این کتاب داستان زندگی خرسی است که پیانویی جا مانده در جنگل را پیدا می کند، بچه خرس هر روز به سراغ پیانو میرود و کم کم با آن خود می گیرد و بزرگ میشود که میتواند آهنگهای دلنشینی بنوازد. روزی پدر و دختری به جنگل میآیند و به خرس پیشنهاد میدهند که همراه آنان به شهر برود. خرس میداند اگر به شهر برود دلش برای خرسهای دیگر تنگ میشود اما از سویی دیگر سودای دیدن شهر و برگزاری کنسرت او را وسوسه میکند.
خرس پیانو زن جنگل و دوستانش را به ترک می کند و برای کسب شهرت و تجربههای جدید به شهر می رود و خیلی زود به آقای خرس مشهوری تبدیل میشود که همه برای کنسرت هایش صف می بندند. پس از مدتی با این که همه چیز به خوبی پیش میرود خرس حس میکند چیزی کم دارد ...
خرس از جنگل به شهر میرود به جایی که به آن تعلق ندارد، برای مدتی زرق و برق شهر خرس را از هویتش، دوستانش و جنگلی که در آن زندگی میکرد دور میکند. اما سرانجام خرس برای بازیافتن دوستان قدیمیاش راهی جنگل میشود.