نباید بخوابی (Don’t Go To Sleep)
خلاصه داستان
نویسنده: ار ال استاین
“مت” از اتاق کوچکش متنفر است. چون خیلی کوچک است، درست به اندازه یک کمد! مادر مت به او اجازه نمی دهد که در اتاق مهمان بخوابد. چون شاید یک روزی برایشان مهمان بیاید. اما یک روز نیمه های شب وقتی همه خوابند، وارد اتاق مهمان می شود و آنجا خوابش می برد. بیچاره مت! باید به حرف مادرش گوش می داد. چون وقتی مت بیدار می شود، کل زندگیش تغییر کرده. بدتر از آن اینکه هر بار که می خوابد با دیدن کابوسی جدید از خواب می پرد …