فدریکو فلینی (به ایتالیایی: Federico Fellini) (زاده بیستم ژانویه۱۹۲۰ - درگذشته سی و یکم اکتبر ۱۹۹۳) فیلمنامهنویس و کارگردان ایتالیایی است. وی یکی از نامداران سینمای ایتالیا است که برای شیوهٔ ویژهاش در آمیزش انگارههای رویاگون و فراهنگام بارز شده است. ارجمندترین فیلم او، هشت و نیم با بازی مارچلو ماستریانی است. هشت و نیم برنده دو جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی (غیر انگلیسی زبان) و بهترین طراحی لباس (برای فیلمهای سیاه و سفید) در سال ۱۹۶۳ شد.
زندگی
فدریکو فلینی در سال ۱۹۲۰ در خانوادهای متوسط در ریمینی زاده شد. پدرش اوربانو فلینی فروشندهٔ دوره گرد و کلیفروش بود و مادرش آیدا باربیانی زنی خانواده دوست و خانهدار بود. فدریکو از هنگام کودکی شیفتهٔ بازیگرانی بود که در نمایش بازیها vaudeville و سیرکها هنرنمایی میکردند. در آینده، یادهای این خاطرات بر فیلمهایش تأثیر بسیار گذاشت. همچنین آموزش او در دبستان دینی کاتولیک از دیگر عوامل مؤثر براو بود که به فیلمهایش هوایی خرده گیر از کلیسا و با این همه احساسی سرشار از معنویت میبخشید.
در بارهٔ ریمینی فلینی نوشته: «ریمینی آب وهوای عجیبی دارد باد و بوران و مه و بارانهای ناگهانی از ویژگیهای آب و هوای آنجاست. مردمش خرافاتی و متعصب هستند با آداب و رسومی عجیب، و تشریفات و سنن مذهبی با شکوه که فراوان در آنجا اجرا میشود… علاوه بر اینها شهر دارای حالتی بسیار اسرارآمیز است. همه جای شهر علایم تاریخ بیزانتن به چشم میخورد؛ و آنسوی آبها، سواحل ابری، دریای مرموز و خانههای سنگی واقع شده است؛ و آنها که بیوگرافی فلینی را مینویسند جوان کنجکاو جستجوگری را به ما میشناسانند که در امتداد ساحل قدم میزند - در میخانهها شراب مینوشد - و ساعتها در ایستگاه راه آهن مسافران را به نظاره مینشیند- گاهی برای مجلات کاریکاتور میکشد - زمانی دلقک سیرک میشود و هر از گاه داستانهای بی شرمانه را در مجلات به چاپ میرساند.» وی پس از زمانی کوتاه که به گزارشگری تبه کاریهای شهر میپرداخت. در ششم فوریه ۱۹۳۸ نخستین کاریکاتور خویش را در روزنامهٔ دومینیکا دل کوریه به چاپ رساند. در همان سال از زادگاهش به سوی فلورانس و رم رهسپار میشود.
همکاری او با سینما با نوشتن طنزهایی برای هنرپیشه یی بنام آلدو فابریزی آغاز شد. در ۱۹۴۳ با جولیتا ماسینا ازدواج کرد. جولیتا در چندین فیلم او بازی کرد و فلینی او را والاترین الهام دهنده هنری خویش نامیده است.
فیلمهای سبک نئورئالیستی
در ۱۹۴۵ فابریزی فلینی را به کارگردان نامدار و ارجمند روبرتو روسلینی شناساند. روسیلینی او را در نوشتن فیلمنامهای از کارزار سربازان زیرزمینی ایتالیا در برابر نیروهای آلمان نازی، به نام رم شهر بی دفاع به یاری گرفت و همچنین او را به دستیار کارگردانی برگزید و این فیلمی بارز در سبک نئورئالیسم بود. در ۱۹۴۸ روبرتو روسلینی فیلم «شیدایی» را کارگردانی کرد که بخشی از آن بر پایه داستانی از فلینی به نام معجزه بود که موضوعش دربارهٔ زنی روستایی (به بازیگری آنا مانیانی)است که میپندارد ولگردی که او را آبستن نموده (به بازیگری فلینی) سنت جوزف است و او را سرنوشت آنست که عیسی را بزاید و به جهان آورد. اگرچه معجزه از دید سبکشناسی فیلمی نئورئالیستی و ساختهٔ روسیلینی است ولی در آن اثر سبک رازناک فلینی مشخص است
در سال ۱۹۵۱ با راهنمایی آلبرتو لاچودا، فلینی نخستین کار سینمایی خود به نام روشناییهای واریته را کارگردانی کرد. این فیلم بررسی فشردهٔ درونی از زندگی بازیگران نمایش بود که آن را میتوان مقدمهای شگرف از شاهکارهای آینده او، با تأکید بر انگارههایی چون ماتم و تنهایی و افسردگی به شمار آورد.
در سال ۱۹۵۲ شیخ سفید را کارگردانی میکند، که در آن جهان پوشالی و کم ژرفای ستارگان سینما را با تلخی به تصویر میکشد. گرچه این دو فیلم نخستین، تماشاگران چندانی نداشتند، ولی فیلم بعدی او ولگردها ستایش جهانیان را برانگیخت. فلینی در این فیلم دیدگاه خویش را به جهان دل زده و سرخورده و نابهنجار مردم طبقه متوسط شهرهای کوچک گسترش میدهد تا که رفتار آسیب زای جوانان آفت زده را ریشه کاوی کند.
اگرچه فیلمهای نخستین فلینی آشکارا در مایهٔ سبک نئورئالیستی کار شدهاند با این همه از همان آغاز دلبستگی و مهر او به شخصیتهای نابخرد و لولیوش مشخص است و میتوان مدعی شد که شیفتگی او به بیهودگی، کژهودگی و سبکسری نشان از سبک ویژهٔ او دارند.
فیلمهای سبک ویژه
پس از فیلم کوتاه «بنگاه زناشویی» در سال ۱۹۵۳، فلینی فیلم جاده را در ۱۹۵۴ کارگردانی نمود که ستایش جهانی را برای او به عنوان یکی از برترین کارگردانهای سالهای پس از جنگ دوم جهانی به ارمغان آورد و جایزهٔ اسکار را برای بهترین فیلم غیر آمریکایی دریافت نمود. این فیلم بیاد ماندنی و تکان دهنده داستان دختر جوان پاک و سادهای (جولیتا ماسینا) را روایت میکند که از سوی خانوادهاش به گروهی از مردان نیرومند درشتخوی بازیگر سیرک فروخته میشود. این فیلم با به کارگیری صحنههای سوررئال از سبک نئورئالیسم دوری میگرفت. «جاده» در سبک نمادین فلینی پیام آور رهسپاری دو دلباختهٔ همراه و ناهموار به سوی رستاخیز شان بود. موسیقی متن فیلم را نینو روتا ساخته بود که احساس نگارههای فیلم را دوچندان مینمود. همکاری روتا با فلینی تا هنگام مرگ روتا در ۱۹۷۹ ادامه داشت.
در ۱۹۵۵ فلینی «کلاهبردار» را ساخت که اگرچه ژرفای اندیشار «جاده» را نداشت ولی از پرداختی استادانه بهره میبردو داستان گروهی از خرده کلاهبرداران را به خوشوایی و هشیاری میپرداخت. «شبهای کابیریا» داستان افسون کنندهٔ زندگی یک روسپی (با بازی جولیتا ماسینا) بود، که فلینی را به عنوان کارگردانی واقعگرای احساساتی معرفی کرد.
در آغاز دههٔ ۱۹۶۰ فلینی دو شاهکار سینمایی خویش "زندگی شیرین"، و "هشت و نیم" ۸۱/۲ را به همراه کار کوتاه خویش در "بوکاچیو ۷۰"، Boccaccio 70 آفرید. "زندگی شیرین"، ساخته شده در ۱۹۶۰ یک فیلم سه ساعته، چشمانداز گسترده یی از زندگی جامعهٔ ایتالیایی را از دید یک روزنامه نویس هم هنگام (با بازی مارچلو ماسترویانی) نشان میداد. در این فیلم فلینی با به کارگیری نمادهای دینی از دیدگاه ژزویتها، گندایه و آزردگیهای جنسی، بی شرمانگی و آدمکهای دیوگون دلبستگی خویش را به اینگونه داستانسرایی آشکار ساخت. او در بخش کوتاهش در "بوکاچیو ۷۰"، ساخته شده در ۱۹۶۲، گرههای روانی و پنداشتهای تنگرای مردی میانسال را به تصویر کشید واین پیش درآمد شاهکار ارزندهاش "هشت و نیم"، ساخته شده در ۱۹۶۳ بود که در آن فلینی زیرکانه، مشکل خود را در گزینش موضوعی برای فیلم تازهاش به فیلم برمیگرداند و بنابراین دستمایه "هشت و نیم" پژوهش در مشکل کارگردانی مشهور است که نمیداند برای فیلم آیندهٔ خود چه موضوعی را برگزیند. مارچلو ماسترویانی در نقش کارگردان، بازیگر نخست این فیلم بود. نام "هشت و نیم" گواه آن بود که تا آن هنگام فلینی هفت و نیم فیلم ساخته بود و این تازهترین فیلم شمارهٔ هشت و نیم بود-- پیداست که او فیلمهای کوتاهش را نیمه فیلم در میشمرد. هشت و نیم برای فلینی اسکار دیگری را به ارمغان آورد.
نخستین فیلم رنگی فلینی "جولیتای ارواح" در سال ۱۹۶۵ تلاشی بود پیشرفته در هنگام، واز این روی ارج ناگرفته. این فیلم به پژوهش در زندگی همسرش جولیتا ماسینا میپردازد که در این هنگام از اوج هنری به پایین افتاده و با سختیهایی در زندگی گریبانگیر ست. جولیتا ماسینا خود بازی نخست فیلم را به گمار میگیرد. فلینی در این فیلم برداشتی فمینیستی دارد ولی منتقدان فیلم بر درونگرایی او خرده گرفتند، و از این فیلم استقبال چندانی نکردند.
«ساتیریکون فلینی» ساخته شده در ۱۹۶۹ را بسیاری، از بازکاوان آژدهٔ اوج کارهای او میدانند. «ساتیریکون فلینی اقتباسی از داستانی به همین نام از تیتوس پترونیوس آربیتر است. واژهٔ ساتیریکون لغت لاتینیزه Satyr به معنای دیر شهوتران میباشد و اگر همین Satyr را به صورت Satiric بنویسیم معنایش اثر هجوآلود و انتقادی خواهد بود و ساتیریکون فلینی واجد این هر دو معناست.»[۱۰] در «ساتیریکون» و «جولیتای اشباح» فلینی از داستانگویی درمسیری مستقیم سر باز زد. به ویژه ساتیریکون آمیزهای است در هم از انگارههای مالیخولیایی. سرشار از انگارهای زشت و اندامهای برهنه در دشوارگی با زیبایی. او این شیوهٔ نا به آهنگ را که تهی از مردمی و به دور از آشاوانی و زیبایی چشماندازهای فیلمهای پیشیناش بود در دو فیلم دیگر خود «دلقکها»، ۱۹۷۰ و رم فلینی در ۱۹۷۲ دنباله گیری کرد.
بیاد میآرم Amarcord فرجام فیلمهای ارزندهٔ او بود که نشان از بازگشت او به طبیعت مردمی و دوستی بود. او در این فیلم با مهربانی ری مینی روزگاران خردسالی را یاد میکند و همهٔ فیلم از نوشخندی سازگار و آسوده پر بارست. ابن فیلم جایزه اسکاری دیگر را به عنوان بهترین فیلم بیگانه دریافت میکند.
فیلمشناسی
۱۹۵۲ شیخ سفید Lo Sceicco Bianco
۱۹۵۳ ولگردها I Vitelloni
۱۹۵۴ جاده La strada
۱۹۵۷ شبهای کابیریا Le Notti di Cabiria
۱۹۶۰ زندگی شیرین La Dolce Vita
۱۹۶۳ هشت و نیم ½۸
۱۹۶۵ جولیتای ارواح Giulietta a Degli Spiriti
۱۹۶۹ ساتریکورن فلینی Fellini Satyricon
۱۹۷۰ دلقکها I Clowns
۱۹۷۳ آمارکود Amarcord
۱۹۸۰ شهر زنان La città delle donne
۱۹۸۴ و کشتی به راهش ادامه میدهد
And the Ship Sails On
۱۹۸۶ جینجر و فرد Ginger e Fred
۱۹۸۷ مصاحبه Intervista
۱۹۹۰ آوای ماه Voice of the Moon