بانوی من فیلمی به کارگردانی و نویسندگی یداله صمدی ساختهٔ سال ۱۳۸۱ است.
سالهای دور در یک بیمارستان، دو نوزاد به دنیا آمدهاند و بستگانشان کنار آنها هستند. پسرکی به نام فرهاد کنار یکی از دو نوزاد عکس میگیرد. سالها بعد فرهاد و لیلی، یکی از همان دو نوزاد، بزرگ شدهاند. آنها دخترعمو و پسرعمو هستند و خانواده هر دو اصرار به ازدواج آنها دارند، اما فرهاد مایل به این ازدواج نیست. فرهاد که به عنوان تعمیرکار تأسیسات در فروشگاه رفاه کار میکند دلبسته فروشندهای بیوه به نام شیرین است و از او تقاضای ازدواج میکند. شیرین که ماجرای علاقه لیلی را به فرهاد میداند، این پیشنهاد را نمیپذیرد. فرهاد همه چیز را با لیلی در میان میگذارد و لیلی نیز به رغم علاقهای که به او دارد، میپذیرد خود را کنار بکشد، اما پدر قلدر و زورگوی فرهاد بر ازدواج این دو اصرار دارد. درگیری میان فرهاد و پدرش بالا میگیرد و نهایتاً پدر او را از خانه بیرون و از ارث محروم میکند و مغازه را نیز از او میگیرد. فرهاد تصادف میکند، اما این هم باعث تغییر عقیده پدرش نمیشود. فرهاد خود را به دیوانگی میزند و در بیمارستان روانی بستری میشود. با مدیر و دکتر بیمارستان درگیری پیدا میکند و به او شوک الکتریکی میدهند. فرهاد که کمی حالش خوب میشود منبع آب تیمارستان را تعمیر میکند و بیماران خوشحال میشوند، اما همچنان با هیچکدام از اعضای خانواده اش حرف نمیزند. لیلی به سراغ شیرین میرود و از او خواهش میکند زندگی فرهاد را نجات بدهد. شیرین متحول میشود، لیلی همه چیز را فراموش میکند و به شدت عاشق فرهاد میشود، و صبح روز بعد به ملاقات فرهاد میرود. اما با خود عکسی از دوران کودکی فرهاد را دارد که زمانی که او تازه به دنیا آمده، بر بالای گهواره اش ایستاده بود.