نقد فیلم احمد جوان (Young Ahmed)
کارگردان :Jean-Pierre Dardenne, Luc Dardenne
بازیگران :Idir Ben Addi, Olivier Bonnaud, Myriem Akheddiou
خلاصه داستان:
این فیلم، اقتباسی اکشن-زنده بر اساس داستان فندقشکن میباشد و در آن، بازیگر منکنزی فوی نقش یک دختر جوان به نام کلارا را بازی میکند که در آستانه کریسمس برای ماجراجویی درگیر با شاهزادههای فندقشکن جسور، پادشاهان موش صحرایی، پریهای آبنبات رقاص و چیزهای دیگری راهی میشود…
در حالی که این فیلم بهترین اثر ساخت آنها نیست اما برادران مولف بلژیکی با ساخت این فیلم توانستهاند که نگاهی به زندگی پسری ۱۳ ساله با الزامات و باورهای کشنده بیاندازد و نشان بدهند که هنوز هم دید خاص خود را دارند.
برادران «داردن» یعنی آقایان «ژان پیر و لوک» هنر بالایی دارند در نشاندادن زجرهایی که افراد تحت ستم میکشند و اینکه چگونه این مسائل ممکن است آنها را به راههایی بکشانند که به لحاظ اخلاقی مشکلدار اند. البته در شروع فیلم «احمد جوان»(Young Ahmed)، این سفر برای مدت طولانیای است که شروع شده است. احمد ۱۳ سالهی داستان ما(با بازی بینظیر ایدیر بن آدی) روزهای خود را صرف مطالعهی اسلام رادیکال و افراطی تحت نظر «امام یوسف»(با بازی عثمان مومن) میکند. علیرغم وحشتهای مادر نسبتا دیوانهش یعنی «لوئیس»(با بازی کلیر بودسون)، او از حالا خود را صرف جهاد کرده است. در طی اکت و بخش اول فیلم او قسم خورده که معلم سکولار خود یعنی «آینس»(با بازی میریام آخدیو) را بکشد و این اقدام غیرمحتاطانه باعث میشود که او از سر از ندامتگاه جوانان دربیارود. باقی فیلم صرف نشان دادن کشمکشهای این نوجوان به شدت گیج و سرگردان با ایدئولوژی و باورهایش میشود در حالی که بسیاری از شخصیتهای درون اثر سعی میکنند که او و باورهایش را به نحوی تغییر بدهند.
اگر بخواهیم کلیات فیلمهای برادران «داردن» در سه دههی اخیر را نگاه کنیم باید گفت که «احمد جوان» جایی در بالای فیلمهای متوسطی مثل «دختر ناشناس»(The Unknown Girl) و بسیار پایینتر از شاهکار تعلیقدار و در زمان حالی مثل «دو روز، یک شب»(Two Days, One Night) و یا «بچه»(The Child) دارد. «احمد جوان» با وجود یک سری موارد جذاب و همچنین سبک قصهگویی خلاصه و مینیمال برادران «داردن» هیچوقت از سطح چالش بنیادینی که «احمد» با آن دست و پنجه نرم میکند بالاتر نمیرود و دیدی عمیقتر از رفتارهای او و دلایل آنها به ما نمیدهد. فیلم ترجیح داد تا مضامین و مفاهیم مورد نظر خود را به شکل بسیار مستقیمتری بیان بکند.
برادران «داردن» همیشه در ساخت آثار تعلیقدار، هیجانانگیز و غمناک درباره ی شخصیتهای به لحاظ احساسی پیچیده موفق بوده اند و «احمد» بلافاصله به آن شخصیتها پیوسته و جزو بهیادماندنیترین انسانهای خلق شده توسط آنها میشود. پسری تنومند با موی فرفری زبری که در چنگال فقر اسیر شده است. او به دنیا با دیدی مخفیانه نگاه میکند و اکثرا هم مشخص نیست که آیا واقعا از کارهایش پشیمان است و یا اینکه به صورت دزدکی در حال کشیدن نقشهی حملهی بعدیش است.
فیلم «احمد جوان» به عنوان داستانی دربارهی تروریسم در سنین بلوغ به درام خود اجازهی کامل شکوفا شدن نمیدهد. افراطگرایی احمد باعث حرکت اثر میشود اما فقط در همان سطح باقی میماند. فیلمسازان با این پیشفرض به شدت تاریک چنان آرام و با متانت برخورد میکنند که شاید حتی در سطح یک حقه ی ساده پایین کشیده میشود. خیلی واضح است که «امام یوسف» شخصیتی است که «احمد» را به این راه کشیده است آن هم به خاطر داستانهایی که برای پسرعموی کشتهشدهش برای او تعریف کرده است.
فیلمهایی که دربارهی اقدامات تروریستی ساخته میشوند، از «اکنون بهشت»(Paradise Now) گرفته تا «هادویچ»(Hadewijch) کار بینظیری در نشان دادن سختی روانی مردان و زنانی که حاضرند جان خود را قربان اهدافی معمولا مذهبی بکنند انجام داده اند. اما انگیزههای احمد به ندرت از سطح یک خشم نوجوانانه بالاتر میروند. او که بچهی طلاق است، مادرش را مقصر این میداند که نگذاشته پدرش به قوانین یک گرایش به شدت سختگیرانه و افراطی از اسلام بپیوندد. او به حرفهای «احمد» گوش نمیکند؛ علیرغم تلاشهای احمد برای عربی حرف زدن در اطراف او و نداشتن هیچگونه علاقهای برای انجام کارهای مدرسه، مادر همین لحظه هم به پایان خط رسیده است در حالی که احمد اقدام به ارتکاب به قتل میکند. اما حتی زمانی که احمد در کمپ بازیابی قرار گرفته است هم دست از تلاش برای کشیدن نقشهی جرم نمیکشد و به نظر حاضر به پرداخت هر هزینهای است تا جنگ مقدسش را ادامه بدهد.
انگیزهی او برای ادامهی این کار چیست؟ فیلم «احمد جوان» این سوال را در
محوریت روایت آرام خود قرار داده است. کارگردانان اثر با سبک همیشگی فیلمبرداری خاص خود یعنی دوربین روی دست به دنبال «احمد» خوشصحبت داستان ما در حالی که او به گوشه و کنار این کمپ سرک میکشد و مشغول برنامهریزی برای اقدام بعدیش است میروند. یکی از سکانسهای طولانی اثر و جایی که او یک مسواک تیز شده را داخل کفشش قرار میدهد دید بسیار دقیقی از بهترین لحظات سبک کارگردانی خاص برادران «داردن» به ما میدهد؛ ساخت تعلیق در پی یک سری اقدامات و اینکه آنها چگونه ممکن است هر لحظه به کار بیایند و حتی به کار هم نیایند. این لحظات سرنوشت «احمد» را درون نوعی عدم قطعیت قرار میدهند.
اما برادران «داردن» سعی نکرده اند که لحظه تاریک اثر را در تمام لحظات آن حفظ بکنند. مشکلات «احمد» زمانی که ناظرانش او را برای کار به یک مزرعهی نزدیک کمپ میرسند دستخوش یک سری تغییرات غیرمنتظره میشود. در اینجا ما با دختر جوانی به نام «لوئیس»(با بازی ویکتوریا بلک) آشنا میشویم که رابطهی رمانتیک جذابی با پسرک داستان ما شکل میدهند و این رابطه باعث میشود احمد به باورهای سنتی خود شک بکند. رابطهی بین آنها علیرغم کوتاهبودن بسیار پیچیده و عمیق است و باعث میشود احمد بار دیگر نگاه کاملی به نظام فکری و ارزشی خود بندازد و اینکه هیچکدام از آنها او را برای همچین موقعیتی آماده نکرده بودند.
سکانسهای نقطهی اوج «احمد جوان» تمام این موارد را به کنار هم میآورد و بخشی نفسگیر از ناامیدی را شکل میدهد که تا مرزهای کمدی فیزیکی هم به جلو میرود. «احمد» که زمانی نحیف، ضعیف و صدالبته خطرناک بود دنیای محدود خود را با مصممبودن زیاد طی میکند و در لحظات آخر دچار حملات درونی بزرگی در خود میشود. شاید این لحظات چندان پخته نباشند اما به لحاظ تکنیک فیلمسازی صرف، وسیلهی خوبی برای به پایان رساندن سفر احمد است.
برادران «داردن» مدتها است که پادشاه سبک رئالیسم اجتماعی اند و این داستانهای اخلاقی را بدون هیچگونه سختیای روایت میکنند اما آنها چنان داستانگوهای دقیقی اند که حتی اثر کوچکی مثل «احمد جوان» هم میتواند ارتباطاتی با دنیای واقعی بگیرد. احمد شاید یکی از جوانان بیشماری باشد که توسط مبلغان افراطگرایی دینی نابود شده اند اما فیلم توانسته تا مخصمههای او را کاملا شخصیسازی بکند. گاها میتوان واضحا دید که برادران «داردن» سعی در تغییر دادن مضامین اثر دارند اما در کل آنها چنان خبره هستند که میتوان این حرکات را نادید گرفته و از اثر لذت برد.