متولد روسپی خانه

خبری
  • 0 دیدگاه
  • 755 بازدید
5
متولد روسپی خانه

متولد روسپی خانه

داستان فیلم

متولد روسپی‌خانه (انگلیسیBorn into Brothels) یک فیلم در سبک مستند به کارگردانیزانا برسکی است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. این فیلم در مورد کودکان روسپی‌هایسوناگاچی، منطقه سرخ کلکته است. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم مستند شده است.


 نویسندگان و کارگردانان: زانا بریسکی، راس کافمن

 محصول: هندوستان و آمریکا سال ۲۰۰۴، رنگی، ۸۵ دقیقه

 ژانر: مستند

 ایده اصلی: دو سینماگر مستندساز به ثبت وقایع زمان اقامت خود در سوناگاچی کلکته و روابط خود با فرزندان روسپی هایی می‌پردازند که در منطقه بدنام شهر موسوم به چراغ قرمز کار می‌کنند.

 

 

 نقد اول: دیلیپ بارمن

امروز من شاهد «متولدین خانه‌های فساد» در سومین روز جشنواره فیلمهای مستند تمام قاب بودم. حتی با وجود اینکه تنها یک روز تا پایان این جشنواره باقی مانده مطمئنم این فیلم قابل تقدیرترین فیلم این جشنواره بوده است و درواقع یکی از تأثیرگذارترین فیلمهایی است که در چند وقت اخیر شاهد آن بوده‌ام. کارگردانان و تهیه‌کنندگان آن زانا بریسکی و راس کافمن پس از نمایش فیلم در یک جلسه پرسش و پاسخ شرکت کردند و من افتخار ملاقات و صحبت با زانا بریسکی را داشتم که تعامل عمیقش در این فیلم و نیز کوشش عاری از خودخواهی‌اش تحسین بسیار وافری را در من نسبت به کاری که ارائه داده برانگیخته است. همان‌طور که من در خلال جلسه پرسش و پاسخ خاطرنشان کرده‌ام چنانچه ما افراد بیشتری شبیه به او داشتیم جهان جای بسیار بهتری برای تمامی ما می‌شد.

خانم بریسکی یک عکاس رسمی و حرفه‌ای است و در حال حاضر برای اولین بار کارگردانی کرده است او در سال ۱۹۹۷ تحقیق در زمینه زندگی شاغلان در حوزه ‌فحشا در محدوده چراغ قرمز کلکته را آغاز کرد جایی که بیش از هفت هزار زن و دختر در وضعیت فوق‌العاده غم‌انگیزی روسپیگری می‌کنند. برای درک بهتر آنها «زانا» ماهها برای یک دوره با آنها زندگی کرد و کودکان سریعاً با او صمیمی شدند. کودکان علاقه‌مند بودند تا از دستهایشان در عکس گرفتن استفاده کنند و لذا زانا به آنان کمک کرد تا بتوانند این کار را تجربه کنند و او نیز بتواند جهان را از زاویه نگاه آنها نظاره کند آن هم به واسطه تعلیم فن عکاسی به آنها و کسب تجربه در فیلمبرداری با دوربین ۳۵ میلیمتری و نیز با کمک به آنها برای نقد و اصلاح عکسهایشان.

عکسهای نهایی که کودکان مابین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۳ گرفتند تکان‌دهنده است. برخی از کودکان مشخصاً دارای یک استعداد ذاتی در ترکیب‌بندی و قابلیت هنری می‌باشند و تمام آنها آثاری دارند که شور زندگی را به تصویر کشیده تا آنجا که «زانا» توانست کودکی را دعوت کند تا عضوی از هیئت داوری کودکان در یک نمایشگاه عکس بنیاد مطبوعات بین‌المللی عکس در آمستردام در سال ۲۰۰۲ باشد و کمک کرد تا آن کودک واقعاً در این نمایشگاه حاضر شود.

زانا در فیلم به این مطلب اذعان دارد که یک مددکار اجتماعی نیست بلکه شدیداً در پی این است که به پسران و دختران یاری رساند چراکه در غیر این ‌صورت آینده آنان چیزی فراتر از روسپیگری، مواد مخدر و جرم و جنایت نخواهد بود.

او نمایشگاه عکسی در یک کتاب‌فروشی در کلکته تدارک دید که در آن واحد پروژه زانا با پوشش خبری و تلویزیونی کودکان همراه شده بود. زانا اخیراً سازمانی تأسیس کرده به نام «بچه‌های دوربین به‌دست» که عکسهای چاپ‌شده آنها را به نفع خود این کودکان در معرض فروش می‌گذارد البته با اختصاص صد در صد سود به آنها. دوازده عکس از این عکسهای چاپ‌شده همانهایی بودند که برای تقویت دو هزار و سه عضو بین‌الملل انتخاب شده و او حتی آثار کودکان را در «ساوت‌بی» در معرض نمایش و حراج گذاشت. ضمناً او تلاش کرده چند نفر از کودکان را به مدارس شبانه‌روزی خوب بفرستد و اخیراً به تعدادی از آنها کمک کرده تا به پست الکترونیکی دسترسی پیدا کنند و دوره‌های زبان انگلیسی بگذرانند.

خود فیلم از لحاظ تکنیکی زیباست همراه با آمیزه‌ای از رنگها و صداها و تحرک که بر روی کودکان تمرکز کرده ولی در عین حال دیگران را نیز در بر می‌گیرد. فیلمسازان به هیچ وجه معیشت ناسالم در «سوناگاچی» را کتمان نمی‌کنند. ازجمله نفرینهای آزاردهنده علیه کودکان، ناامیدی و یأس آنها از عدم توانایی ورود به جامعه‌ای نرمال به هر نحو نبود هرگونه حمایت دولتی، مواجهه با یک بوروکراسی عظیم به منظور اینکه تغییر هر چیزی حتی با همکاری خانم بریسکی و فقدان کلی بازجویی یا محافظت پلیس آنچنان که به طرزی وحشتناک در معرض دید تماشاگران قرار گرفته آنجا که مادر یکی از کودکان توسط یک فرد فاسق در آتش‌سوزی آشپزخانه جان می‌بازد.

در ساخت این فیلم، آقای کافمن و خانم بریسکی به نحوی مؤثر در برخی موارد از ؟؟؟ سریع دوربین اورتینتهای قرمز، استفاده از طیفهای رنگی و تصاویر شطرنجی برای به تصویر کشیدن فضایی که شرکت‌کنندگان در فیلم تمایل ندارند از آنها فیلمبرداری شود بهره برده‌اند. آنها می‌توانستند این فیلم را به مستندی مفصل و غم‌انگیز درباره منطقه فقیرنشین چراغ قرمز تبدیل کنند، اما در عوض تصمیم گرفتند که طبیعت و ماهیت آنجا را با تمرکز بر روی معصومیت کودکان و امیدی که می‌شد به آنها بخشید مورد بازشناسی قرار دهند.

اگر شما این فرصت را یافتید که در جشنواره‌ای به تماشای این فیلم بنشینید آن را مغتنم بشمارید. من مطلع شدم که شرکت HBO سینمکس ممکن است فیلم را عرضه کند و در اختیار طیف گسترده‌تری از مخاطبان قرار دهد. این فیلم بسیار امیدبخش و دلگرم‌کننده که احساساتی نظیر امیدواری و ناامیدی را در من برانگیخت، ناباوری و جا خوردن از فطرت آدمی با تحسینی شگرف نسبت به نوع‌دوستی و اثری که یک شخص می‌تواند بر جای گذارد و غم و اندوه از بدبختی طاقت‌فرسا، فساد و بی‌تفاوتی یک جامعه که اجازه می‌دهد جایی همچون سوناگاچی (در کلکته) به حیات خود ادامه دهد. از سوی دیگر شادی بزرگی از اینکه کودکان برای ادامه زندگی خود هنوز شور و هیجان دارند و بازی معصومانه و اشتیاقشان برای بیرون آمدن از آن منطقه. اینها همگی احساساتی هستند که به من دست دادند. این فیلم به‌خاطر کیفیت و بی‌همتایی‌اش همچنین خدمت شایانی که زانا بریسکی عرضه می‌کند از نظر من شایسته ده ستاره از مجموع ده ستاره می‌باشد. این فیلم باارزش را از دست ندهید و تصور کنید که دارید از اقدامی حمایت می‌کنید که همچنان ادامه دارد.



 نقد دوم:

شمار اندکی از بی‌عدالتیهای فراوان در دنیا که در حق افراد ضعیف، بی‌دفاع و آسیب‌پذیر اعمال می‌شود ما را به عکس‌العمل وامی‌دارند. هنگامی‌که زانا بریسکی در سال ۱۹۹۸ برای عکسبرداری از زندگی روسپیها وارد محدوده چراغ قرمز شهر کلکته شد آنچه که توجهش را جلب نمود کودکان و دخترانی بودند که اندکی پس از سن بلوغ مجبور به پیوستن به این گروه شده بودند، پسران و دخترانی که به خاطر روسپیگری مادرانشان بی‌آبرو شده و از درس خواندن آنها جلوگیری شده بود. این عکاس انگلیسی کار اصلی خود را کنار گذاشت و شروع به تعلیم دادن مهارت و حرفه خود به این کودکان نمود. «متولدین خانه‌های فساد» در اصل داستان شاگردان بریسکی است. هشت دختر و پسری که عکسهایشان بلافاصله دیگر عکاسان حرفه‌ای را تشویق به ادامه راهی کرد که بریسکی قبلاً آغاز کرده بود.

بریسکی پس از خریدن یک‌سری دوربینهای اتوماتیک برای کودکان فوراً یک دوربین دی‌وی‌کم به دست گرفت و شروع به فیلمبرداری از آنها کرد. آن هم درحالی‌که به کودکان اجازه می‌داد جلوی دوربین در خصوص تجربه‌های خود و عکس‌برداریهایشان بحث کنند. این امر او را بیش از آنکه به داخل خانه‌های آشفته آنها بکشاند به درون زندگی بحران‌زده آنان سوق داد. بریسکی به‌زودی نیاز به یک فیلمبردار را احساس کرد و در سال ۲۰۰۰ راس کافمن را که تدوینگر فیلمهای مستند بود، متقاعد کرد تا در کلکته به وی ملحق شود. هردوی آنها برای تکمیل فیلم «متولدین خانه‌های فساد» با هم همکاری کردند و اثری ساختند که در فستیوال فیلم کمیته نظارت بر حقوق بشر در ابتدای سال ۲۰۰۲ برای نخستین بار اکران شد و در حال حاضر رهسپار نخستین اکران سینمایی خود شده است.

بریسکی و کافمن ـ که هردو در حرفه کارگردانی تازه‌وارد به شمار می‌رفتند ـ مسلماً نتوانستند در مورد این مسئله به توافق برسند که این مستند بایستی داستان بریسکی را بازگو کند یا داستان کودکان را؟!

هنگامی که بریسکی پشت دوربین قرار می‌گیرد، «متولدین خانه‌های فساد» از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌پرد و نامفهوم می‌شود درحالی‌که در پی تلاشهای او برای ارسال کودکان به مدرسه‌های شبانه‌روزی مجبور می‌شود درست همان‌طور که باید از شبکه هولناک سنتهای فرهنگی و اجتماعی دست و پاگیر زندگی کودکان عبور کند، بوروکراسی پرپیچ و خم هندی را نیز پشت سر بگذارد. در این سکانسها کودکان به گذشته و پیشینه خود پرتاب می‌شوند. علی‌رغم فقدان انسجام و یکپارچگی در ساختار فیلم، بریسکی و کافمن نگاه تیز و موشکافانه‌ای را به معرض نمایش می‌گذارند و این مهم از طریق تصاویری حاصل می‌شود که مستقیماً هستی پر از نکبت کسانی را بیان می‌کند که مجبور به زندگی در محدوده چراغ قرمز شده‌اند.

چند نمای گذرا، شامل یک راهروی نکبت‌بار همراه با نوری ضعیف در یک فاحشه‌خانه، دانش‌آموز عکاسی که در حال سابیدن و تمیز کردن ظروفی برای پول درآوردن است و دختربچه‌ای که اتاقش را ترک می‌کند تا مادر روسپی‌اش بتواند کار کند همگی نشان‌دهنده موانعی است که کودکان در تصور از یک زندگی متفاوت با آن مواجه می‌شوند.

بهترین صحنه‌های «متولدین خانه‌های فساد» همانهایی هستند که به اسم هشت کودک نامگذاری شده‌اند به اسم «ا‌َویگیت» کودک بسیار بااستعدادی که مادرش توسط یکی از مشتریان سوخته و جان ‌باخته «ساچیترا» دختربچه‌ای به باهوشی اویگیت که در برابر پافشاری خانواده‌اش جهت ورود به خط فحشا به خاطر امرار معاش به سختی مقاومت می‌کند. عکسهای آنها‌ـ تصویر ساچیترا به‌عنوان عکس روی جلد تقویم عفو بین‌الملل آمده‌ـ و عکسهای دیگر کودکان بیان‌کننده داستان آنهاست.

همان داستانی که فیلمسازان قادر به بازگو کردن آن نیستند. بریسکی و کافمن موفق به نجات همه کودکانی که عکسهایشان در فیلم گنجانده شده نشدند، برخی از آنها هنوز به مدرسه شبانه‌روزی که بریسکی برایشان پیدا کرد می‌روند درحالی‌که مابقی تسلیم سرنوشت اندوهبار منطقه چراغ قرمز شده‌اند، اما تصاویر آنان زندگی روسپیهای کلکته و کودکانشان را دستخوش تغییر کرده است. بریسکی نه‌تنها دیگران را برای تبعیت از این راه متقاعد کرده بلکه شهر کلکته دیگر خارج از زاویه دید این کودکان در ذهن نمی‌گنجد.




ترجمه: سیدعبدالرسول نبوی




فیلم های مشابه

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان