نقد و بررسی فیلم مهتاب (Moonlight)

  • 0 دیدگاه
  • 141 بازدید
نقد و بررسی فیلم مهتاب (Moonlight)

درباره منتقد

  • نام: اریک کوهن
  • سن: ثبت نشده!
  • بیوگرافی :

    اریک کوهن، نویسنده و منتقد فیلم می باشد. وی از منتقدین وبگاه خبری ایندیوایر می باشد.

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم مهتاب (Moonlight) (نقد استراتژیکی)

نقد و بررسی فیلم مهتاب (Moonlight)

کارگردان :Barry Jenkins

نویسندگان :Barry Jenkins, Tarell McCraney

بازیگران :Mahershala Ali, Shariff Earp, Duan Sanderson

خلاصه داستان : این فیلم داستان مردی سیاه پوست را از دوران کودکی تا بزرگسالی روایت می کند که در شهر میامی و در شرایطی سخت بزرگ می شود.


"مهتاب" شرح مصیبتی است عمیق در نگاهی گذرا. برداشت نویسنده و کارگردان فیلم «بری جنکینز» از داستان «تارل آلوین مک‌کارنی» به نام «پسرهای سیاه‌پوست زیر نور مهتاب، آبی دیده می‌شوند» درامی زیباست که هم گویا و صریح است و هم حماسی که مملو از تصاویر مجذوب‌کننده و تبادلات احساسیست. "مهتاب" در سه دوره‌ی مختلف، دنیای مرد جوان سیاه‌پوستی را کاوش می‌کند که به دنبال یافتن جایگاه خود در این جهان است در حالی که با تمایلات متفاوت جنسی خود، فشار ناشی از تحصیل و خانواده‌ی از هم پاشیده دست و پنجه نرم می‌کند. قدرت داستان از تانی میان کلمات ناشی می‌شود و تلاشی ابدی برای یافتن درست‌ترین آن‌ها.

با وجود این‌که مکان فیلم در میامی است، اما بیشتر در چارچوب فکری قهرمان جوان خود طی می‌شود. داستان آن با خجالتی‌ترین روزهای «کایرُن (آلکس هیبرت)» ، کودک لاغراندام و نحیف آغاز می‌شود که قلدرهای مدرسه او را "کوچولو" خطاب می‌کنند. در فصل دوم، کایرن تبدیل به نوجوانی شده (با بازی اشتون سندرز). در واپسین فصل مدرن فیلم، او طی تغییری دراماتیک به جوان بالغی مبدل شده که لقب سیاه را به دوش می‌کشد (با بازیگری ترِوانته رودز). اما او هنوز کاملا درنیافته که چگونه احساسات طبیعی خود را بیان کند و همین‌جاست که حقه‌ی بزرگ فیلم رخ می‌دهد. جنکینز و تیم بازیگری فوق‌العاده‌اش، در خلق تعلیقی قدرتمند درباره‌ی این که چه‌وقت و چگونه این شخصیت سرخورده به سرحد آزادی احساسی دست پیدا می‌کند، بسیار موفق بوده‌اند.


در سن ۹ سالگی، "کوچولو (کایرن در کودکی)" یک مهاجر کوبایی فروشنده‌ی مواد به نام «خوان (ماهرشالا علی)» را در مقام پدر نداشته‌ی خود می‌انگارد؛ خوان نیز او را زیر بال و پر خود گرفته در حالی که مادر معتادش هیچ توجهی به او ندارد (با بازی نائومی هریس که نقش را به نحو احسن مصور کرده). «ترسا (جانل مونای)» دوست خوان تلاش می‌کند برای کایرُن مادری کند تا کمی اعتماد به نفسش بالا رود، ولی این باعث حل مشکلاتش در خانه یا مدرسه نمی‌شود. به همین دلیل او با همکلاسیش کوین (جیدن پینر) تنها پسری که او را به ایستادگی در برابر قلدرهای مدرسه تشویق می‌کند، دوست می‌شود و همین حمایت‌های او، به کایرُن در شناخت گرایش‌هایش کمک می‌کند.

