نقد و بررسی فیلم Lady Bird (لیدی برد)

  • 0 دیدگاه
  • 372 بازدید
نقد و بررسی فیلم Lady Bird (لیدی برد)

درباره منتقد

  • نام: پیتر دبروژ
  • سن: ثبت نشده!
  • بیوگرافی :

    «پیتر دبروژ» در لس آنجلس متولد شد و سپس به تگزاس رفت.پیتر در دانشگاه تگزاس، دوره های فیلم را گذراند و در آنجا به عنوان سردبیر روزنامه تگزاس فعالیت کرد.پس از فارغ التحصیلی، او به نیویورک نقل مکان کرد و در آنجا به فعالیت مشغول شد.او هم اکنون به عنوان ویراستار و منتقد فیلم کار می کند.

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم Lady Bird (لیدی برد) (نقد استراتژیکی)

نقد و بررسی فیلم Lady Bird (لیدی برد)

کارگردان :Greta Gerwig

نویسنده :Greta Gerwig

بازیگران :Saoirse Ronan, Laurie Metcalf, Odeya Rush

خلاصه داستان : کریستین در مسیر زندگی مبارزه می کند. او مانند مادرش دوست داشتنی, قابل احترام و قدرتمند است. مادر او پرستاری است که بعد از اینکه پدر کریستین شغلش را از دست داد, مجبور است به سختی کار کند تا از پس مشکلات زندگی بر بیاید.


وقتی این متن را می‎خوانید، احتمالا تاکنون به خوبی متوجه شده‎اید که فیلم «لیدی بِرد» چگونه است، احتمالا متوجه شده‎اید که از آن دسته فیلم‎های ساده، با بودجه‎ی کم و باارزشی است که در بعد جداگانه‎ی خود سیر می‎کند. اما ندیده، از عنوان فیلم اینگونه به نظر می‎رسید که با دنباله‎ی «جکی» که پارسال منتشر شد طرفیم، چون می‎دانستیم «لیندون بی‎جانسون» پس از «جان اف‎کندی» رئیس جمهور بوده و اسم همسرش نیز «لیدی برد» بوده. اما گویا «لیدی برد» اسم مستعاری است که یک دختر دبیرستانی به نام «کریستین مکفرسون»، در نزاع برای استقلال هویتی از والدینش، برای خود انتخاب کرده.

Lady Bird«لیدی برد» اولین کارگردانی «گرتا گرویگ» (دارنده‎ی «مامبلکور میوز») است و کاراکتر اصلی در واقع خودش است، ۱۵ سال جوان‎تر با بازی «سائورس رونان»، با یک لباس قرمز خونی و صورتی پر از جوش (هر دو نشان دهنده‎ی توجه او به جزئیات). اولین واکنش‎ها به «تلورید» به نظر می‎رسد از این موضوع شگفت‎زده شده‎اند که چطور چنین فیلم موفقی، اولین فیلم این کارگردان است، گرچه کسانی که کارهای «گرویگ» را دنبال می‎کنند قطعا این موفقیت را پیشبینی می‎کردند: او بیش از یک دهه است که در فیلم‎های دراماتیک و روح دار زیادی بازی کرده، نویسندگی کرده و حتی دستیار کارگردان بوده. شگفتی واقعی این است که این فیلم حقیقتا چقدر صادق و شخصی است. به «گرویگ» می‎خورد، اما با این حال، بین کارگردانان فیلم اولی که تمرین زیادی نداشته‎اند خیلی کمیاب است.

فکرش را بکنید، ۱۱ سال طول کشید تا «مایک میلز» بتواند آن فصل از زندگی خود را در «زن قرن بیستم» بازآفرینی کند، فیلمی که «گرویگ» در آن نقش مکمل بازی کرد، و مدلی معنوی برای این خانوار پیچیده و مادر خود او (یک ایفای نقش تاریخی برای «لاوری متکالف»). اما «فرانسس ها» مقایسه‎ی بهتری است، که باز هم گوشه‎هایی از زندگی زنی جوان که تازه پا به سن می‎گذارد را نمایش می‎دهد.

Lady Birdتنها چیزی که در «لیدی برد» نیست، خود «گرویگ» است، گرچه ممکن است بگویید او در تک تک فریم‎های این فیلم حضور دارد، و به خصوص در آن صحنه‎هایی که «رونان» بازی می‎کند، این بازیگر جوان ایرلندی اینقدر خوب نقش کارگردان-نویسنده‎ی زاده‎ی «ساکرومنتو» را ایفا می‎کند. خیلی خوب است اگر این فیلم، اولین قدم در یک دوران حرفه‎ای طولانی مدت باشد، درست مانند «وودی آلن» که بازیگران شبیه خود را برای ایفای نقش خود روی صحنه انتخاب می‎کند. لازم نیست با کارهای قبلی «گرویگ» آشنا باشید تا از «لیدی برد» لذت ببرید، و با توجه به مخاطب دانشگاهی و دانشجویی که این فیلم قرار است جذب کند، اکثریت قریب به اتفاق هیچ آشنایی قبلی هم با او نخواهند داشت.

با تقلید خلق و خوی «گرویگ» و شیوه‎ی حرف زدن او، «رونان» خود را به عنوان زنی زیرک و جوان معرفی می‎کند که حس می‎کند فقط ذره‎ای از آنچه زندگی برای عرضه دارد را تجربه کرده. او کمتر شبیه «گرتا» به نظر می‎سد و بیشتر شبیه به «لیدی برد». اسم مستعاری که خودش انتخاب کرده نه تنها مناسب این کاراکتر است (دخترانه، اما در انتظار زنانگی)، بلکه خیلی عادی‎تر از نام‎های متکبرانه‎ی دیگری است که دیگر نویسندگان برای منحصر به فرد کردن کاراکتر نوجوان خود اختراع می‎کنند (مثلا، خودکشی‎های مصنوعی «باد کورت» در «هارولد و مائود»، یا یادداشت‎های «پائول دانو» در «لیتل میس سانشاین»).

«گرویگ» بی دلیل دمدمی مزاج نیست، بلکه نکته‎ای را می‎خواهد بیان کند، و آن این است که: چطور یک دختر از طبقه‎ی متوسط با نمرات متوسط و بدون هیچ سرگرمی قرار است از والدین خود مستقل شود، همکلاسی‎هایش به کنار؟ موی قرمز شعله‎ور و دیوانه‎وار هست البته، اما به جز آن، «لیدی برد» درباره‎ی آن نیاز همه گیر اوخر دوران نوجوانی است برای پس زدن نصیحت والدین و پیدا کردن راه خود، حتی به قیمت چند اشتباهی که به راحتی قابل اجتناب هستند. اکثر ما فقط آن زمان است که متوجه می‎شویم واقعا چقدر حق با والدینمان بوده است.

Lady Birdدر صحنه‎ی آغازین، مادر «لیدی برد» («متکالف، در پررنگ نقشش بعد از «روزینا») برای تور دانشگاه او را هدایت می‎کند، در حقیقت هر دانشگاهی در فاصله‎ی ماشین‎رو از «ساکرومنتو». «مکفرسون‎ها» زندگی متوسطی دارند («تریسی لتس» پدر بیکار، و «جوردن رودریگز» برادری که فرزندخوانده است، اعضای خانواده را تشکیل می‎دهند) و دختر خود را با بورسیه‎ی تحصیلی به یک دانشگاه خصوصی می‎فرستند. مانند نوجوانان اکثر فیلم‎ها، «لیدی برد» نیز دوست دارد تا جای ممکن از خانه دور شود. معتقد است «ساکرومنتو» برای او کوچک است. همان حسی که احتمالا خود «گرویگ» هم موقع رفتن به دانشگاه داشته. اما در واقع، فیلم به عنوان تصویرگر یک شهر پناهگاه زیبا نیز عمل می‎کند (تصادفا، بن استیلر هم در کمدی دانشگاهی «وضعیت بِرَد» در همین شهر زندگی می‎کند).

با ساختاری نرم و روان، وقایع «لیدی برد» اطراف سال تحصیلی ۲۰۰۲ به وقوع می‎پیوندند، گرچه فیلم از سال آخر دبیرستان به آخر سال اول دانشگاه می‎پرد. این ژانر تقریبا هر سال فیلم دارد، گرچه به عنوان یک نویسنده، «گرویگ» از موهبت وضوح بیان برخوردار است و اولین آزمون و اولین بوسه و اولین شکست عشقی را به وقایعی منحصر به فرد بدل می‎کند.

Lady Birdدر حالی که هرچقدر هم که نقششان کوتاه باشد، با همه‎ی کاراکترهایش با احترام برخورد می‎کند، فیلمنامه‎ی «گرویگ» بیشتر تم کمدی خود را از دبیرستان «ایترنال فلیم» که توسط راهبه‎ها اداره می‎شود می‎گیرد (جایی که نمرات «لیدی برد» زیاد خوب نیستند و هیچ سرگرمی خاصی برای ذکر کردن ندارد)، و کمی کمتر، از نگرانی‎هایش در مورد دوست‎یابی و ناامیدی‎های رمانتیکش. گرچه سحر «دیابلو کودی» یا تکبر «لینا دونهام» را ندارد، «لیدی برد» حقیقتا اصیل است. همانطور که از خیانت دوست همیشگی کاراکتر، «جولز» (ایفای نقش از بازیگر جدید کاریزماتیک «بینی فلدستین») مشخص است.

فیلم درباره‎ی اولین تجربه‎های عشقی نیز صادق (و سرگرم کننده) است، و بازیگران واقع‎گرایانه‎ای را برای ایفای نقش دو عشق «لیدی برد» انتخاب کرده: خوره‎ی تئاتر «دنی» (بازی از «لوکاس هجز» با فیلم «منچستر کنار دریا») و راکر شل و ول «کایل» (تیموتی چالامت). اما رابطه‎ای که مهمتر از همه است، رابطه‎ی بین «لیدی برد» و مادرش است، رابطه‎ای بر مبنای عشق و دوستی اما با تقابل و نزاع رو به افزایش، وقتی «کرستین» جوان تلاش دارد هویت خود را بیابد. این تقابل در صحنه‎ی اول که «لیدی برد» خود را از دست نق زدن‎های بیش از حد مادرش از ماشین در حال حرکت به بیرون پرتاب می‎کند کاملا حس می‎شود، که در نتیجه‎ی آن مجبور می‎شود در نیمه‎ی دوم فیلم یک آتل صورتی براق بپوشد.

«متکالف» هیچگاه روی پرده‎ی سینما نقشی به این بزرگی نداشته، و بیشترین استفاده‎ی ممکن را از این فرصت می‎کند، در بازی به عنوان کاراکتری که در انتقاد از اشتباهات دخترش هیچ ابایی ندارد (از اشتباهات آکادمیک گرفته تا شغل و آینده‏ی کاری)، اما دو شیفته در بخش اعصاب و روان بیمارستان کار می‎کند تا آینده‎ی او را تامین کند. در ظاهر، به «لیدی برد» سختگیری می‎کند، اما «متکالف» توانسته در تک تک جملات این را انتقال دهد که همه‎ی این سختگیری‎ها از سر دلسوزی است. تقابل بزرگ آنها در مورد انتخاب دانشگاه «لیدی برد» است، و اینکه اگر او به ساحل شرقی برود چه بلایی بر سر خانواده خواهد آمد. «گرویگ» شاید از لانه پر زده باشد، اما «لیدی برد» ثابت می‎کند او فراموش نکرده از کجا آمده.


برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان