نگاهی به نمایش صدای یک دست به کارگردانی قطب الدین صادقی
«یک دست صدا ندارد» کهنگفتاری بنیادین است که مبنای فرضیههای علوم اجتماعی در دنیای مدرن قرار میگیرد اما دستکم در جامعه پیچیده ایران نشانی از اعتبار همیشگی ندارد. شعار صدای دو دست اگرچه اندیشه تکصدایی را در نطفه میخشکاند و به ریشه دواندن علم روابط عمومی در دنیای رسانه و مردم یاری میرساند اما برخی جریانهای سیاسی _ اجتماعی تند یا کندرو، معادله دیگری را رقم زده و به فرضیه «زندگی اجتماعی برای زندگی بهتر» آسیب میرسانند. گویش دوم خرداد با همه نارساییهای موجود در هر دولتی همواره به آرامش نسبی میان خانوادهها و بازسازی رفتار جنگزده و گوشهگیر فرد و جامعه گرایش داشت و فرهنگ کلان اجتماعی شدن را تا فراسوی مرزها پدید آورد.
اصلاحات از این دیدگاه ارمغانی است به جامعهیی که میخواهد با شنیده شدن همه صداها و دوری از خودبرتربینی به گفتوگوی تمدنها دست یابد. اگر همین روند را در دولت عدالت محور پیمایش کنیم، برخلاف آنچه وعده شد با پژواک دستهایی تکصدا روبهرو بودیم که بزرگترین دستبردهای اقتصادی تاریخ این سرزمین را آفرید و فاصله طبقاتی متعادل دوران پیش از خود را به عدم تعادل سبد خانوار و زایش دو قشر دارا و ندار و تورم سر به فلک یارانهیی رساند تا جایی که فرضیهیی جدید با عنوان «زندگی جزیرهیی» جایگزین فرهنگ دیرین زندگی اجتماعی شد. خانواده امروز جزیرهیی شده است پر از جزیرههای کوچکتری به نام مادر، پدر، فرزند، خواهر، برادر و... که هر یک در اندیشه سیر کردن شکم و اندوختن سود مالی و بریدن دستهای بیسود ارتباطی از پیرامون خود است. زمانهیی است که برخی، از یک دست نیز صدا میسازند؛ صدایی که تنها در گوش خودشان طنینانداز میشود و کهنالگوی «یک دست صدا ندارد» برایشان نامفهوم جلوه میکند.
فرمول موفق زندگی اجتماعی پرشور و پیوستهیی که واحدهای روابط عمومی تا یک دهه گذشته آگهی میکردند، امروز سرانجامی مگر تنهایی و یک دستی و تکصدایی انسان را در بر نداشته است. با چنین چشماندازی چگونه است که استادی کارکشته در وادی تئاتر کوشش استوار خود را بر مرهمگذاری زخمهای ناسور گذشتهیی نه چندان دور بنیان نهاده است؟ چه چیزی موجب شده دکتر قطبالدین صادقی با همه بیمهریهایی که در سالهای اخیر بر هنرمندان رفت، دوباره از دستهای به هم پیوسته سخن میگوید و قشر آیندهساز وطن را نشانه میرود؟ بی شک میتوان ردپای این امید و بازسازی بیاعتمادی را در دوران گذار تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران جستوجو کرد؛ دورانی پرتنش در روابط درون و برون مرزی که با شعار و گامهایی هر چند کوچک میخواهد نویدبخش التیام درد زندگیهای جزیرهیی باشد و باز هم سرود «یک دست صدا ندارد» را کرخوانی کند. آرامآرام باید نقش سرنوشتساز هنرمندان را در آتیه یک سرزمین باور کرد چراکه دکتر صادقی نمایشنامه «صدای یک دست» را در سالهای پایانی دولت اصلاحات به بازار نشر روانه کرد و اکنون پس از یک دهه در دولت تدبیر و امید همان نوشته را بر صحنه تالار هنر جان داده است.
او که در جایگاه نویسنده و کارگردان تئاترهای ارزنده و انسانی در پنج دهه گذشته نامدار شده، در ماه جاری با گویشی کمسن و سالتر به سوی اجرای نمایشی پداگوژیک (آموزشی) رفته تا بازگشتی دوباره به پیشینه خود در پهنه تئاتر کودک و نوجوان داشته باشد؛ وی در شمار انگشت شمار هنرمندان پیشکسوتی است که در سال ۱۳۵۲ به عنوان مربی تئاتر برگزیده و پس از آن در حوزه تربیت تئاتر کودک و نوجوان گام برداشته و همچنان از همراهی کانون پرورش فکری دوری نکرده است. «صدای یک دست» گرچه در سال ۱۳۸۳ در مجموعه نمایشنامههایی از این گونه با عنوان «سی مرغ سیمرغ» توسط نشر قطره به چاپ رسید و در سال ۱۳۸۷ به کارگردانی حسن دادشکر از دیگر هنرمندان نامی تئاتر کودک بر صحنه رفت، اینبار با خوانشی دیگرگون به دست نگارندهاش بر صحنه تئاتر حرفهیی بازآفرینی شده است.
گروه تئاتر هنر پس از اجرای ۶۰ نمایش که بیش از ۴۰ اجرای آن به قلم دکتر صادقی نوشته و کارگردانی شده است، دیگر بار دست بر زانو شده تا بلند بایستد و بلند فریاد کند که همچنان یک دست صدا نمیکند؛ چونانکه در بروشور اجرا نیز پافشاری دارد «اندیشه جوهر زیست فردی و اجتماعی است و باروری آن با سلامت آموزش به سرانجام میرسد.» آموزش درست اندیشه موجب برقراری رابطهیی سالم و رسیدن به دیالوگ اجتماعی و شنیدن صدای همه دستهاست. وی این نمایش را تئاتری استعاری دانسته که نمایشگر ارزشمندی ریزریز اعضای یک بدن برای رسیدن به کارکرد هدفمند کل بدن است. آنچه دیده میشود تجربهیی دراماتیک از هنرمندی خاک صحنه خورده در میدان درامنویسی، کارگردانی، طراحی، تدریس، تالیف، پژوهش و بازیگری است که همواره در اندیشهسازی و شنیدن صدای دستهای اجتماع ما کوشیده است و اینبار نیز با الگو گرفتن از کهنگفتاری بنیادین میخواهد بر کارکرد اجتماعی صداها در کنار یکدیگر پافشاری کند.
چه اقبال بلندی دارد نوجوان امروز که با امیدهای تازهیی در آغوش آموزش گیرا و غیرمستقیم تئاتر آرام میگیرد و چه نیک اقبال که این مهم را از کاربلدی اندیشمند به یادگار میگیرد. در داستان نمایش «صدای یک دست» بدن ماری گرفتار دم و سر خود شده است که این دوسویهنگری و تکخوانیها او را به تنگنای چاه سوزانی سرانجام میدهد. طعم شیرین اجرای نمایش به دهان نوجوانهایی مینشیند که میخواهند سر یا دم این سرزمین را بر دست گیرند و دولتمردانی شوند که جامعه خود را نمیسوزانند. هدفمند مار وطن با خاموش ساختن تک صداییها و همراه کردن هر صدایی شدنی خواهد بود. هنرمندان تئاتر در گوشه و کنار این سرزمین کلید همصدایی را مدتهاست که به صدا در آوردهاند تا با امیدی دوباره، دیگر عضوهای بدن را به حرکت اندازند .