جعبه (به انگلیسی: The Box) فیلمی به کارگردانی ریچارد کلی محصول سال ۲۰۰۹ آمریکا است که بازیگران اصلی آن عبارتاند از کامرون دیاز، جیمز مارسدن، فرانک لانگلا، جیمز ربهورن، جیلیان جیکوبز، دبورا راش ، هولمز آزبرن و سلیا وستون.
خلاصه داستان:
فیلم The BOX ، ساخته ی ریچار کلی ،محصول سال 2009 که در ژانر علمی – تخیلی ، ترسناک و معماگونه ساخته شده است ، به داستان زوجی می پردازد که صبح روز کریسمس جعبه ای چوبی را که دکمه ای نیز بر رویش تعبیه شده است ، از طرف مرد غریبه ای که یک طرف صورتش سوخته است ، دریافت می کنند که آن جعبه ، مسیر زندگی شان را تغییر می دهد و حوادث بسیاری را برایشان رقم می زند.
نورما ، معلمی است که از ناحیه ی انگشتان پا دارای معلولیت است (معلولیتی که از غفلت یک دکتر در کودکی نصیبش شده است) و همسرش آرتور لوییس نیز کارمند ناساست ، آنها به همراه تک پسر نوجوانشان که به شدت به او علاقه مندند ، زندگی معمولی ای را در حومه شهر می گذرانند.
بعد از دریافت جعبه ، مرد غریبه در ملاقاتی با نورما (با بازی کامرون دیاز) ، پرده از راز جعبه بر می دارد و پیشنهادش را به نورما این چنین ارائه می دهد ؛
این جعبه دارای دکمه ای است که در صورت فشار دادن آن ، یک نفر (که شما نمی شناسیدش) ، در یک جای نامعلوم از دنیا ، می میرد و اینکه شما نیز یک میلیون دلار به صورت نقد دریافت می کنید. و انتخاب با شماست !
بیست و چهار ساعت زمان برای فکر کردن و تصمیم گرفتن در اختیار زوج قرار داده می شود و به آن دو اعلام می شود که بعد از بیست و چهار ساعت جعبه به زوج دیگری هدیه داده می شود.
و حال زوجی که از قضا درست در همان روز به مشکلات کاری و مالی غریبی نیز برخورده بودند ، بیست و چهار ساعت فرصت دارند تا انتخاب کنند ، یک میلیون دلار و یا عذاب وجدان ناشی از مرگ هم نوع ِ ناشناسی که به طور غیر مستقیم مسئول مرگش خواهند بود. ؟
بعد از کلنجار بسیار زوج و در گیر و دار شک و تردید در باره ی واقعی بودن و عمل کردن یا نکردن باکس ، نورما دکمه را فشار می دهد !
فردا صبح آن مرد با یک کیف پر از پول که آن را به نورما و آرتور تحویلش می دهد بر می گردد ، اما این پایان ماجرا نیست ! بعد از این قضیه ماجراها و حوادث بسیاری برای زوج اتفاق می افتد و با افراد مختلفی آشنا می شوند و با مفاهیم و انتخابهای دیگری برخورد می کنند.
انتخاب ، وجدان و مسئولیت مفاهیم مدام تکرارشونده و اصلی فیلم هستند.
در نهایت زوج داستان با اجبار بر انتخاب حساس دیگری روبرو می شوند ؛
پسر نوجوان ِ زوج ، شنوایی و بینایی خود را از دست داده است ، و حال زوج باید انتخاب کنند که یا با یک میلیون دلار و پسر کور و کرشان به زندگی ادامه بدهند و یا با تفنگی که از طریق همان مرد با چهره ی نیمه سوخته ، در اختیار مرد قرار داده می شود ، آرتور ، همسرش نورا (که دکمه ی جعبه را فشار داده بود ) را بکشد ! زن این بار فداکارانه به خاطر فرزندش و برگشتن شنوایی و بینایی اش راضی به مردن خود می شود ، و مرگ خود را انتخاب می کند ،البته با امید و آرزوی زندگی خوب پس از مرگش! و آرتور نیز کشتن همسرش را انتخاب میکند.
صحنه ی بوسه ی آخر و تراژیک نورما و آرتور لوییس و سپس کشتن نورما توسط آرتور در حین بوسیدن را که می بینیم ، همزمان مشغول دیدن صحنه ای در مکان نامعلوم دیگری نیز هستیم ؛
مرد ِ با چهره ی نیمه سوخته ، جعبه را به زوج دیگری هدیه می کند و در لحظه ی فشرده شدن دوباره ی دکمه ی جعبه ، تیر خلاص به سمت نورما نیز شلیک می شود !
بله ! قربانی انتخاب اول هر زوج ، نفر قبلی ای است که دکمه ی جعبه را به طمع یک میلیون دلار فشار داده است!
و جعبه همان دنیای ماست ، و دکمه همان انتخابهای ما.