ستایش مجموعهای تلویزیونی به کارگردانی سعید سلطانی و تولید سال ۱۳۸۸ میباشد.
پخش سری اول این مجموعه از ۱۲ آذر ماه ۱۳۸۹ آغاز شد و در ۶ آبان ۱۳۹۰ به
پایان رسید. پس از پخش ۴۴ قسمت از این مجموعه، پخش سری دوم این مجموعه از
۲۷ دی ۱۳۹۲ آغاز گردید و در ۲۴ مرداد ۱۳۹۳ به پایان رسید.
سریال، قصهٔ یک دختر جوانی به نام ستایش را روایت میکند که برای نجات برادرش از خطری که در پی فرار او از خدمت سربازی وی را تهدید میکرد، به دوست برادر خود، طاهر فردوس، پناه برده و با تمهیداتی برادرش را راهی مرز مینماید. محمد برادر ستایش در مرز کشته شده و طاهر به زندان میافتد. در نهایت با رضایت خانوادهٔ محمد از زندان آزاد شده و از آنجایی که مجذوب و شیفتهٔ ستایش شده بود، علی رغم مخالفت خانوادهٔ خود و خانوادهٔ ستایش و با وجود میل باطنی ستایش، با او ازدواج نموده و صاحب دو فرزند دختر و پسر میشود. طاهر همسر ستایش در پی ماجرای حسادت همسر برادر خود (انیس، همسر صابر) که برادر بزرگتر او و در واقع پسر بزرگتر حشمت فردوس (پدر طاهر فردوس) به حساب میرفت، که مبنی بر علاقهٔ شدید پدر طاهر به او و با توجه به مال و ثروت زیاد او بود، متهم به حمل مواد مخدر گشته و پس از فرار از دست مأمورین در تصادفی به کما رفته، فوت مینماید. ستایش در فراق برادر، همسر و مادر خود و با توجه به وضعیت نامناسب پدر خود به زندگی با دو فرزندش همچنان ادامه داده و برای فرار از پدر شوهر خود حشمت فردوس که به دنبال محمد میگشت تا به گفتهٔ خودش اسم وی را به یدک بکشد، راهی دیاری میگردد و در نهایت پدر خود را نیز از دست میدهد؛ ولی همچنان محکم و استوار در برابر ارادهٔ الهی به زندگی و آیندهٔ فرزندانش میاندیشد. در فصل دوم این مجموعه، ستایش با دو فرزند خود نازگل و محمد و با نام مستعار رودباری (به جای فردوس) و پس از گذشت ۲۲ سال از آن قضایا در منطقهای در شمال کشور زندگی میکند و صاحب رستورانی محبوب در میان مردم است. پسر او محمد ماهی فروشی دارد و با موتور ماهی به خانهها میبرد. بصورت اتفاقی حشمت فردوس با خانواده اش در شمال به ویلایشان آمدهاند، از محمد ماهی میخرند و محمد هربار با یک بهانهای به آن خانه میرود چون هم از نوه دختر حشمت فردوس خوشش آمده و میخواهد پیش وی کار کند تا به مقامی بالا برسد و ثروتمند شود، حشمت او را برای جارو کشی به محل کارش دعوت میکند و محمد راهی تهران میشود تا پیش او کار کند، از طرفی دیگر استاد دانشگاه نازگل از او خواستگاری میکند و از ستایش و ناز گل میخواهد که به تهران نقل مکان کنند و عروسی را آنجا گرفته و ماندگار شوند. ستایش بعد از آمدن به تهران به منزل دوست قدیمی خود عاطفه میرود. صابر پسر حشمت فردوس نیز رام زنی به نام پری سیما که از طرف فردی ناشناس اجیرشده میشود و با کمک او وکالت تمام اموال حشمت را با کلاهبرداری از او میگیرد. ستایش نیز توسط همسر عاطفه دوست قدیمی خود میفهمد که اگر رضایت پدربزرگ نازگل یعنی حشمت فردوس نباشد عقد از لحاظ شرعی باطل است، و به دنبال حشمت فردوس میرود. از طرفی دیگر محمد که راننده حشمت است دختران صابر را به میل خودشان پیش دوستان و خوشگذرانی هایشان میبرد و محمد را تهدید میکنند که چیزی به پدربزرگشان نگوید، اما یک شب بعد از برگرداندن آنها از مهمانی کسانی که به آنها مواد داده بودند را کتک میزند ولی با دروغ نوههای حشمت در صدد اخراج او است که ستایش برای گرفتن رضایت از حشمت فردوس برای عقد دخترش وارد دفتر او میشود و حشمت و محمد را در آنجا میبیند سپس حشمت با دقت به ستایش نگاه میکند و…