کارگردان :Joshua Marston
نویسندگان :Joshua Marston, Julian Sheppard
بازیگران :Erin Darke, Rachel Weisz, Hansel Tan
خلاصه داستان : یک مرد متاهل در جشن تولدش متوجه مهمانی غیرمنتظره می شود که باور دارد او معشوقهی قدیمی اش است، اما آن زن این قضیه را انکار می کند.
کرت ونهگات در رمان «شب مادر»، منتشر شده در سال ۱۹۶۱ میگوید: «ما آن هستیم که وانمود میکنیم، بنابراین باید احتیاط کنیم که به چه وانمود میکنیم.» بسیاری از فیلمسازان بزرگ تاریخ سینما باتوجه به همین جمله جادویی ونهگات بهدنبال موشکافی بحرانی چون هویت برآمدهاند. عملکردی که نتیجه آن به یادگار ماندن آثار بزرگی در سینما با موضوع بحران هویت است. «کاملا ناشناخته» یکی از تازهترین تلاشهای برجسته فیلمسازی چون جاشوآ مارستون در این زمینه است. مارستون که دوران حرفهای خود را با اثر قابلملاحظهای چون «ماریا پر از زیبایی» آغاز کرد بهخوبی در این سالها نشان داده که تبحر خاصی در به راه انداختن بازیهای روحی و روانی میان شخصیتهای آثارش دارد. فیلم «کاملا ناشناخته» با بررسی روابط دو انسان که پیشینهای عاطفی و خانوادگی نیز دارند سعی دارد به بحران هویتیای که ونهگات به آن اشاره کرده است بپردازد. عملکردی که در لحظاتی از فیلم بهخوبی مخاطب را درگیر کرده و در لحظاتی ناتوان بهنظر میرسد.
ریچل وایز در «کاملا ناشناخته» نقش زنی را ایفا میکند که میتوان نام او را کنستانس، پیج یا آلیس در نظر گرفت، او در طول زندگیاش هویتهای زیادی را برای خود برگزیده است، مدتی در یک مزرعه کار کرده، مدتی پرستار بوده، مدتی در چین دستیار یک شعبدهباز بوده و… او درحالحاضر تحتعنوان یک دکتر در بخش اوژانس یک بیمارستان کار میکند. از سویی دیگر با تام (با نقشآفرینی مایکل شانن) آشنا میشویم، او در نقطه مقابل آلیس قرار دارد، شخصی که زندگی مشخص و ساکنی برای خود تدارک دیده است و حتی زمانی همسرش (با نقشآفرینی آزیتا غنیزاده) قصد دارد بهعلت موقعیت شغلی مناسب به شهر دیگری نقل مکان کند از این اتفاق ناراضی است و به جدایی فکر میکند. تام تمام زندگیاش را براساس برنامههای از پیش تعیین شده جلو برده است، در تعبیری دیگر شخصیت تام از سکونی که زندگیاش دارد لذت میبرد و حاضر به پذیرفتن ذرهای ریسک نیست. آلیس در ابتدا بهعنوان دوست جدید همکار تام وارد مهمانی تولدش میشود، تام که از تصمیم همسرش مبنی بر نقل مکان به شهری دیگر آشفته است متوجه میشود آلیس را میشناسد، در حقیقت آلیس تنها بهدلیل نزدیکتر شدن به تام وارد این مهمانی میشود و همه چیز را از قبل محاسبه کرده است. آلیس و تام دو دوست قدیمی هستند که از زمان نوجوانی و ناپدید شدن نابهنگام آلیس از یکدیگر بیخبر بودهاند، تام بهخاطر میآورد که خانواده آلیس پس از این اتفاق سختیهای زیادی متحمل شدهاند و خود وی نیز که در عالم نوجوانی علاقه زیادی به او داشت بحران عاطفی شدیدی را پشتسرگذاشته است. آلیس برای تام دلیل انتخاب این نوع عجیب از زندگی را توضیح میدهد و هویت انسانی معمول در میان مردم دنیا را به چالش میکشد و…
مشکل اصلی فیلم «کاملا ناشناخته» پرحرف بودن آن است، فیلم پس از گذشت یک سوم آغازین بیش از حد دیالوگ محور شده و باعث خسته شدن مخاطبان میشود. ما چنین تجربهای را با آثار فیلمسازی چون ریچارد لینکلتر پشتسر گذاشتهایم ولی اثر جاشوآ مارستون هیچ ربطی به آثاری چون «پیش از طلوع» و «پیش از غروب» پیدا نمیکند، دیالوگهای فیلم بهشدت کلیشهای و سردرگم هستند و در نیمه میانی فیلم این خصیصه هوشمندترین مخاطبان را نیز گیج و سپس خسته میکند. فیلم در نیمه پایانی خود به اثری شخصی مبدل میشود که تنها خالقاش از آن سر درمیآورد و گاهی این حس را به شما منتقل میکند که شخصیتها نیز از این مشکل درحال رنج بردن هستند. از سویی دیگر کاراکتری که ریچل وایز نقش آن را ایفا میکند گرچه در نیمه اولیه فیلم با شخصیتی مجهول دیده میشود و موجب جذاب شدن این قسمت از داستان می شود ولی در نیمه پایانی فیلم که شروع به توضیح اهدافش در مورد جعل هویتهای مختلف میکند در حقیقت تنها معمای قصه را حل کرده و از جذابیتهای داستان بهشدت میکاهد.
فیلم ویژگیها و شرایط بسیار مناسبی را برای توصیف داستانی پیچیده و تکاندهنده بهوجود میآورد ولی متاسفانه توان استفاده از این موقعیتها را ندارد و داشتههایش را بسیار ساده از دست میدهد. در واقع شخصیتهایی که در محوریت قصه قرار گرفتهاند با قرار گرفتن در خط روایی قدرتمند دیگری میتوانست بهسادگی موجب ماندگار شدن «کاملا ناشناخته» در نمونههای اخیر این قبیل آثار شوند. فیلمنامه اثر درست زمانی ناکام میماند که تصمیم میگیرد شخصیتپردازی جذاب اول داستان را فدای قدرت دیالوگنویسی خالقش کند، امری که شاید در مورد کیفیت دیالوگها موفق از کار درآمده باشد ولی در باب گره و گرهگشاییها بسیار ساده و سطحی عمل کرده و نمیتواند استفادهای بهینه از این داشتهها کند. در میان دیالوگهای شاخص فیلم میتوان به جملهای از آلیس در مورد جعل هویتهای مختلف اشاره کرد، او میگوید که حس میکند شخصیتها پیش از حضور وی در قالب آن در دنیای واقعی حضور دارند و او نیز با آنها همراه شده تا زمانی که حس کند آن شخصیت قصهاش را بهاتمام رسانده است. این سخن آلیس همراه با نقشآفرینی مناسب ریچل وایز این سوال را در ذهن ما بهوجود میآورد که آیا یک فرد در زندگی عادی نیز با چنین بحرانی سروکار دارد!؟ آیا دلیل اصلی بسیاری از مشکلات روحی ادامهدار شدن قصه زندگی اشخاص ناموفق در زندگی نیست!؟ فیلم «کاملا ناشناخته» به این سوالات پاسخ میدهد و در انتها نتیجهگیری نیز میکند، گرچه در مباحث فرمی سعی کرده است نتیجه گیریاش را در لفافه تحویل مخاطب دهد (یکی دیگر از نقطه ضعفهای پررنگ اثر همین است) عملکردی که بهشدت از عیار اثر کم میکند و اجازه فکر کردن از مخاطب جستوجوگر را میگیرد. بحران هویت یکی از مهمترین مشکلات بشر معاصر محسوب میشود و با پرداخت بهتر به چنین مقولههایی میتوان نقش هنرهای مختلف در این زمینه را ارزیابی کرد. سینما مدتهاست در این زمینه حرف تازهای برای گفتن ندارد، دلیل چنین فقدانی را میتوان در ترس فیلمسازان از پرداخت به مسئلهای دانست که ممکن است مورد توجه قرار نگیرد زیرا با فراگیر شدن مقولهای چون مهاجرت این معضل رنگوبویی جدیتر به خود گرفته و پیشفرضهای سالهای دور سینماروها را نسبت به چنین مشکلی تغییر داده است.
«کاملا ناشناخته» اثری است که تماشایش برای یکبار خالی از لطف نیست، بازیگرهایی باتجربه چون مایکل شانن و ریچل وایز بهخوبی از پس نقشهایشان برآمدهاند و اینکه دیالوگنویسی هر زمان گرفتار شعارزدگی نمیشود بهخوبی توجه علاقهمندان به این مقوله را جلب میکند. از سویی دیگر باید در نظر داشت فیلمنامه با ضعفهای عدیدهای روبهروست که حتی تواناییهای بازیگرانی چون کیتی بیتس و دنی گلاور را در نقشهای مکمل معیوب، تلف میکند.