نقد و بررسی وقایع نگاری نارنیا ، سفر داون تریدر

  • 0 دیدگاه
  • 288 بازدید
نقد و بررسی وقایع نگاری نارنیا ، سفر داون تریدر

درباره منتقد

  • نام: راجر ایبرت
  • سن: 81 ساله
  • بیوگرافی :

    راجر جوزف ایبرت (به انگلیسی: Roger Joseph Ebert) (۱۸ ژوئن ۱۹۴۲–۴ آوریل ۲۰۱۳) خبرنگار، منتقد فیلم و فیلم‌نامه‌نویس اهل آمریکا بود. راجر ایبرت در ۱۸ ژوئن ۱۹۴۲ در اربانا در ایالت ایلینوی به دنیا آمد. او در ۱۵ سالگی، گزارش مسابقات ورزشی دبیرستانش را برای یک روزنامهٔ محلی پوشش می‌داد و سپس سردبیر...

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی وقایع نگاری نارنیا ، سفر داون تریدر (نقد فرمالیستی)

نقد و بررسی وقایع نگاری نارنیا ، سفر داون تریدر

کارگردان :Michael Apted

نویسنده : Christopher Markus, Stephen McFeely and Michael Petroni, based on books by C.S. Lewis.

خلاصه داستان :

اینبار هم مانند دو قسمت قبلی سرزمین های نارنیا توسط نیروهای شیطانی به شدت در خطر است و اینبار هم بچه های انگلیسی ما ب به طریقی پا بر این سرزمین می گذارند تا بتوانند با پیدا کردن هفت شمشیر جادویی و طی یک سفر دریایی بسیار خطرناک باری دیگر منجی نارنیا شوند.


 

نکته ای مهم در مورد سرزمین نارنیا وجود دارد و آن این است که همان طور که این سرزمین یکبار داخل یک کمد دیواری بود، ممکن است این سرزمین در اتاق شما وجود داشته باشد. کسی چه می داند! مثلا این دفعه داخل یک تابلوی نقاشی  با موضوع یک کشتی است! دخترک داستان، لوسی می گوید این نقاشی چقدر طبیعی هستش، نه؟! انگار واقعا موج ها دارن تکان می خورند و جمله بعدی که شما می شنوید این است که "من داخل نقاشی هستم"

بله! واقعا لوسی در دریا بر روی موج هاست و کشتی داون تریدر بر روی موج ها در حال نزدیک شدن به اوست. در همین هنگام، یوستس، پسر عموی مزاحم لوسی هوس میکند که نقاشی روی دیوار را با پایین بکشد.  همین باعث می شود که آب دریا متلاطم گشته و بیرون و به داخل اتاق بریزد. آنها هر لحظه در شرف غرق شدن هستند که ملوانان کشتی کاپیتان کاسپین (با بازی بن بارنس) که به نظر انتظار آنها را می کشیدند  به کمکشان می آیند و سطح آب را پایین می آورند!

فیلم "وقایع نگاری نارنیا : سفر دریایی داون تریدر" سومین فیلم ساخته شده از رمان های لوئیس تلس، یکبار دیگر جهت نجات دنیای نارنیا به چند بچه انگلیسی نیاز دارد. اینکه چگونه امکان دارد جهانی دیگر وجود داشته باشد که برای بقاء نیازمند چند کودک از جهان ما باشد سوالی است که زیاد آن را جدی نمیگیرم چون در یک فیلم فانتزی/تخیلی هر چیز ممکن است اتفاق بیافتد و بهتر است شما هم از این جور سوالات نپرسید!

اکنون بر روی کشتی بادبانی قصه ما، لوسی ( با بازی جورجی هنلی)، برادر لوسی یعنی ادموند (با بازی اسکندر کینز) و یوستس جوان (با بازی ول پارتر) وجود دارند که علی رغم ماجراهای ترسناک و هیجان انگیز قسمت قبلی، سرمست و خوشحال از بازگشت دوباره به سرزمین نارنیا  بدون هیچ سوالی از سفر دریایی خود لذت می برند. لوسی و ادموند در این فیلم  در اواسط دهه دوم زندگی خود هستند. آنها از اینکه از زندگی روزمره و دنیای خودشان  به نارنیا و بر روی آب های متلاطم یک دریای ناشناخته و یک کشتی عجیب آمده اند به طرز غیر قابل باوری آرام و بی خیال به نظر میرسند، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده. شاید این بچه های خیلی دل و جرات دارند و ما نداریم!

مسافرین ما بعد از مدتی از اوضاع با خبر می شوند. وضعیت از این قرار است : نارنیا از طرف نیروهایی مرموز و شیطانی از جزیره سیاه به شدت در خطر است. هیچ کس تاکنون نتوانسته این جزیره را از نزدیک ببیند ولی همه اسم این جزیره هولناک را شنیده اند. موضوع از این قرار است که هفت  عدد شمشیر جادویی که در گذشته توسط اصلان (شیر، با صدای لیم نیلسون) به نارنیا داده شده و اکنون گم شده باید پیدا شوند و هر هفت شمشیر در کنار خود قرار گرفته تا طلسمی که صاحبان سرزمین تلمار را زندانی و مبحوس نگه داشته باطل شود. مشخص است که این بچه ها و البته مشخصا یوستس ۷ ساله قرار است این کار را انجام دهند!

بر روی عرشه کشتی یک موش کوچولوی چالاک و سرحال و البته شمشیرزن با نام ریپی چیک(با صدای سیمون پگ) وجود دارد. او به شکلی قاطع و با جذبه صحبت می کند، به شکی صاف و سینه به جلو داده راه می رود و با نگاه مستقیم و خشن خود هیچ گاه ترسی از شمشیر زنی با آن شمشیر کوچک بامزه اش و میدان نبرد به خود راه نمی دهد. فقط من نمیدانم این رفیق کوچک ما چگونه هیچ گاه زیر پای کسی نرفته و له و لورده نشده!

دوستان کوچک ما با یک سفر دریایی سخت روبرو هستند. در طول سفر آنها با یک طوفان سهمگین دست و پنجه نرم میکنند. همچنین آنها در گیر نبردی دلهره آور با یک هیولای عظیم الجثه دریایی می شوند. البته دوستان ما بر این هیولا هم غلبه میکنند که بخشی از این پیروزی رو مدیون همین موش کوچک یعنی ریپی چیک هستند کند که از طناب ها بالا رفته و با شمشیر خود زخمی بر پیکر این هیولای نخراشیده که به راحتی تنها با دم خود می تواند کشتی را به اعماق دریا بفرستد وارد می کند!  دریا نوردان ما از جزیره ای به جزیره دیگر برای پیدا کردن شمشیر ها می روند با حوادثی دیگر نیز روبرو میشوند. مثلا با یک مه دریایی بد شکون، مثل فیلم The Mist (مه) استفن کینگ روبرو می شوند.

همان طور که میتوان حدس زد پرهیجان ترین لحظات، ترسناک ترین و البته اوج فیلم به جزیره تاریکی اختصاص پیدا کرده. دریانوردان ما از اینکه دانند این جزیره کجاست و چقدر با آنها فاصله دارد هیچ اطلاعاتی ندارند و  از همان ابتدا جیره غذایی را برای تمام افراد را نصف می کنند! خوشبختانه تنها چیزی که آنها می دانند جهت صحیح حرکت به سوی جزیره است، اگر این را هم نمیدانستند احتمالا اینقدر می رفتند تا از مرزهای زمین بیرون افتاده بودند.  شانس آوردیم که کریس کلومبوس (کاشف امریکا) برای زمین است نه سرزمین نارنیا!
وقتی برای اولین بار جزیره تاریکی دیده می شود، به شکلی دلهره آور و ترسناک شبیه یک جمجمه یا اسکلت به نظر می رسد که آتشفشان هایی به جای چشم های این اسکلت با نور وحشت آورشان خودنمایی می کنند. این جزیره مکانی است که سرنوشت سرزمین نارنیا به آن گره خورده است. جزیره ای که از آن صحبت مکنیم محل زندگی موجوداتی شیطانی و تجسمی کامل از خود شیطان است.  من فکر می کنم که نویسنده کتابهای نارنیا قصد داشته داستان اش به داستان های مربوط به حضرت مسیح شباهت داشته باشد و به همین دلیل من این جزیره را همان "جهنم" می دانم. بچه ها و خدمه کشتی داون تریدر بر علیه این نیروهای شیطانی بلند می شوند و یوستس (کودک ۷ ساله فیلم) از اینکه از خانه اش پیش یک اژدهای آتش خوار آمده است احساس غرور و خوشحالی فراوان دارد!

اگر احساس می کند که من خیلی روی داستان فیلم مکث کرده ام و شاید زیاد توضیح داده ام به این دلیل است که بیشتر آن چیزی که شما دارید یک سری موقعیت و اتفاق تنها برای خودنمایی جلوه های ویژه فیلم هستند، نه خود داستان. کاراکتر های فیلم تک بعدی و فاقد عمق لازم از آب در آمده اند. آنها یک اتفاق نسبتا بی ربط به داستان را پشت سر می گذارند و پشت آن باز هم بک اتفاق نسبتا بی ربط و لعنتی دیگر است که آنها به آن وارد می شوند!

با وجود تمامی ضعف ها،  این فیلم هنوز یک فیلم خوب و هیجان آور از نوع ماجرایی/فانتزی برای تماشای خانواده ها و بخصوص تماشاگران کم سن و سال تر می باشد. شاید کارگردان فیلم، آقای مایکل اپتد فرد مناسبی برای ساخت فیلمی با این موضوع نباشد ولی باید بگویم که مشخص است او فیلم اش را با اشتیاق و هیجان زیادی ساخته. خوشبختانه باید بگویم بازیگران فیلم هیچ کدامشان تحت تاثیر اینکه  کتاب ها یا شخصیت هایشان در کتاب چقدر مهم هستند قرار نگرفته اند یا اصطلاحا خود را نگرفته اند. کاراکتر لوسی  و اجرای او(که واقعا کاراکتر اصلی فیلم است) میتواند درسی باشد برای آقای هری پاتر تا اینقدر خود را نگیرد و کمی از خود بزرگ بینی اش کم کند!

در انتها باید بگویم این فیلم کاملا به صورت سه بعدی می باشد و انصافا باید بگویم از این تکنولوژی به بهترین وجه استفاده کرده. نارنیا در مورد  کیفیت تصویر و عمق یکی از بهترین سه بعدی هایی بوده که تا الان دیده ام. متاسفانه من موفق نشده ام نسخه ۲ بعدی فیلم را ببینم. شما اگر توانستید نسخه ۲ بعدی را هم ببینید!


نقد فارسی

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان