نقد و بررسی فیلم کوایدن Kwaidan

  • 0 دیدگاه
  • 165 بازدید
نقد و بررسی فیلم کوایدن Kwaidan

درباره منتقد

نقد و بررسی فیلم کوایدن Kwaidan (نقد ژورنالیستی)

نقد و بررسی فیلم کوایدن Kwaidan

kwaida2222

«افسانه كوايدان» فيلمي از ماساكي كوباياشي كارگردان اسم و رسم دار ژاپني است که در لغت به معنای «داستان های ارواح» است و از آن به عنوان فیلمی ترسناک یاد میشود ، البته بنده با ترسناک بودن فیلم زیاد موافق نیستم بلکه این فیلم بیشتر از آنکه ترسناک باشد فیلمی پر از مفاهیم غرفانی ، اعتقادی و سنتی ژاپن است .

این فيلم به صورت اپيزوديك از ٤ داستان تشكيل شده ( 1 – سیه مو با مه های به رنگ سیاه 2 –زن برفی با مه های به رنگ آبی3 – هویچی بی گوش با مه های به رنگ قرمز سیاه و صورتی و 4 – در یک فنجان چای با مه های رنگی بنفش و سیاه و قرمز ) و همانطور كه راوي در ابتدائ فيلم ميگويد أين داستانها داستانهايي است كه بندرت شناخته شده اند .

این داستانها همگي داستانهايي سورئال يا فراواقع گرايانه است كه با ظرافت و زيبايي بسيار دقيقي با كادر بندي هاي چشم نواز و همچنين رنگهاي جذاب و عموما پر تنش که به مضمون هر قسمت میخورد در آسمان ( پس زمینه ) تصوير شده كه البته فضائ رنگيه زمينه هر داستان نسبت به تم هر داستان تعريف متفاوت خود را دارد .


قبل شروع داستانها اسم تك تك داستانها عنوان ميشود و در همين حين تصاويري از مه هاي رنگي را ميبينم كه با پس زمينه هر داستان تطابق دارد، كه نشان دهنده واضحی از فضاهاييست كه قرار است تماشاگر با آن مواجه شود ، مثلا داستان سوم ( هويچي بي گوش ) در صحنه ي نبرد ، در پس زمينه ي آن رنگهاي گرم با رگه هاي قرمز در آسمان كه نماد خونهاييست كه در أين صحنه ريخته ميشود .

تصاوير ، قاب بندي ها و رنگهاي فيلم به قدري قابل تامل و لذت بصري هستند كه حدود نيمي از فيلم كه از طبيعت بكر ژاپن گرفته شده ، بسيار شبيه قاب بندي نقاشيهاي ناتوراليستي قديم ژاپنيست مثلا در داستان دوم ( زن برفي) صحنه ي زيباي دويدن زن و شوهر به دنبال هم نمونه ي زيباي آن است

kwaidan44

ماساكي كوباياشي با توجه عميق به داستانها تماشاگر را با قدرت روايتگري خود كاملا از دنياي خودشان دور ميكند و به صورت عميق آنها را به دنياي خاص و سورئال فيلم وارد ميكند و با کشش و جذابیت خاصی که آمیخته از ترس ، کنجکاوی و هیجان است آنها را تا آخر فیلم همراه میکند .

کوبایاشی به زیبایی هرچه تمامتر با تصاویر در این فیلم بازی میکند و قصد دارد مفاهیم زیبایی شناسی رو با تصاویری که به بیننده نشان میدهد به مخاطب القا کنه ، تصاویر تحسین برانگیز که نسبت به مضمون هر صحنه رنگ آمیزی شدن .


داستان: مرد سامورايي كه از كار بيكار شده يا بهتر است بگوييم رانين شده ( رانين: به ساموراييهاي گفته ميشود كه أربابانشان ديگر به آنها نيازي ندارند و أين يك ننگ بزرگ براي يك ساموراييست) و همسر مهربان خود را با بي رحمي ترك ميكند و اميدوارانه به توكيو نزد اربابي ميرود ، با دختر ارباب ازدواج ميكند ، اما پس از چند وقت متوجه ميشود كاري كه كرده به شدت اشتباه بوده و و آن زن را نيز ترك ميكند و به خانه ي خود باز ميگردد پس از گذراندن شبي زيبا در كنار همسر به یكباره و با فلاکت زیادی نابود ميشود.

نقطه ي عطف داستان آنجاييست كه سامورايي با پشيماني نزد همسر خود باز ميگردد

در ابتدا با مخروبه اي مواجه ميشود كه بيشتر شبيه خانه اي متروك است و پس از عبور از دالانهاي كهنه و قديمي خانه كه انگار سالهاست كسي در آن نبوده به شكل ناباورانه به همسر خود كه هنوز هم در حال كار كردن با چرخ ريسندگيست ميرسد و يك شب رويايي را با هم ميگذرانند اما صبح سامورايي كه فكر ميكند به زندگي عادي خود بازگشته در بالين همسر خود چشم میگشاید و با اسكلت زن كه سالهاست مرده مواجه ميشود و فقط موهاي بلند و سياه او به جاي مانده ، اين مؤهاي سياه ، بلند و زيبا كه نشانه اي از زنی زيبا و مهربانست كه با بي محبتي تمام در خانه اي متروك به تنهايي جان سپرده ، به طرز اعجاب آوري به حركت مي افتند و مامور انتقام ميشوند و حتی دیگر اجزای خانه ی مخروبه هم که انگار زجر چند ساله این زن را دیده اند هم به شکل غیر مشهود به نابودی مرد سامورایی کمک میکنند و او در چند لحظه تبدیل به پیرمردی فرتوط میشود.

همچنین نشستن هميشگي زن پشت چرخ ريسندگي شخصيت او را به وضوح معرفي ميكند و وفاداري ، خانه داري ، مهربانی و مسووليت پذيري اين زن را به ما نشان ميدهد.

kwaidan hoic44

چند نکته کوتاه :

1- سامورایی شخصی است که با هوای نفس خود زندگی میکند و اغلب تصمیماتی که میگیرد با همین حس غریزی است ، چه ترک زن اول و رسیدن به قدرت و چه ترک زن دوم که این حرکات باعث میشود که بیننده فیلم از صحنه های دلخراشی که آخر داستان اتفاق می افتد چندان ناراحت نشود .

2- نویسنده در دو قسمت داستان به بیننده کد میدهد که ممکن است همه ی این اتفاقات خیال و توهم باشد که تماشاگر زیرک میتواند آن را براحتی تشخیص دهد اول در قسمتی که زن میگوید : دوست ندارم بخوابم و میخوام در کنارت باشم حتی اگر برای یه لحظه باشه ، دوم زمانی که سامورایی به زن میگوید : میخواهم در مورد آینده صحبت کنم و زن پاسخ میدهد حس میکنم تمام این اتفاقات فقط یک رویاس .

3- در ابتدای این داستان که اتفاقا ابتدای فیلم هم محسوب میشود باز شدن خود به خود درب خانه و همچنین مه ها و طرحهایی که در آسمان است نشان میدهد که با فیلمی فراواقعی روبرو هستیم .


در شبی سرد چند نفر در جنگل برفی راه خود را گم میکنند و با زنی مواجه میشوند که جان یکی از آنها را میگیرد ولی به دیگری رحم میکند و میگوید اگر این داستان را بازگو کند جان او را نیز خواهد گرفت ، سالها میگذرد و مرد زندگی کوچک و زیبایی برای خود ساخته اما در شبی این راز را برای همسر خود بازگو میکند ، غافل از اینکه زن خود همان زن برفی است .

زن برفی روح ، فرشته یا شیطانی که به دلیل نامعلومی به دنیای انسانها می آید و به همسری مردی در می آید و تک تک لحظات زندگی مرد را تحت نظارت و احاطه در می آورد ، البته نه به صورت مستقیم بلکه با استفاده از چشمی که در تک تک صحنه های داستان نظاره گر آنهاست . از نظر من این چشمها میتواند تعبیر ساده ای از تفکرات مردمان سنتی ژاپن و حتی خود ما ایرانیها باشد که همیشه چشمانی به زندگی ما دوخته شده اند مانند دوستان ، آشنایان ، همکاران و همسایگان و به ثانیه شماری میتوانند زندگی ما را به خاطر عقاید خرافی گونه از هم بپاشند و این مهم ، نمادی از این عقیده است که چشمانی که به دنبال زندگی کسی هستند میتوانند با کوچکترین اشتباه از طرف یکی از اشخاص ، زندگی را نابود کنند.

kwaidan sn3

نکته :

1- در تمام صحنه های داستان به طرز هوشمندانه از رنگها استفاده شده و میتواند به راحتی حس و حال داستان را منتقل کند ، مثلا صحنه هایی که زن برفی در فیلم ظاهر میشود فیلمساز تمامی رنگها را با ظرافت دقیق و به آرامی به سمت رنگهای سرد حرکت میدهد و هنگامی که زندگی در حالت عادی خود قرار گرفته از رنگهای گرم و کاملا متناسب با مضمون استفاده میکند .

2 - در صحنه ای که زن برفی هویت اصلی خود را برای همسر آشکار میکند ، فیلمساز با هنرمندی خاصی با کفشهایی که توسط مرد با محبت درست شده ، رفتن زن و جدا شدن او از کانون خانواده را نشان میدهد ، کفشهایی با رنگ متفاوت که توسط مرد از خانه بیرون گذاشته میشود و در میان برفها مدفون میشود ، به عبارتی زنی که با برف آمد و با برف هم رفت .


داستان نبرد ی نابرابر که موجب خود کشی ناخواسته ی تمام افراد باز مانده میشود فقط به این دلیل که نمیخواهند به اسارت برده شوند و 700 سال بعد جوانی کور که به خاطر هنری که در موسیقی و خواندن ( نقالی ) دارد توسط این ارواح فراخوانده میشود و موجب تسلی خاطر آنها و زنده نگه داشته شدن یاد آنها میشود .

این داستان بدون شک و بی اغراق ، بهترین داستان این فیلم است و میتوانم بگویم به تنهایی برای خود شاهکاری حدودا یک ساعته است و کل فیلم را تحت شعاع قرار میدهد

این داستان با صحنه های نبرد دریایی آغاز میشود که با ظرافت عجیب و مثال زدنی کارگردان ، روایت میشود

صحنه ی زیبای یک نبرد افسانه ای که بدون برقرار شدن کوچکترین دیالوگی فقط با رد و بدل شدن نگاهها ، رنگهای زیبای زمینه و با صدای زیبای هویچی روایت میشود ، صدایی که نه تنها روایتگر است ، بلکه عظمت نبرد ، شرافتمندی جنگجویان و افسانه ی یک نبرد رو به زیبایی بیان میکنه

48Kwai55erbig

هویچی بی گوش با چنان قدرت ، میل ، آرامش و تمرکزی برای ارواح ساز میزند که انگار از قبل از ورودش به این دنیا توسط این ارواح مامور به این کار شده ، ارواحی که برای اینکه یاد خودشون رو زنده نگه دارن ، صحنه ی نبرد رو برای سالها طلسم میکنند .

هویچی به علت کور بودن هرشب به دنبال روحی میره و در قصر مردگان شروع به نواختن ساز و شرح واقعه میکنه و ارواح در قصر ابدی خودشون با احترام تمام به روایت او گوش میسپارن

در این داستان نویسنده از 2 حس اصلی انسان که یکی دیدن و دیگری شنیدن ، یکی رو به هویچی و در آخر داستان همون حس رو هم ( البته به صورت نمادین ) از او میگیره ، اما هویچی با این اتفاق مسیر اصلی زندگی خودش رو پیدا میکنه ، هویچی با اینکه گوش و چشمش رو از دست میده ، در واقع جایگاه اصلی خودش رو نسبت به ارواح جنگ نزدیکتر و نزدیکتر میکنه و شاید تا آخر عمرش وظیفه ای رو مهمتر از این نمیدونه که این نبرد رو روایت کنه .


داستان مردی که در توهمش با اشخاصی درگیر میشه و اونها رو زخمی میکنه گاهی حتی برای لحظه ای اونهارو میکشه وهمون توهم ها به گرفتن انتقام ازش برمیخیزن ، درواقع خود شخص بر علیه خودش موضع میگیره .

داستان چهارم نسبت به 3 داستان قبل ، حرف کمتری رو برای گفتن داره اما مهمترین چیزی که میخواد بگه ، تقابل و مرز واقعیت و خیاله که اونقدر باریکه که حتی همین الان که پشت کامپیوترمون نشستیم میتونیم به این موضوع شک کنیم

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان