در روز عروسی امیر با مرجان، حبیب یکی از دوستان امیر به او خبر میگوید که همسر مردی به نام عبد، حرفهایی در مورد رابطه مرجان و شوهرش میزند و ادعا میکند که از او بچهدار هم شده و آن را سقط کردهاست. امیر به سراغ همسر عبد میرود و شماره تلفن همراه عبد را میگیرد. پس از آنکه امیر با مرجان برخورد تندی میکند، مرجان خود را بیگناه میداند...