مرا با نام خودت صدا کن

درام
  • 0 دیدگاه
  • 560 بازدید
6
مرا با نام خودت صدا کن

مرا با نام خودت صدا کن

داستان فیلم

من را با نامت صدا کن یا مرا با نام خودت صدا کن (انگلیسی: Call Me by Your Name) یک فیلم در سبک درام و رمنس به کارگردانی لوکا گوادانینو است که بر اساس رمانی با همین نام، نوشته آندره آسمن ساخته شده‌است. از بازیگران اصلی این فیلم می‌توان به تیموتی شالامه، آرمی همر، مایکل استولبارگ، و آمیرا کاسار اشاره کرد.


پس از I Am Love و A Bigger Splash این سومین فیلم در سه‌گانه غیر مرتبط "خواسته" به کارگردانی لوکا گوادانینو است.


این فیلم علاوه بر دریافت امتیاز ۹۵٪ در سایت راتن تومیتوز و جلب نظر منتقدین، بخاطر بازی تیموتی شالامه و آرمی همر مورد ستایش واقع شده و نامزد جوایز متعدد بین‌المللی از جمله اسکار و گلدن گلوب شد.

داستان فیلم راجع به رابطه عاشقانه بین دو پسر است.


خلاصه داستان:

الیو پرلمن (تیموتی شالامه) ۱۷ساله، یک پسر ایتالیایی/آمریکایی/فرانسوی یهود است که در ۱۹۸۳ در یک محله قدیمی در کِرِما در ایتالیا با والدینش زندگی می‌کند. الیو بیشتر وقتش را کتاب می‌خواند. پدر الیو، سمی پرلمن (مایکل استوبارگ) یک استاد باستان‌شناسی است و تابستان هر سال از یکی دانشجویان دکترا دعوت می‌کند در ازای شش هفته اقامت رایگان و نوشتن مقاله‌های دکترای خود، به کارهای دانشگاهی پرلمن کمک کند. امسال این مهمان اُلیور (آرمی همر) ۲۴ ساله است. الیو دوستدار کتاب و نابغه ای در موسیقی است. برعکس او، الیور پسری با اعتماد بنفس بالا بوده و شخصیتی کاملاً متضاد با الیو دارد. از ابتدای ورود اُلیور، الیو به حضور او حساس شده و توجه او به اُلیور جلب می‌شود.


رفتار اُلیور برای الیو جذاب ولی ناشناخته است. اُلیور خیلی صمیمانه و در عین حال با بی خیالی با دیگران رفتار کرده و بجای خداحافظی از واژه "بعداً" استفاده می‌کند که به نظر الیو گستاخانه است، اما پدر الیو معتقد است اُلیور برخلاف ظاهر، فردی خجالتی است. الیو که بشدت جذب او شده‌است، بی‌توجهی اُلیور را در می‌یابد و برای جلب توجه او و جدا کردن فکر خود از اُلیور، با دوست قدیمی خود مارزیا رابطه عاشقانه ای را آغاز می‌کند. الیو برای برانگیختن حسادت اُلیور، جلوی او از این موضوع صحبت می‌کند. برای پنهان کردن احساسات واقعی خود، الیو ناخواسته با رفتارهایش اُلیور را می‌رنجاند، و پس از آشتی این دو، دوستی آن‌ها آغاز می‌شود. باهم به شنا می‌روند، در شهر برای مدت طولانی پیاده‌روی می‌کنند، و با پدر الیو به سفر باستان‌شناسی می‌روند.


با گذر زمان، الیو به تشویق غیر مستقیم پدر و مادر خود تصمیم می‌گیرد که بالاخره احساسات خود را به اُلیور اعتراف کند. اُلیور ابتدا از او می‌خواهد راجع به این موضوع دیگر صحبت نکند و به ملاطفت او را رد می‌کند، اما با اصرار الیو و حس متقابل اُلیور نسبت به او، اُلیور نهایتاً تسلیم خواسته درونی خود شده و الیو را می‌بوسد. اما اُلیور حاضر به پیش بردن رابطه نیست.


الیو از مادر خود آنالا (آمیرا کاسار) می‌شنود که اُلیور از او خوشش آمده‌است، اما وقتی اُلیور پس از این از او فاصله می‌گیرد، الیو که تصور می‌کند اُلیور با دیگران رابطه دارد و به خیانت از او دوری می‌کند، وارد رابطه ای جنسی با مارزیا می‌شود. الیو با یادداشتی از اُلیور می‌خواهد تا به این فاصله پایان دهد و در پاسخ اُلیور از او می‌خواهد تا شب در پاسیو یکدیگر را ملاقات کنند. الیو، اُلیور را به اتاق خود برده و برای اولین بار عشقبازی می‌کنند. در اعتراف به احساسی که به یکدیگر پیدا کرده‌اند، الیور از الیو می‌خواهد در خلوت خود، او را به نام خودش صدا بزند و در مقابل الیو را "اُلیور" خطاب می‌کند. با آغاز رابطه عاشقانه این دو، رابطه الیو و مارزیا به پایان می‌رسد.


طی چند روز بعد، رابطه این دو صمیمانه تر شده و رابطه جنسی آن‌ها نیز ادامه میابد. الیو متوجه می‌شود اشتباه می‌کرده و اُلیور در مدت اقامت خود با کسی جز الیو رابطه نداشته‌است--او تنها دقیقاً مانند حدس پدر الیو، فردی خجالتی است که توانایی نشان دادن شخصیت و خواسته‌های واقعی خود را ندارد. عشق عمیقی بین این دو ایجاد می‌شود، اما پایان تابستان نزدیک است و هر دو بشدت ناراحت هستند.


وقتی زمان رفتن اُلیور فرا می‌رسد و او باید پیش از بازگشت به آمریکا سه روز را در شهر دیگری سپری کند، والدین الیو که مشخصا از پیوند بین آنها اگاهند، الیو را همراه اُلیور به سفر سه روزه می‌فرستند. سه روز طلایی خیلی زود به پایان رسیده و در نهایت اُلیور و الیو بدون کلمه ای سخن و تنها با آغوش احساسی، در ایستگاه قطار از هم جدا می‌شوند.


بعدها الیو که دل شکسته‌است، توسط پدرش تشویق به قدردانی از عشقی می‌شود که تجربه کرده‌است. پرلمن در یک صحبت احساسی، سعی در نصیحت و راهنمایی پسر خود می‌کند. او پس از آنکه به الیو می‌فهماند که از رابطه او و اُلیور خبر داشته‌است، از الیو می‌خواهد تا بخاطر از بین رفتن درد و غم دوری عشق خود، احساسات خود را سرکوب نکند، چرا که در آنصورت پس از مدتی الیو توانایی داشتن احساسات را به کل از دست خواهد داد. پرلمن به پسرش می‌گوید اگرچه در زندگی عشق عمیق را تا حدی احساس کرده، اما هرگز عشقی مانند الیو و اُلیور احساس نکرده‌است و برای این حس به الیو غبطه می‌خورد، چرا که هم الیو و هم اُلیور انسان‌های خوبی هستند که خوش شانس بوده‌اند که یکدیگر را ملاقات کرده‌اند. الیو این حرف‌ها را می‌پذیرد.


چند ماه بعد، در جشن حنوکا در زمستان و زمان سال نو، الیور با منزل الیو تماس می‌گیرد. او خبر نامزدی خود را به او می‌دهد و از او می‌پرسد آیا الیو با این موضوع مشکلی دارد یا نه، که در پاسخ الیو سکوت می‌کند. الیو به اُلیور می‌گوید که پدر و مادرش از رابطه آن‌ها خبر دارند که در جواب اُلیور می‌گوید که این حقیقت را حس کرده بود، چرا که پدر الیو مانند یکی از اعضای خانواده یا حتی دامادش با اُلیور رفتار کرده‌است. او الیو می‌گوید که الیو خوش شانس است که چنین والدینی دارد، چرا که اگر پدر اُلیور از ماهیت گرایش او و رابطه اش با الیو خبردار می‌شد اُلیور را به زندان اصلاح و تربیت می‌انداخت. الیو، الیور را با نام خودش "الیو" صدا می‌زند که در پاسخ اُلیور نیز او را "اُلیور" خوانده و می‌گوید که همه چیز را بخاطر دارد.


در نهایت الیو با قلبی پر از غم کنار آتش نشسته و اشک می‌ریزد.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان