نقد و بررسی فیلم گرانبها (Precious)
«گرانبها» (که مزین به این زیرنویس سنگین و بلند است: بر اساس رمان «فشار» (Push) اثر «سافایر» (Sapphire)) توانسته تا وظیفه همزمان دلگرم کننده بودن و مایه دلشکستگی بودن را به خوبی انجام دهد، آن هم با دوری از تمامی آن زرق و برقها و دوز و کلکهایی که اغلب در درامهایی که در مورد بچههای محروم و تلاش آنها برای ارتقای خودشان است به چشم میخورد. در چنین داستانی دامهای ذاتی و غیرعمدی وجود دارد، ولی کارگردان مستقل یعنی «لی دنیلز» (Lee Daniels) از کنار آنها به سلامت گذر میکند، و فیلمی میسازند که هم از لحاظ احساسی صادقانه است و هم مهیج. «گرانبها» در مناطق شهری که اغلب از آنها به عنوان پس زمینه فیلمهایی که صداقت کمتری دارد استفاده میشود، جریان دارد؛ اینجا، آنها بخشی جدایی ناپذیر از شخصیتها هستند، مکانهایی که جرایمی به شدت هولناک در آنها ارتکاب یافته ولی به چشم نمیآیند. در نهایت، «گرانبها» داستان پذیرفتن ارزش وجودی توسط یک زن جوان در این شرایط است، ولی این کشف بدون پرداخت بهایش به دست نمیآید.
وقتی که نامزدهای اسکار سال ۲۰۱۰ اعلام شوند، من انتظار دارم که «گرانبها» هم در میان آنها باشد، حتی با وجود اینکه این فیلم رویکردی را دارد که برای آثار هالیوودی پذیرفتن آن سختتر برشمرده میشود. سخت است که این فیلم را در لیست ده فیلم برتر سال نبینیم، بدون توجه به استانداردهایی که برای آن لیست در نظر گرفته شده است. به همین ترتیب، هر دلیلی که فکرش را بکنید برای قرار دادن «گبی سیدیبه» (Gabby Sidibe) تازه کار در کنار «کری مولیگن» (Carey Mulligan) برای لیست بهترین بازیگر زن هم وجود دارد. این یکی از آن نقش آفرینیهای مرتبط با افراد تازه کار است که حسابی توجهات را به خود جلب میکند. برای دو ساعت، «سیدیبه» در نقش «پرشس جونز» حضور دارد؛ ما با این شخصیت زندگی میکنیم و درد میکشیم و به سختیها فائق میآییم چرا که این بازیگر تبدیل به شخصیت شده است. هیچ اشتباه و نقصی در آن وجود ندارد.
سال ۱۹۸۷ است و «کلاریس پرشس جونز» (Clareece Precious Jones)، یک دختر ۱۶ ساله کمحرف است که در ریاضیات مهارت خارقالعادهای دارد ولی تقریبا در تمامی دروس دیگر درسی لنگ میزند و حرفی برای گفتن ندارد، بالاخص در خواندن و نوشتن. زندگی او در خانه به مانند زندگی در جهنم است: او باید کاملا در اختیار مادر عصبی و سلطه طلب خود باشد، «ماری» (با بازی «مونیک» (Mo’Nique))، و به خاطر تجاوز پدرش به او، دومین فرزندش را باردار است. وقتی مدیر مدرسه «پرشس» از حاملگی او باخبر میشود، سعی میکند تا مقدمات تحصیل او در یک مدرسه جایگزین را فراهم کند، هرچند که «ماری» به صورت کلی مخالف ادامه تحصیل دختر «خنگ» خود است. او باور دارد که تنها آینده مناسب برای «پرشس» از بهزیستی تامین میشود. وقتی که او سعی در قدم گذاشتن در این راه دارد، با سوالات ناراحتکنندهای از سوی مامور پرونده خود، «خانم ویز» (با بازی «ماریا کری» (Mariah Carey)) روبرو میشود. در همین حال، «پرشس» یک مامن پر از آرامش را در کلاس «آقای رین» (با بازی «پاولا پتن» (Paula Patton)) برای خود پیدا میکند، کسی که حس اهمیت و ارزش پاکی که برای شاگردانش قائل است باعث شده تا «پرشس» کمی گارد خود را پایین بیاورد. ولی وقتی او یک پسر را به دنیا میآورد، اتفاقات خانه از بد به بدتر تبدیل میشوند، خصوصا وقتی که او اخبار بدی در مورد پدرش به دست میآورد.
یکی از نکات شگفتآور در مورد «گرانبها» آن است که چقدر شخصیت «ماری» در آن نفرت انگیز به تصویر کشیده اشده است. او یکی از آن «مادران بد» کلیشهای نیست که تنها هدفشان ایجاد یک راه برای رستگاری و دوستی در انتها باشد. فیلمسازان به سراغ راه ساده نرفتهاند، با به تصویر کشیدن او به شکل یک کاریکاتور. آنها به قدر کافی داستان جانبی را برای توضیح رفتار «ماری» تعریف میکنند، ولی سعی در توجیه آن ندارند. او در تمامی بلایا و اتفاقات بدی که برای «پرشس» در سرتاسر داستان رخ میدهد مقصر است. او از لحاظ فیزیکی هم به شدت بدرفتار است، به شکلی که تحمل آن هم برای مخاطب ساده نیست و در حداقل یک صحنه، او سعی میکند تا دخترش را به قتل برساند. تماشای آن نقاب صداقت و خوش رفتاری که او در هنگام ملاقات با یک کارگذار اجتماعی به صورتش زده نیز وهم آور است. همان قدری که کار «گابی سیدیبه» به عنوان نقش اصلی فیلم خوب است، «مونیک» هم شایسته همان مقدار تقدیر برای نقش آفرینیاش است که به بهترین شکل ممکن صورت پذیرفته است.
به غیر از «ماری»، چندان به بقیه شخصیتهای مکمل فیلم پرداخته نمیشود، ولی این قابل توجیه است با توجه به زمانی که فیلم طی اتخاذ تصمیمی درست، به تمرکز روی شخصیت «پرشس» اختصاص میدهد. توجه بیشتر به شخصیتهایی چون «خانم ویز»، «آقای رین» و بقیه همکلاسیهای «پرشس»، نیازمند آن بود تا کانون توجه فیلم هم گستردهتر شود که این شاید موجب میشد تا نقاط قوت اصلی فیلم از قدرتشان کاسته شود. فیلم شاید برای حضور «ماریا کری» در یک نقش ساده دراماتیک به عنوان مامور پرونده بهزیستی «پرشس» هم قابل توجه باشد. این بخش نه پرزرق و برق است و نه مزاحم و «کری» عملکرد قدرتمندی از خود به نمایش میگذارد؛ او کاری را انجام میدهد که یک بازیگر نقش مکمل تاثیرگذار باید انجام دهد.
این دومین فیلم «لی دنیلز» در مقام کارگردان است، به دنبال اثر او در سال ۲۰۰۵ یعنی «بوکسور سایه» (Shadowboxer) که در جشنوارهها به نمایش درآمد. تجارت سینمایی «دنیلز» به فرای سکان هدایت فیلمها را گرفتن نیز کشیده شد و به طور مثال او تهیه کننده فیلم «مهمانی هیولا» (Monsters Ball) نیز بوده است. اگرچه «گرانبها» یک فیلم با بودجه پایین است، ولی توانسته توجه برخی از افراد معروف و معتبر را به خود جلب کند، که میتوان از میان آنها به «اپرا وینفری» (Oprah Winfrey) و «تایلر پری» (Tyler Perry) اشاره کرد که هر دو تهیه کننده اجرایی اثر بودهاند، که این قضیه به خودی خود میتواند باعث برجستگی بیشتر اثر شود. وقتی فیلم در ژانویه سال ۲۰۰۹ در جشنواره ساندنس اکران شد و با استقبال هیجان انگیزی هم روبرو شد، «گرانبها» از نام «فشار» هم استفاده کرد، ولی بعدا نام فیلم عوض شد تا از هرگونه سوتفاهم و اشتباه گرفتن با فیلم اکشن شاخه اصلی که اوایل همین امسال اکران شد (و خیلی سریع هم از یادها رفت) دوری شود. تحت عنوان نام جدیدش، «گرانبها» توانست در جشنوارههای زیادی به چشم بیاید و مورد استقبال قرار بگیرد، مثل جشنواره فیلم تورنتو که در آن توانست جایزه مرتبط با تماشاگران را از آن خود کند. معمولا جوایز فستیوالها معنای چندانی ندارند، ولی اینجا قضیه فرق دارد و این یک استثناست. هنوز مشخص نیست که توزیع نهایی این فیلم تا چقدر گسترده خواهد بود ولی، حتی اگر این به معنی انجام یک تلاش غیرمعمول هم باشد، این فیلم ارزش آن را دارد تا به دنبال سینمایی برای تماشایش بگردید. این یک نمونه عالی در سال ۲۰۰۹ برای آن دسته از فیلمهای مستقل پرشوری است که ۱۵ سال پیش روی بورس بودند، آنهایی که غنی بودنشان به شکل ناراحتکنندهای در سینمای امروز جایش خالی است. «گرانبها» یادآوری میکند که گاهی اوقات تمام چیزی که برای ساختن یک فیلم عالی لازم است نقش آفرینی شجاعانه بازیگرش و شخصیتی است که داستان او ان قدری کشش داشته باشد تا دو ساعت روی پرده سینما برود.