جنکینز در نشان‌دادن گرایشات "کوچولو" غلو نمی‌کند. در یک سکانس بامزه، کوین به کوچولو آموزش می‌دهد که چگونه در مدرسه به دفاع از خود بپردازد و نگاه او در پایان آن صحنه گویای همه چیز است. چهره‌ها در "مهتاب" غوغا می‌کنند؛ صورت بازیگران تصویرگر غلیان درونی احساسات آن‌ها زیر این پوسته‌ی ظاهری است. جنسیت برای کوچولو، به عنوان یک پرسش مانند صدها پرسش دیگریست که در ذهن کوچکش در جریان است. کوچولو پس از یک بازجویی سفت و سخت از خوان، از حقایق تلخی آگاه می‌شود؛ زندگی کایرن پر از سوالات بی‌پاسخ برای اوست. در این دنیای مردانه‌اش چگونه باید پیش برود؟


جنکینز تار و پود درام فیلمش را در لفافه‌ای از ارجاعات فرهنگی تنیده. فیلم هیچ‌گاه موعظه نمی‌کند بلکه نگاهی مسحورکننده به زندگی یک سیاه در آمریکا دارد. موسیقی متن قدرتمند آن (که تداعی‌گر موتزارت در صحنه‌های ابتدایی است) جهان‌بینی متزلزل کایرُن را مجسم می‌کند. موسیقی در پرده‌ی دردناک آخر اوج می‌گیرد؛ آن‌جا که کایرن که اکنون "سیاه" نام گرفته و شخصیتی شرور پیدا کرده به دنبال کوین (آندره هولند) که خود او نیز جوانی منزوی است، می‌گردد. گویی در اوج داستان جایی که کایرن به دنبال تنها دوست و همراه خود در گذر زمان است، فیلم احساسات عاطفی شخصیت اصلی را بازیچه‌ی دست خود قرار داده.


"مهتاب" را می‎توان تلفیقی از بهترین آثار سینمایی اخیر آمریکا نام برد. جنکینز، قدرت مالیخولیایی جنسی سرکوب‌شده در «کوهستان بروکبک» و «کارول» را با لایه‌های ظریف مردانگیِ در حال رشد در "پسربچگی" در هم آمیخته. به هرحال، این فیلم لحنی موزون با اولین ساخته‌ی او در سال ۲۰۰۸ به نام «درمانی برای افسردگی» دارد. کم و بیش شباهتی به فیلم «قبل از طلوع آفتاب» نیز دارد که در آن دو جوان پرحرف اهل سان‌فرانسیسکو در شهر گشت می‌زدند ولی "مهتاب" مکالمات با لحن آرام‌تر را به جای دیالوگ‌های ضربتی آن فیلم برگزیده‌است. هنگام خیره‌شدن به امواج دریا، کوین ۱۵ ساله به کایرن می‌گوید: «تو هم تو امواج می‌غلتی… مثل همه سیاهای دیگه.» که اشاره به اوضاع آن‌ها در جامعه دارد.


بدون شک بزرگترین چالش کایرُن، پیش‌روی سریع‌تر دنیایش نسبت به اوست و همین او را در مرزبندی زندگی و درک این دنیا ناتوان می‌سازد. او محصور در پیله‌ی خشونت جامعه، هیچ گریزی نمی‌یابد و ناچار خود را در این اختلال و بی‌عدالتی بزرگ رها می‌سازد. "مهتاب" تمام خصوصیات دنیای مدرن اعم از جنگ مواد مخدر و گانگستر و احساسات متناقض را تصدیق می‌کند اما تاکید دارد که کایرُن تنهاست. او می‌گوید: «آن‌قدر گریه می‌کنم که خودم به قطره اشک تبدیل شوم…» و این جزو معدود دفعاتی‌ست که عاقل‌تر از سنش به نظر می‌رسد.


قاب‌های فیلمبرداری شده توسط «جیمز لاکستون» گویی قطعاتی از یک شعر را مجسم کرده؛ جنکینز ظرافت و صراحت داستانش را در تبادلات گوشه‌های زرد و سیاه خیابان و شام شبانه می‌بیند. شیوه‎ی فیلمسازی او پر از جزئیات هدفمند است و هیچ شکی در قدرت قصه‌گویی و کنترل او بر اوضاع نیست.

اکران چنین فیلمی در سینمایی که این روزها کمتر به سیاه‌پوستان اهمیت می‌دهد، غنیمت است. دوران باراک اوباما به سر رسید؛ دورانی که تنوع نژادی و بحث‌های مختلف پیرامون آن سوژه‌ی داغ روز بود. در این تصویرِ مسحورکننده از این دنیای خفقان‌آور، کایرُن آرزو می‌کند کاش می‎توانست تطهیر شود. "مهتاب" علی‌رغم لحن محزونش، به منزله‌ی فانوس درخشانی از امید برای کسانی همانند کایرن است.



برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان