مزایای گوشهگیر بودن (به انگلیسی: The Perks of Being a Wallflower) یا جهان چارلی یک فیلم درام و عاشقانه آمریکایی محصول سال ۲۰۱۲، به کارگردانی استیفن چبوسکی براساس رمانی به همین نام و به قلم همین کارگردان میباشد. فیلمبرداری این فیلم در ۹ مه آغاز و در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱ پایان یافت. پنسیلوانیا و پیتسبرگ لوکیشنهای اصلی فیلم هستند. فیلم در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۲ اکران شد و بازخوردهای مثبتی از سوی منتقدین و تماشاگران دریافت کردند.منتقدان مزایای گوشه گیر بودن یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۲ میدانند و از بازی لوگن لرمان و اما واتسون تمجید کردند. مزایای گوشه گیر بودن ۳۳ میلیون دلار در سطح جهان فروش کرد در حالی که بودجه ساختش ۱۳ میلیون دلار بود. استیون شباسکی کارگردان فیلم که نویسنده رمان مزایای گوشه گیر بودن نیز هست در طی مصاحبهای اعلام کرد که بعد از انتخاب سه بازیگر اصلی فیلم، یعنی لوگن لرمان، اما واتسون و ازرا میلر جلساتی برگزار کرده و با آنها دربارهٔ بعد روانشناسی و سلامت روانی فیلمش صحبت کردهاست. بعد از فیلمهای دنیای روح و جونو مزایای گوشه گیر بودن سومین فیلم دربارهٔ مشکلات و مسائل نوجوانان است که جان مالکوویچ تهیهکننده آن بودهاست. مزایای گوشه گیر بودن با استقبال همراه شد و جوایز مختلفی نیز کسب کرد.
داستان فیلم
چارلی نوجوان گوشه گیر و منزوی است که به تازگی وارد دبیرستان شدهاست. چارلی هیچ دوستی ندارد و اوقات فراغتش را با نوشتن نامه به دوست خیالی اش پر میکند. او در مدرسه مدام مورد آزار دانش آموزان سالهای بالاتر قرار میگیرد اما سعی میکند با این موضوع کنار بیاید. یک شب که چارلی به ورزشگاه رفته تا بازی فوتبال را تماشا کند با یکی از همکلاسیهای خود بنام پاتریک برخورد میکند و سپس با خواهر ناتنی او یعنی سم آشنا میشود.
آشنایی با سم و پاتریک زندگی چارلی را دگرگون میکند. چارلی با سم و پاتریک به رستوران و مراسم رقص میرود و به واسطه آنها با جمعی از محبوبترین بچههای دبیرستان آشنا میشود که باعث میشود زندگیش به مرور تغییر کند. در جریان یک مهمانی که سم و چارلی در حال صحبت هستند چارلی به سم میگوید که بهترین دوستش بنام مایکل یک ماه پیش خودکشی کرده و برای همین است که هیچ دوستی ندارد. سم از شنیدن این خبر جا میخورد و سعی میکند رابطه اش را با چارلی نزدیک تر کند. همچنین در جریان همین مهمانی چارلی متوجه میشود پاتریک همجنس گراست اما پاتریک از او میخواهد چیزی به بقیه نگوید.
رابطه چارلی با سم و پاتریک ادامه پیدا میکند و چارلی به سم کمک میکند که در آزمون ورودی دانشگاه پنسیلوانیا شرکت کند و موفق شود در آن قبول شود. با زمان نزدیک شدن به پایان سال تحصیلی و رفتن سم و پاتریک به شهری دیگر جهت زندگی و ادامه تحصیل چارلی دچار حالاتی عجیب میشود و دوباره کابوسها و توهمهایی دربارهٔ مرگ خالهاش که رابطه بسیار نزدیکی با او داشته در ذهنش پدیدار میشود.
در مهمانی تلخ خداحافظی سم که همه بچهها در آن جمع هستند چارلی بهترین کتابهایش را به عنوان یادگاری به سم میدهد و بالاخره احساساتش را بر زبان میاورد و میگوید که او را دوست دارد. سم و چارلی شروع به بوسیدن یکدیگر میکنند اما چارلی ناگهان با ترس عقب میپرد انگار که چیزی وحشتانگیز یادش آمده باشد. روز بعد سم و پاتریک از شهر میروند و چارلی که دوباره تنها شدهاست در پیادهروی طولانیش به خانه و مرور خاطراتش سرانجام پی میبرد زمانی که بچه بود توسط خالهاش مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگرفتهاست. پی بردن به حقیقت چارلی را از حالت طبیعی خارج میکند باعث میشود منزوی تر از قبل شود.
مدتی از این اتفاق میگذرد و چارلی سعی میکند با کمک روانشناس و پدر و مادرش این ماجرا پشت سر بگذارد. یک شب که چارلی با خانواده اش مشغول خوردن شام است زنگ درب به صدا در میآید و مشخصی میشود سم و پاتریک برای دیدن چارلی دوباره به شهر آمدهاند. سم از زندگیش در دانشگاه میگوید و اینکه از اوضاع راضی است. چارلی به همراه سم و پاتریک سوار ماشین میشوند و به جاده میزنند. هنگام وارد شدن به تونل چارلی در حالی که مشغول گوش دادن به آهنگ مورد علاقهاش است از شیشه ماشین بیرون آمده و دستان خود را بالا میگیرد و آخرین نامه خود را به دوست خیالیاش اینگونه تمام میکند: «در این لحظه قسم میخورم که ما بیکران هستیم…».