خلاصه داستان
یک تاجر اهل تهران به نام آقای امینی مدتی است کسی از او خبر ندارد.
دختر او سارا به همراه همسرش امیر برای پیدا کردن وی به بندر خمیر در ۷۰
کیلومتری بندرعباس میروند. وقتی او را نمی یابند، به پاسگاه ساحلی خمیر مراجعه میکنند
و از آن لحظه به بعد پیگیریهای استوار ثوبان اسماعیلی معاون پاسگاه برای پیدا کردن
آقای امینی شروع میشود؛ پس از طی ماجراهایی که منجر به مفقود شدن امیر و کشته شدن
فرمانده پاسگاه ستوان علی محمدی به دست افرادی ناشناس میشود مشخص میشود آقای
امینی توسط افراد کارخانه اش به قتل رسیده چون با آنها برای قاچاق و جاسازی مواد
مخدر در بستهبندی محصولات کارخانه همکاری نکرده و آنها برای مشکوک نشدن مقامات
محلی شخصی بسیار شبیه او پیدا کرده و جایگزین او میکنند و همین افراد کارخانه
سارا و امیر را که سوار ماشین امیر بوده اند در جاده برگشت به تهران به درهای
پرتاب میکنند که منجر به کشته شدن امیر و زخمی شدن سارا میشود افراد کارخانه
همگی به دستور امینی قلابی و توسط مباشر کارخانه
کشته میشوند و خود امینی هم به دست همین مباشر کشته میشود و گروه قاچاقچیان مسلح
مواد مخدر که امینی تشکیل تشکیل داده، پس از لو رفتن با مأموران نیروی انتظامی درگیر
شده و ماجرا با دستگیری مباشر و قاچاقچیان خاتمه می یابد.