طالع سعد فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مهستی
بدیعی ساختهٔ سال ۱۳۷۴ است.
خلاصه داستان
در
یک سرزمین افسانهای پسری در غلاف دنیا میآید و مردم بر این عقیده هستند
که او میتواند شر حاکم ظالم را از سر مردم کوتاه کند، اما حاکم از به دنیا
آمدن کودک مطلع میشود و دستور قتلش را میدهد ولیکن کودک نجات مییابد و
در دامان زن و مرد میانسالی که فرزندی نداشتند، جوان برومندی میشود سعد که
از قضا روزی حاکم را در شکارگاهش از مرگ نجات میدهد و حاکم با نشانههایی
که میگیرد در مییابد جوان همان کودکی است که قرار بود به قتل برسد، پس
نامهای محرمانه مبنی بر به قتل رساندن جوان خطاب به همسرش مینویسد و از
جوان میخواهد که آن را به قصر برساند، اما در راه کوتولههای جنگل که
دوستان سعد بودند حکم حاکم را میخوانند و متن را عوض میکنند و در دستور
جدید تأکید بر ازدواج سعد با دختر حاکم میکنند. حاکم در برگشت به قصر، از
موضوع مطلع میشود و دخترش را زندانی میکند و آزادی او را منوط به رفتن
سعد به سرزمین دیو و آوردن چند تار موی دیو میداند. اما سعد با شجاعت تمام
و گذشتن از خوانهای بسیار موفق میشود و چون با سکههای طلا بازمیگردد،
پادشاه هم طمع میکند و راهی سرزمین دیو میشود.