمه مارچ » نشان می‌دهد بسیار لذت‌بخش است ). در عوض باید به « کریس کوپر» اشاره کرد که توانسته به شخصیتی که مدت زمان محدودی در اثر حضور دارد عمق بسیار زیادی ببخشد.


وقتی که حرف از اثری مثل « زنان کوچک » می‌شود، منطقی‌ترین و رایج‌ترین سوال است که آیا این اقتباس جدید اصلا از پایه و اساس نیاز بوده است یا نه. آیا چیزی به بدنه‌ی اثری که « آلکات » خلق کرده بود اضافه می‌کند یا زائد است؟ به خاطر قدرت بالای بازیگران این فیلم ( مخصوصا « رونان » ) و اقتباس غیرمعمول « گرویگ » ( چه از آن خوشتان بیاید و چه نه )، این اثر شایستگی دیده شدن دارد. زمان مشخص خواهد کرد که آیا این فیلم به اثری محبوب برای نسل کنونی تبدیل خواهد شد یا نه، درست مثل آثاری که در سال‌های گذشته ساخته شده بودند.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان