گتسبی بزرگ

  • 0 دیدگاه
  • 137 بازدید
گتسبی بزرگ

گتسبی بزرگ

توضیحات

گتسبی بزرگ (به انگلیسی: The Great Gatsby) رمانی است به قلم نویسنده آمریکایی اف. اسکات فیتزجرالد (به انگلیسی: F. Scott Fitzgerald) که برای اولین بار در ۱۰ آوریل ۱۹۲۵ منتشر گردید. ماجراهای این کتاب در نیویورک و لانگ آیلند و در تابستان سال ۱۹۲۲ اتفاق می‌افتند. داستان دورانی را توصیف می‌کند که فیتز جرالد خود آن را دوران موسیقی جاز یا عصر جاز می‌نامید.

ایالات متحده آمریکا در سالهای ۱۹۲۰ به‌دنبال شوک و هرج و مرجی که جنگ جهانی اول بوجود آورده بود از رشد اقتصادی بی‌سابقه‌ای بهره‌مند گردید. شکوفایی اقتصادی و ثروتی که این شکوفایی به‌دنبال داشت باعث آن شد که بر تعداد میلیونرهای جامعه آمریکایی دم به دم افزوده گردد. علاوه بر این از آنجا که در همان سالها قانون منع تولید و فروش مشروبات الکلی در ایالات متحده آمریکا حکم فرما بود، عده‌ای از راه تولید و توزیع قاچاق اینگونه مشروبات ثروت‌های باد آورده‌ای را به چنگ آوردند.

فیتز جرالد هرچند همچون یکی از شخصیت‌های داستانش، نیک کراوی (Nick Carraway) مردمان ثروتمند و زرق و برق آن دوران را می‌ستود ولی با زر پرستی و سقوط اخلاقی منتج از آن میانه خوبی نداشت.

چاپ اول گتسبی بزرگ (در سال ۱۹۲۵) موفقیت چندانی کسب نکرد و در طول مدت ۱۵ سال باقی‌مانده از عمر فیتز جرالد فقط حدود ۲۵٬۰۰۰ جلد از آن به فروش رسید و فیتزجرالد، در حال که خودش و این رمان را شکست خورده می دانست در سال ۱۹۴۰ درگذشت. کتاب در سالهای پایانی ۱۹۳۰ (دوران رکود اقتصادی بزرگ) و همچنین در خلال جنگ جهانی دوم بطور کلی بدست فراموشی سپرده شد. اما بعد از جنگ، در سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۵۳ تجدید چاپ شد و بلافاصله خوانندگان و طرفداران بیشماری یافت. در سال ۱۹۹۸، هیئت دبیران "مادرن لایبرری" (Modern Library)، گتسبی بزرگ را بهترین رمان آمریکایی قرن بیستم و دومین رمان برتر انگلیسی زبان این قرن اعلام کرد.

گتسبی بزرگ هم‌اکنون یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های آمریکایی به‌شمار می‌آید و آنرا در مدارس و دانشگاه‌های سراسر جهان (در رشته ادبیات آمریکا) به‌عنوان یکی از کتب استاندارد تدریس می‌نمایند.


خلاصه داستان

نیک کراوی Nick Carraway از اهالی غرب میانه آمریکاست و برای ادامه زندگی به ساحل شرقی آمریکا آمده است. نیک در همسایگی فردی به نام جی گتسبی Jay Gatsby زندگی جدید خود را در غرب آغاز می‌کند. گتسبی بسیار ثروتمند است و بخاطر مهمانی‌های باشکوهی که در خانه اربابی‌اش واقع در لانگ آیلند، «وست اگ»، که در آن روزها کمی از مد افتاده تر نسبت به «ایست اگ» است. برگزار می‌کند شهره خاص وعام است. در مورد ثروت هنگفت او و اینکه این ثروت چگونه بدست آمده است شایعات زیادی بر سر زبان‌ها است. هیچ‌کس چیزی از گذشته وی نمی‌داند.

نیک کراوی در لانگ آیلند، علاوه بر گتسبی، با دیزی Daisy، که دختری از خویشاوندانش هست و همسر دیزی، تام بوکَنِن Tom Buchanan رفت‌وآمد دارد. تاممرد ثروتمندیست که در دوران دانشجویی ورزشکار برجسته‌ای بوده است. تام و دیزی صاحب دختری هستند اما رابطه سردی با هم دارند و تام نیز معشوقه‌ای در شهر، به نام مایرتل Myrtel دارد که همسر مکانیک فقیری به نام ویلسون Wilson هست.

نیک کراوی در ابتدا ریخت و پاش‌های بی‌معنی جشن‌های گتسبی را، که هر شنبه صدها میهمان در آنها شرکت می‌کنند، به دیده تحقیر می‌نگرد. اما کم‌کم خود نیز بطور مرتب در این مهمانی‌ها حضور می‌یابد. گتسبی به او اعتراف می‌کند که دلیل اصلی برگزاری این جشن‌های هفتگی آنست که شاید دیزی (که گتسبی از دیرباز عاشق و دلباخته او بوده است) بالاخره یک روز بطور اتفاقی در یکی از آنها شرکت نماید. نیک ترتیب ملاقات گستبی و دیزی را می‌دهد و آن دو، در نهایت با هم رابطه برقرار می‌کنند.

تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی می‌برد. او همچنین چند کارآگاه را مأمور تحقیق در مورد گستبی می‌کند و متوجه می‌شود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیرقانونی مشروبات الکلی به دست آمده است. او از گتسبی متنفر است. عصر یک روز تابستان، تام، نیک، گتسبی، دیزی و جوردن (دختری ورزشکار که رابطه‌ای مختصر با نیک داشت) برای تفریح و شادخواری با دو دستگاه اتومبیل به هتلی در نیویورک می‌روند. وقتی همگی در هتل دور هم جمع شده‌اند بین گتسبی و تام و در حضور دیزی برخورد لفظی پیش می‌آید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وامی‌دارد که بگوید هرگز تام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از اینکار اینست که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر به سوی او بازگردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینه‌ای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است آگاه می‌گردد خشمگین می‌شود و از دیزی می‌خواهد که بلافاصله به خانه بازگردد. گتسبی، دیزی را همراهی می‌کند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی به همراه نیک و یک آشنای دیگر (جوردن بیکر، به نوعی رفیق نیک) از نیویورک راهی لانگ آیلند می‌شود.

تام و همراهانش در راه بازگشت به خانه در کنار جاده با جسد مایرتل Myrtel (که بطور پنهانی معشوقه تام بوده است) مواجه می‌گردند. مایرتل را اتومبیلی بشدت زیر گرفته و از محل حادثه گریخته است. ویلسون Wilson شوهر مایرتل، که شاهد تصادف بوده، دچار شوک شده و کنترل اعصاب خود را از دست داده است. او می‌گوید اتومبیلی که همسرش را زیر گرفته زرد رنگ بوده است. در آن شب دیزی به واسطه اعصاب ناراحت خود از پیشامدهای هتل، به پیشنهاد گتسبی هدایت اتومبیل زرد رنگ را به عهده داشت.

ویلسون فردای آن شب با پرسش از اهالی، نشانی صاحب اتومبیل را می‌یابد. ویلسون که عقل از سرش پریده و حتی فکر می‌کند گتسبی معشوق زنش بوده است، گتسبی را در کنار استخر خانه‌اش می‌یابد و با شلیک گلوله‌ای به قتل می‌رساند و سپس در همان نزدیکی به زندگی خود نیز پایان می‌دهد. همان روز نیز دیزی و تام بدون خبر قبلی عازم سفر به نقطه‌ای نامعلوم می‌شوند. بعدها نیک در می‌یابد که تام، ویلسون را به خانه گستبی هدایت کرده است.

از میان آنهمه دوست و آشنا که هر شنبه در مهمانی‌های با شکوه گستبی حضور می‌یافتند، تنها عده معدودی، از جمله پدر گستبی در مراسم تشییع و به خاک سپردن گتسبی شرکت می‌نمایند. نیک بعد از مرگ گتسبی رابطه‌اش را با تام و دیزی و دیگر دوستانی که بواسطه گتسبی پیدا کرده بود قطع می‌کند و به شهر و دیار خود در غرب میانه آمریکا بازمی‌گردد.


برخی از نمادها

وست اگ: (ناحیه‌ای که جی گستبی و راوی داستان ساکن آن هستند): طبقه تازه به دوران رسیده، آریستوکراسی جوان

ایست اگ: (ناحیه مورد سکونت تام و دیزی): طبقه اشرافیت کهن

دره خاکستر: (ناحیه حاشیه نشین مورد سکونت ویلسون و مایرتل، که میان «ایست اگ» و «نیویورک» قراردارد): طبقه‌ای که تنها نصیبشان از رؤیای آمریکایی گرد و غبار و خاکستر بوده است.

چشمان دکتر اکلبرگ (تابلوی تبلیغ دکتر عینک ساز): چشمان خدا که ناظر دروغها، خیانتها، زجرها و آرزوهای کسانیست که از دره خاکستر عبور می‌کنند.

چراغ سبز اسکله (از خانه جی گستبی می‌توان چراغ سبز مخصوص قایقرانی را دید که در اسکله خانه تام و دیزی نصب شده است و بارها مقصد نگاه آرزومند جی گستبی بوده است): رؤیای آمریکایی، رؤیای اینکه هر شخصی با تلاش و کوشش در آمریکا می‌تواند به آرزوهایش برسد. رؤیایی که گستبی را فریفته خود ساخته، و از او شخصی ساخته که سالها زجر و مرارت را تحمل می‌کند تا خود را به سطح اجتماعی دیزی برساند. در انتهای کتاب، راوی داستان، نیک، اظهار می‌کند که دیزی و سایر اشراف، هرگز شایسته آنهمه توجه و احترام گستبی نبوده‌اند.


ترجمهٔ فارسی

ترجمهٔ فارسی این کتاب بار نخست با ترجمهٔ کریم امامی در سال ۱۳۴۴ با عنوان «طلا و خاکستر» توسط شرکت سیروید انتشار یافت. علت تغییر عنوان در آن زمان ترس ناشر بود از مشکلات تلفظ یک نام ناآشنای خارجی برای خوانندگان و خریداران فارسی‌زبان. خوشبختانه در دومین چاپ کتاب توسط شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، در سال ۱۳۴۷، عنوان اصلی کتاب بر ترجمه نهاده شد و وجدان مترجم از این بابت آسوده گردید. چاپ سوم نیز در سال ۱۳۵۴ توسط شرکت سهامی کتاب‌های جیبی و با همکاری موسسه ی انتشارات فرانکلین چاپ شد.

گتسبی بزرگ، ترجمهٔ کریم امامی، انتشارات امیر کبیر،۱۳۹۱

گتسبی بزرگ، ترجمهٔ کریم امامی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۰

گتسبی بزرگ، ترجمهٔ رضا رضایی، نشر ماهی، ۱۳۹۶


فیلم سینمایی

برداشتهای سینمایی چندی از این رمان، از جمله در سالهای ۱۹۲۶، ۱۹۴۹ و ۱۹۷۴ انجام شده است. بازیگران مشهوری همچون رابرت ردفورد در برداشت ۱۹۷۴، به کارگردانی جک کلیتون و بر اساس فیلم نامه‌ای از فرانسیس فورد کاپولا بازی کرده‌اند. فیلم جدیدی از این رمان، با عنوان گتسبی بزرگ (فیلم ۲۰۱۳) و با بازی لئوناردو دی کاپریو ساخته شده است.


نمونه‌ای از متن

دست‌هایش را در جیب کتش کرد و با اشتیاق دوباره به نظاره پرداخت، انگار که حضور من خدشه‌ای بر شب زنده داری مقدس او وارد می‌آورد. به راه خود رفتم و او را همان‌جا ایستاده در مهتاب – و در کار مراقبت هیچ – به حال خود رها کردم.

دست دادیم و من راه افتادم. هنوز به شمشادهای حصار نرسیده بودم که چیزی را به خاطر آوردم و به عقب برگشتم. از آن سوی عرصهٔ چمنش فریاد کشیدم؛ که «جماعت گندی هستن. شما ارزشتون به تنهایی به اندازهٔ همه اونا با همه.»

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان