کارگردان : شهرام مکری
نویسندگان : شهرام مکری، نسیم احمدپور
بازیگران : بابک کریمی، محمد ساربان، سعید زارعی، لوون هفتوان، عبد آبست، الهه بخشی، پدرام شریفی، مهدی اعتماد سعید، بهزاد دورانی، میلاد رحیمی، فراز مدیری، سجاد تابش، محمد برهمنی، ایمان صیاد برهانی، مجید یوسفی، اسماعیل گرجی، سیدعلی میری، رامتین هوشمند، محمد تقیزاده فرید، مجید اسدی، سهیل سمیعی، زهرا سلیمانیان
خلاصه داستان : داستان «هجوم» دربارهٔ یک تیم ورزشی آماتوری و مربیشان است. اعضای تیم رازی برای پنهان کردن دارند و گروهی در جستجوی پیدا کردن سرنخهایی از این ماجرا هستند. «هجوم» دربارهٔ یک قتل است که در یک ورزشگاه اتفاق افتاده. چند مأمور پلیس در حال بررسی این پرونده هستند و با ورود به این ورزشگاه سر نخهایی از این قتل بدست میآورند.
آخرین ساخته شهرام مکری یکی از مورد انتظار ترین فیلمهای امسال سینمای ایران بود، فیلمی که اجازه حضور در جشنواره فجر را پیدا نکرد و حالا زمان اکرانش فرا رسیده، اکران در گروه هنر و تجربه که با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده، زیرا بسیاری از مخاطبان اثر پیشین مکری یعنی «ماهی و گربه» را دوست داشتند، و البته شهرام مکری را به عنوان کارگردانی کاربلد که حرفهای جدیدی برای گفتن دارد، میشناسند، پس خیلی دور از انتظار نیست که «هجوم» هم مانند «ماهی و گربه» با استقبالی خوب مواجه شود و بسیاری بخواهند تا مجددا اثری پلان سکانس را در سینمای وطن تجربه کنند. اما باید دید «هجوم» فیلمی قابل قبول هست یا نه؟
وقتی خبر میرسد که قرار است فیلمی از شهرام مکری نمایش داده شود، بی شک همه مخاطبان به این فکر خواهند کرد که اثری پلان سکانس و بدون کات را بر روی پرده سینما خواهند دید، اتفاقی که از جهتی برای مکری میتواند خوب باشد و نام او را به عنوان کارگردانی که تکنیک این کار را به خوبی بلد است برای همگی نهادینه کند، اما از طرفی هم میتواند دست مکری را از لحاظ فرمی برای بیننده از پیش رو کند و بیننده با پیش زمینههایی به سراغ دیدن فیلم برود که شاید کمی از جذابیت فیلم را برایش کاهش دهد، اما در حالتی کلی و پس از یک بار اجرا و تجربه شدن چنین فرمی در «ماهی و گربه» توسط مکری (که به عنوان اثری تجربی کاملا قابل قبول و قابل دفاع بود)، «هجوم» همچنان میتواند بسیار برای مخاطب جذاب و غافلگیر کننده باشد و در جاهایی بیننده را دچار هیجان، تعجب و حتی لذت بکند. شهرام مکری به خوبی راهش را در پیاده سازی این فرم از فیلم سازی پیدا کرده است، او در «ماهی و گربه» به خوبی در زمان پرسپکتیو ایجاد کرد، موضوعی که به گفته خودش هدف اصلی او بوده و البته که به آن رسیده است، و این فرم در «ماهی و گربه» کاملا در جای خود نشسته و موضوعیت دارد و به راحتی میتوان همخوانی فرم با هدفی که در پس ساخت فیلم بوده را درک کرد، اما قطعا مکری هم در کار خود به دنبال پیشرفت و بهتر شدن است و همانطور که خودش اظهار داشته، قصد دارد این سبک از فیلم سازی را کاملا نهادینه کند، پس طبیعی است که کارهای جدید و بهتری را به بیننه ارائه نماید.
«هجوم» روایت گر داستان گروهی از افراد است که در داخل ورزشگاهی تمریناتی را انجام میدهند، و در پی قتلی که در این ورزشگاه رخ داده، پلیس برای واکاوی قتل و علت رخدادنش، میخواهد صحنه قتل مو به مو بازسازی شود، داستان جذاب است و ظاهرا بر خلاف «ماهی و گربه»، باید رنگ و قوت بیشتری در فیلم داشته باشد، و بناست در کنار فرمی که پیچیده و جذاب است، داستان جذابی نیز روایت شود. اما شهرام مکری آن طور که نشان داده فعلا قصد ندارد قصه بگوید یا در کنار تمام پیچیدگیها و جذابیتهای فرمی فیلمش، قصه و یا روایتی جذاب را نیز به بیننده عرضه کند، مانند تمام بزرگان این سبک از سینمای پیچیده که علاوه بر تمام پیچیدگیهای منطقی فیلمشان، آنچنان خوب موضوعی را تعریف میکنند که در دل همان فرم، بیننده مشتاقانه بخواهد ادامه داستان را نیز ببیند و بشنود، موضوعی که شاید در «ماهی و گربه» چندان مهم نبود، زیرا هم اولین بار بود که یک فیلم بلند سینمایی به این شکل در سینمای ما ساخته میشد، هم اینکه بازی با زمان در آن فیلم آن قدر جذاب بود که کسی به دنبال قصه نباشد، حال آنکه در ته مایه فیلم قصه کشته شدن دانشجویان و ناپدید شدن آنها همواره حضور داشت، اما در «هجوم» با توجه به طرحی که از ابتدا برای بیننده ترسیم میشود و بناست تا رازی از یک قتل گشوده شود، طبیعتا نیاز به یک قصه منسجم و شخصیت پردازی درست بسیار حس میشود، اما ظاهرا شهرام مکری تمرکز بسیاری روی نقاط قوت خود داشته و چندان تلاش نکرده تا نقاط ضعف را مرتفع کند، اتفاقی که خوب است، زیرا آن نقاط قوت را بسیار درخشان میکند، اما فاصله این نقاط با نقاط ضعف آنچنان زیاد میشود که به وضوح به چشم بیننده خواهد آمد، علی (عبد آبست) که شخصیت محوری فیلم «هجوم» است، بناست تا مانند یک قصه گو، به همه جا سرک بکشد، و بیننده را نیز با خود همراه کند، در واقع او راوی قصه و مظنون اصلی است، موضوعی که بسیار جذاب و درگیر کننده است، این که روای خود مظنون اصلی باشد یک اتفاق قدیمی و جذاب در سینماست، زیرا او همه چیز را از جنایت میداند، و بیننده را نیز با خود همراه و گام به گام گرهها را باز میکند، اما این شخصیت در روند فیلم آن قدر گم و گیج میشود که پیرنگ اصلی نیز از دستش خارج شده و طبیعتا بیننده نیز همراه با او از روند اصلی قصه جدا میشود، علی در ابتدا به دستور پلیس صحنه قتل را بازسازی میکند، تا اینجا همه چیز سر راست پیش میرود، تا اینکه خواهر سامان (الهه بخشی) وارد میشود.سامان همان کسی است که کشته شده است، در واقع در ادامه بازسازی صحنه قتل، همه چیز پیچیده و پیچیده تر شده و اثر در جاهایی تبدیل به یک اثر کاملا شخصی میشود، این را میتوان از ارجاعاتی که مکری به فیلمهای مورد علاقه اش از جان کارپنتر و لینچ میدهد تا شعرهایی که خوانده میشود، به راحتی متوجه شد، و ته مایهی سورئالی که او برای فیلمش در نظر گرفته، دستش را باز میگذارد تا حتی در صحنهای پیچ بزرگی را وارد قاب دوربینش کند، اما همه اینها به خودی خود بد نیستند، در حالتی که قصه و طرحی که در ابتدا برای بیننده تعریف و ترسیم شده، به خوبی ادامه پیدا کند، در ابتدای فیلم علی مظنون است و قصه را نیز تعریف میکند، اما او دو بار در طول فیلم جایش را با اشخاص دیگری عوض میکند تا آنها نقش مظنون اصلی را بازی کنند، اگر برداشت این باشد که پلیسها قصد بازسازی صحنه با اشخاص دیگری را داشتهاند، پس آن حد از حساسیت پلیسها روی علی در ابتدای فیلم غیر منطقی به نظر میرسد، اما چون علی راوی قصه و پیش برنده تصاویری است که کات در آنها جایی ندارد، باید ترفندی اندیشیده شود تا علی از دیگران جدا شده و به جاهای دیگر نیز سرک بکشد، با خواهر سامان حرف بزند، رابطه عجیبش با سامان که پس از دیدن خواهر سامان برای خودش نیز تعجب آور میشود را برای بیننده تعریف کند و مکری بتواند پایه قسمت عشقی داستانش را نیز بکارد و در پایان فیلم از آن استفاده کند، سراغ فروشنده چاقو برود و زمان را به عقب برگرداند و مجددا به جلو بیاید، و مهم تر از همه اینها بیننده، بتواند از پشت پرده اتفاقات سر در بیاورد، که البته این اتفاق آن چنان خوب در فیلم رخ نمیدهد. این فرم بازی با زمان هنوز هم بسیار جذاب است، اما این حد از پیچیدگی تنها زمانی میتواند جذاب باشد و جذاب بماند که دارای سرنخهایی درست و منطقی برای حل پیچیدگی فیلم باشد، «هجوم» این سرنخها را به بیننده نمیدهد و در صحنه ای تیر خلاص را نیز به بیننده میزند، جایی که علی به عنوان راوی قصه میگوید اینها همه در ذهن من میگذرد و گیج شده است، این یعنی تمام صحنههایی که تا آن لحظه بیننده دیده است، در ذهن علی میگذشته و امکان دارد حتی اتفاق هم نیفتاده باشند، پس بازهم به سوالات پاسخ داده نشده افزوده میشود، از این دست صحنههایی که نمیتوان برایشان هیچ منطق و داستانی آورد در فیلم به وفور دیده میشوند، مانند صحنهای که همه مشغول بازسازی صحنه قتل هستند و علی و خواهر سامان آزادانه در فضای ورزشگاه با یکدیگر مشغول صحبت هستند و طبیعتا چون مظنون دیگری جایگزین علی شده، کسی سراغ او را نمیگیرد، در واقع علی به عنوان مظنون اصلی از جایی به بعد به کل از روند بازسازی صحنه قتل خارج میشود و تنها به عنوان ناظر تمام اتفاقات را نگاه میکند، همه اینها را در پس زمینه سورئالی که مکری به بیننده داده میتوان قرار داد، و توجیهی برایشان آورد، اما همچنان این حجم از پراکنده گویی و مبهم بودن را نمیتوان توجیه کرد، گرچه که در مواجهه با این دست از فیلمها با پیچیدگیهای فراوان، تفسیر و تاویلهای فراوان تری از لحاظ فلسفی خواهد آمد، اما باید به این نکته توجه داشت که فیلمی مانند «هجوم» پیش از هر تفسیر دیگری نیاز به تفسیر سینمایی دارد، زیرا فیلمی است فرمال که تلاش میکند حرفهایش را با فرم روایی جذاب و پیچیدهاش بزند، و علاوه بر این چون نشانههایی از ارجاعات شخصی در فیلم هست، هرگونه تفسیر و تاویل شاید به دور از آن چیزی باشد که به واقع در ذهن کارگردان میگذشته است،(البته به این نکته باید توجه کرد که یک اثر هنری و در شکل خاصش یک فیلم وظیفه ندارد تا تمام سلیقهها و افکار را راضی نگاه دارد و جواب سوالات همه را بدهد، موضوعی که خود شهرام مکری نیز به آن اشاره کرده و از اکران شدن فیلمش در هنر و تجربه اصلا ناراضی نبوده است، زیرا به گفته خودش فیلم او را افرادی خاص و معدود میبینند و از آن لذت میبرند) و اثری که در مقابل چشمان بیننده قرار گرفته، ابهامی را مطرح میکند و میتوان گفت پس از آن چند گام این ابهام را رو به جواب میبرد و دیگر رهایش میکند و به کل داستان از بین رفته و روایت فیلم به سمت دیگری میرود، تمرکز مکری روی فرم فیلم و بازی با زمان، باعث شده تا او نه شخصیتهایش را پردازش کند و نه بتواند قصه را به درستی پیش ببرد، در واقع هدفش هم این نبوده و قطعا بازهم در صدد این بوده تا زمان را بشکند و با آن بازی کند، کاری که انجامش داده، از «ماهی و گربه» هم در اجرایش منسجم تر عمل کرده، دوربین بهتری در اختیار داشته، بازیهای گیرا تری از بازیگران گرفته و فضای وهم آلود خوبی را برای بیننده ایجاد کرده است، اما نتوانسته موضوع و قصه فیلمش را درون این فرم بگنجاند، پس به ناچار راوی قصه که مظنون اصلی نیز بوده را به سمت دیگری برده و همین باعث شده تا از داستان فاصله بگیرد، زیرا راویای که دیگر مظنون نیست درگیر موضوعاتی میشود که در لحظه به دور از صحنه بازسازی قتل رخ میدهند و فرم فیلم هم این اجازه را نمیدهد تا پرشی به سمت موضوع اصلی وجود داشته باشد.
صحنههای قتلهایی که سامان انجام داده و حالا خواهرش در نقش او ظاهر شده که چندین بار در فیلم تکرار میشوند و دوربین به آن نقطه میرسد، جز صحنههای جذاب و خوب فیلم هستند و بازیای که با زمان انجام شده در این صحنهها به خوبی جای خود را پیدا کرده و میتواند بسیار جذاب باشد، اما اینکه زمان نامعلوم فیلم تنها با گریمها و لباسهای عجیب و غریب و البته خون آشامی برخی از افراد که هیچگاه به وضوح دیده نمیشود، تعریف شده است، چندان تعریف خوبی برای این موضوع نیست و کمی باورپذیری آن را کم میکند، انتخاب الهه بخشی برای بازی در نقش سامان و خواهر سامان آن هم با قرار دادن کلاهی روی سرش که آن را تا حد توان پایین کشیده و صدا گذاریای که روی این شخصیت انجام شده، یکی از نکات بد فیلم است، و صحنهای که علی شخصیت افسر پلیس را در خانهاش میبیند تا ارجاعی به فیلم «کله پاک کن» لینچ باشد، تنها صحنهای است برای همین ارجاع، اما نقطه گذاری کارگردان برای استفاده از چاقو در انتهای فیلم بسیار دقیق و خوب انجام شده است، فروشنده چاقو اذعان میکند اگر کسی که چاقو را زده خودش آن را از بدن فرد بیرون بکشد، فرد چاقو خورده مجددا زنده خواهد شد، کاری که علی در انتهای فیلم انجام میدهد و چاقویی که توسط شخص دیگری به خواهر سامان زده شده، از بدن او در میآورد و خواهر سامان زنده میشود، و همین نقطه گذاریای که انجام شده و استفادهای که از آن در انتهای فیلم میشود، باعث خواهد شد تا بیننده بداند بازهم علی همه کاره قصه بوده و خود او چاقو را زده و چاقو را درآورده، زیرا او فکر میکرده که عاشق سامان است، اما در واقع عاشق خواهر سامان شده بوده، پس او را نجات میدهد، اما همین نقطه گذاری خوب که میتواند پاسخ گوی بسیاری از سوالات باشد، با توجه به پیچیدگیهای بسیار زیاد که در طول فیلم وجود دارند، چندان کمکی نخواهد کرد، زیرا ذهن بیننده آن قدر مخدوش شده که نمیتواند سرنخ را پیدا کند، و منطقی برای بسیاری از اتفاقات رخ داده در فیلم بیاید.
اما با همه این تفاسیر، «هجوم» در پیاده سازی آن چه که از لحاظ فرمی مد نظرش بوده، بسیار موفق است، مکری کار سختی را انجام داده است، تلاقی نقاط با توجه به بدون کات بودن فیلم، بسیار به موقع و به جا پیاده سازی شده، و بر خلاف «ماهی و گربه» چون فضای باز و جذابیتهای بصری آن فضا وجود ندارد، پس مکری ناچار بوده تا به این فکر کند که میتواند به محیط فیلمش جان ببخشد، و آن را به عنوان یک شخصیت تاثیرگذار به بیننده معرفی کند، شخصیتی که تمام اتفاقات درون آن رخ داده اما کسی به غیر از او از واقعیت خبر ندارد، حتی علی که همه چیز را میداند، حرف واضحی به بیننده نمیزند تا بیننده همچنان گیج و سردرگم باشد، نهادینه کردن علی به عنوان راوی عمل بسیار جذابی است که در فیلم خیلی خوب پیاده شده، (گرچه که این راوی خودش سردرگم و گیج است و طبیعتا بیننده نیز در پی او دچار همین سردرگمی خواهد شد) اما علاوه بر اینکه او به ناگاه و غیر منطقی از مظنون بودنش فاصلهای زیاد میگیرد و دلیلش هم این است که میخواهد به همه جا به عنوان راوی سر بزند، در دو صحنه هیچ کس او را نمیبیند و متوجه حضورش نمیشود و در صحنهای که در آب خوری قرار است صحنه قتل بازسازی شود، او به جای قاتل مینشیند تا احتمالا خون مورد نیاز خواهر سامان را فراهم کند، و یکی از افراد را میکشد، و پلیسها هم سراغی نه از او و نه کسی که در حال نقش بازی کردن بوده نمیگیرند، در واقع وجود تمام این اتفاقاتی که در یک داستان کاملا غیر منطقی به نظر میرسند، تنها و تنها یک دلیل دارد، آن هم عدم قصه گویی درست و نقطه گذاری و دادن سرنخ در یک داستان جنایی است، اگر در «ماهی و گربه» کسی به دنبال این موارد نبود، به این دلیل است که از ابتدا ابهام جنایی بودن اتفاقات مطرح نمیشود و شاید در یک سوم پایانی فیلم نشانههایی که بر این موضوع دلالت دارند داده میشوند، اما در «هجوم» از همان صحنه ابتدایی همه چیز نشان از این دارد که قتلی رخ داده و اتفاقا پلیس آمده تا راز قتل را کشف کند، اما فیلم نمیتواند معمای مطرح شده را حل کند، و شاید تنها با صحنه آخر قصد در حل کردن همه موضوعات داشته باشد، که کافی نیست، نکته قابل توجه این است که شهرام مکری به سینما مسلط است و قطعا توانایی این را دارد که قصهاش را نیز در میان تمام این پیچیدگیها تعریف کند، اما فعلا به همین پیچیدگی فرمی و بازی با فرم فیلم بسنده کرده است، گرچه که اعتقاد دارم ترکیب مکری و یک قصه گویی درست ترکیب بسیار جذابی خواهد شد.
«هجوم» فیلمی است که مانند تمام فیلمهای سینما ضعفها و قوتهایی دارد، فرم فیلم به عنوان یک اثر تجربی ( که البته کارگردانش از تجربه در این سبک گذر کرده است) و حتی غیر تجربی قابل قبول و جذاب است، اما تمام فیلمهای ماندگار سینما، از پیچیده ترین تا ساده ترین آنها یک مجموعه کامل بودهاند، نه تنها به فرم اکتفا کردند، نه تمرکز بیش از حد روی قصه و مضمون داشته اند، همه اینها را در کنار هم و با هم به بیننده ارائه کردهاند. اما قطعا دیدن «هجوم» مانند «ماهی و گربه» تجربه خوبی خواهد بود، به آن تازگی و روشن بودن نیست، در فرم به انسجام بهتری رسیده، اما گنگ و مبهم در قصه گویی و شخصیت پردازی و پاسخ به سوالات عمل میکند، ولی هم چنان شهرام مکری امیدوار کننده است و باید به او و سینمایش امیدوار بود.
نقد فارسی