شمیم بهار

منتقد | 86 ساله
  • 0 دیدگاه
  • 514 بازدید
شمیم بهار

درباره منتقد

بیوگرافی

شمیم بهار (زادهٔ ۱۳۱۷ خورشیدی) نویسنده، ناشر و منتقد ادبی و سینمایی ایرانی در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی بود. وی آثارش را در مجلهٔ اندیشه و هنر منتشر می‌کرد و هیچ‌گاه تن به چاپ کتاب و مصاحبه نمی‌داد.


زندگی

اطلاعات زیادی از زندگی او در دست نیست. همین قدر که در خانواده‌ای مرفه در سال ۱۳۱۷ به دنیا آمد. وی ساکن شمیران است.  او مدت‌ها در انگلیس تحصیل کرده بود.  در دههٔ ۱۳۵۰ همراه هوشنگ گلشیری و حمید سمندریان و حسین پرورش و چند تن دیگر، از کسانی بود که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در گروه نمایش به مدیریّت بهرام بیضایی درس می‌داد.  وی در حدود ابتدای دههٔ هشتاد برای دیدارِ پدر و مادرش به سوئیس رفت.


به عنوان منتقد

شمیم بهار را باید قبل از هر چیز حاصل جریانی دانست که در دههٔ چهل تا پنجاه در نشریات نوجوی ادبی اتفاق افتاد. این دوران بی‌شک محمل نوگراترین جریان‌های ادبی ایران است. او در اویل دههٔ چهل با آیدین آغداشلو در دورهٔ پنجم[۲] مجلهٔ اندیشه و هنر مشغول کار شد و در طی سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۷ سرپرستی بخش ادبیات و هنرهای این مجله را به عهده گرفته بود. وی این نشریه را تبدیل به مجالی برای تجربهٔ نوگرایی و نوجویی در داستان‌نویسی معاصر ایرانی کرده بود و کوشید معیارهای نقد ادبی جدید غرب را در بررسی داستان‌نویسی ایران به کار گیرد. فعالیت اصلی وی نوشتن نقدهای سینمایی بود که این کار را با جدیت انجام می‌داد و حتی شنیده شده که وقتی فیلم خوبی می‌دید، برای نوشتن نقدی بر آن فیلم، چند بار به سینما می‌رفت و هر بار در جای متفاوتی می‌نشست تا فیلم را از زوایای مختلف ببیند و دقیق‌تر درباره‌اش بنویسد. 


شمیم بهار هم نقد فیلم می‌نوشت و هم داستان. بهار اصول نقد ادبی جدید را در بررسی ادبیات ایرانی به کار می‌گرفت. نقدی فنی می‌نوشت که صرفاً معطوف به متن بود و متن را به هیچ نوع ارجاع بیرونیِ اخلاقی و زندگی‌نامه‌ای ارتباط نمی‌داد. او نقدهای تند و تیزی در مورد آثار چاپی موجود را در همین مجله به چاپ می‌رساند. روش وی در نقد، نقد صریح و مقایسه‌ای بود. در این نوع نقد جنبه‌های ساختاری و محتوایی دو یا چند اثر از یک نویسنده با داوری‌های صریح و گاه کوبنده مورد بررسی قرار می‌گیرد. از جمله نقدهای ادبی او می‌توان به نقدی اشاره کرد که بر آثار جلال آل‌احمد نوشت. به عقیدهٔ حسن میرعابدینی بعد از آن کسی دربارهٔ آل‌احمد حرفی نزد که متمایز از حرف شمیم بهار باشد. 


شمیم بهار، بر حسب راه و روش نقدنویسی خاص خود که با نوعی نثر غریب و املای نامتعارف کلمات همراه بود نقدی بر دو کتاب مدیر مدرسه و نون و القلم آل‌احمد به طور توأمان نوشت. وی در این نقد می‌گوید: «مدیر مدرسه اثری است موفق و نون و القلم اثری موفق نیست.» بعد دلیل می‌آورد که آل‌احمد را باید گزارش‌نویسی دانست که تنها از «من» خود گزارش می‌دهد. وی اضافه می‌کند: «مدیر مدرسه اثر ساده‌ای است، آن‌قدر ساده که انگار نویسنده‌اش اصلاً از اصول داستان‌نویسی خبر نداشته ولی استخوان‌بندی استواری دارد.» بعد زمان داستان را معلوم می‌کند و گذشتهٔ مدیر و آشنایی با همکاران مدرسه را و گذشت مرحله به مرحلهٔ زمان واقعه را. امتحان ثلث اول و ثلث دوم و اواخر تعطیلات نوروز و پایان سال. سپس می‌گوید: «استخوان‌بندی ساده اما محکم کتاب اساسی‌ترین علت موفق‌بودن آن است.» سپس دربارهٔ نون و القلم حرف می‌زند که «اثری است آشفته و پر از ولنگاری و غلط‌های ابتدایی در اصول داستان‌نویسی و قسمت‌های زاید و پرگویی و شعار و فلسفه‌بافی.» و می‌گوید: «کتاب فاقد یگانگی و هماهنگی قالب و محتواست.» سپس حوادث فرعی کتاب را شرح می‌دهد و همه از دید او بی‌حاصل است و بعد دوباره برمی‌گردد به مدیر مدرسه و تفاوت این دو رمان را بیان می‌کند. «در مدیر مدرسه شخصیت مبارز و فعال است و در نون و القلم شخصیت واقعی و زنده وجود ندارد و همهٔ آدم‌ها یک‌بعدی‌اند.» 


شیوهٔ نقدنویسی شمیم بهار خاص خود اوست. مثلاً در آغاز بعضی نقدهایش می‌گوید: «این کتاب، کتاب بدی است.» در همان جملهٔ اول تکلیف را روشن می‌کند. یا می‌گوید: «بر روی هم کار موفقی نیست و شکست نویسنده در داستان‌نویسی به خاطر ابتدایی‌ترین مسایل است؛ ضعف در توصیف آدم‌ها، ضعف در کار به‌وجود آوردن مسیر و قالب صحیح برای داستان و ضعف در کارِ ساختن فضاها و مشکل «من» و نویسنده مجال به چیزهای دیگر نمی‌دهد.» روش تازه‌ای که شمیم بهار در نقدش به کار برده این است که بسیاری از نکات را به جای آوردن در متن نقد، در زیرنویس توضیح می‌دهد. چیزی حدود سی‌وسه مورد در همین نقد، توضیحاتی مثل تفاوت داستان کوتاه و بلند و قصه و گزارش‌نویسی و نقل نمونه‌هایی از متن کتاب در پانویس. این نقد در مجلهٔ اندیشه و هنر مهرماه ۱۳۴۳ چاپ شده‌است. 


شمیم بهار همین‌طور با نام فرامرز خیبری مقالاتی انتقادی-ادبی دربارهٔ شعر در مجلهٔ اندیشه و هنر (دورهٔ پنجم) می‌نوشت.  از جمله مقالات وی با این امضا می‌توان نقد وی بر «شبخوانی» را نام برد. شبخوانی محمدرضا شفیعی کدکنی اگرچه بعدها به‌شدت مورد علاقهٔ روشنفکران انقلابی واقع شد ولی در هنگام انتشار توجه چندانی برنینگیخت و نقد و نظری در پی نداشت. ظاهراً فقط فرامرز خیبری (شمیم بهار) نقدی بر این مجموعه نوشته بود که در جُنگ اندیشه و هنر (دورهٔ پنجم، شمارهٔ ۷، مهر ۱۳۴۴) چاپ شد.

همین‌طور از دیگر موارد دیدگاه‌های وی می‌توان به نگاه او به سیروس آتابای اشاره کرد. در نظر رضا براهنی شعر سیروس آتابای نبوغ‌آسا بود؛ ولی همهٔ منتقدین این نظر را نداشتند. از جملهٔ این گروه، فرامرز خیبری (شمیم بهار) بود که مقاله‌اش در اندیشه و هنر (دورهٔ جدید، اردیبهشت ۱۳۴۴، شمارهٔ ۶) چاپ شد. 


شمیم بهار در همین مجله در دههٔ چهل ولادیمیر ناباکوف را به جامعهٔ ادبی ایران معرفی کرد. مدتی گذشت تا در دانشگاه تهران به تدریس بپردازد. در دههٔ پنجاه کلاس‌هایش در دانشگاه تهران راه افتاد و بسیاری از منتقدین تأثیرگذار آیندهٔ سینمای ایران سر کلاس‌های وی نشسته‌اند. از جمله خسرو دهقان، بهزاد رحیمیان، داود مسلمی، بهروز افخمی، بهرام دهقانی، بهمن طاهری و سیامک شایقی.

او در کل شاید فقط ده-دوازده نقد بلند نوشته باشد اما همین تعداد نقد تأثیر بسیاری در جهت‌گیری گروهی از منتقدین در تاریخ نقد فیلم ایران داشت. در کلِ نقدهای او، تنها دو نقد مثبت است: یکی نقد الدورادو (هاوارد هاوکس) و یکی نقد راز کیهان (استنلی کوبریک). آگراندیسمان (آنتونیونی) و سامورایی (ژان پیر ملویل) حد وسط هستند و بقیه - از جمله بانی و کلاید - رد شده‌اند. شمیم بهار در «راهنمای فیلم»اش به بیست‌ونه فیلم دایرهٔ سیاه داده بود، به شش فیلم یک ستاره و فقط فیلم آرامگاه عشق (فریتس لانگ) دو ستاره نصیب‌اش شده بود. 


دوستان و هم نسلان‌اش از جمله بهرام بیضایی و آیدین آغداشلو همیشه گفته‌اند که از او بسیار آموخته‌اند.

نوشته‌های شمیم بهار در نظرسنجی برای انتخاب بهترین نوشته‌های عمر از چهل‌وچهار منتقد و سینمایی‌نویس، بیشترین رأی را آورد.

شمیم بهار پس از انقلاب به همکاری خود با نشریه‌های ادبی ادامه نداد اما جسته-گریخته در کار فیلم‌سازی با کارگردانان جوان همکاری‌هایی داشته‌است.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان