جنگ ستارگان اپیزود ششم: بازگشت جدای

حماسی
  • 0 دیدگاه
  • 480 بازدید
8
جنگ ستارگان اپیزود ششم: بازگشت جدای

جنگ ستارگان اپیزود ششم: بازگشت جدای

داستان فیلم

بازگشت جدای (به انگلیسی: Return of the Jedi) یک فیلم حماسی اپرای فضایی به کارگردانی ریچارد مارکواند، فیلمنامهٔ جورج لوکاس و لارنس کاسدان، و محصول سال ۱۹۸۳ میلادی کشور آمریکا است. این فیلم سومین فیلم از سری فیلم‌های جنگ ستارگان و از لحاظ وقایع داستان به ترتیب زمانی ششمین فیلم می‌باشد. از بازیگران آن می‌توان به مارک هامیل، هریسون فورد، کری فیشر، بیلی دی ویلیامز، آنتونی دنیلز، دیوید پراوز، کنی بیکر و فرانک اوز اشاره کرد.

این فیلم بعدها با نام جنگ ستارگان قسمت ششم: بازگشت جدای (به انگلیسی: Star Wars Episode VI: Return of the Jedi) نیز اکران شد.


داستان

داستان فیلم، یک سال پس از وقایع زمانی «امپراتوری ضربه می‌زند»، اتفاق می‌افتد. لوک اسکای‌واکر به همراه اعضای ائتلاف شورشیان به سیاره تاتوئین می‌رود تا دوستش هان سولو را از چنگ جابای هات نجات دهد. در همین اثنا، امپراتوری کهکشان، تصمیم می‌گیرد تا با یک ستاره مرگ نیرومندتر، نیروهای انقلابی را در هم بشکند. ناوگان انقلابیون نیز در حال تدارک دیدن یک حمله تمام عیار به این ایستگاه فضایی جدید است.


پس از رهایی سولو و شکست جابا در تاتوئین، لوک اسکای‌واکر به سیاره داگوبا می‌رود تا تعلیماتش را نزد استاد بزرگ جدای، یودا که آنجا در گوشه انزوا به سرمیرود، به اتمام رساند، ولی یودا را در بستر مرگ و گذران آخرین لحظه‌های زندگی می‌یابد. یودا در پاسخ به تقاضای لوک، به او می‌گوید که هیچ تعالیم دیگری نمانده‌است جز روبرو شدن او با پدرش دارت ویدر خبیث. یودا همچنین آخرین کلماتش را به سختی برای لوک بازگو کرده و می‌گوید که اسکای واکر دیگری هم غیر از او وجود دارد. پس از مرگ یودا، لوک با شبح اوبی وان کنوبی مواجه می‌شود و اوبی وان در جواب سؤال لوک که چرا پدرش دارت ویدر را به جای قاتل پدرش به او معرفی کرده، می‌گوید که ویدر روزگاری نامش آناکین اسکای‌واکر بوده‌است اما تحت تأثیر جنبه اهریمنی یا تاریک نیرو، دگرگون شده و از دیدگاه او، انسان خوب درونش را نابود کرده و به موجود شیطان صفتی بدل گشته‌است. اوبی وان به لوک می‌گوید که هدفش از بازگویی پیشین ماجرا برای او، این بوده تا لوک از روبروشدن و نبرد با پدرش ترسی به دل راه ندهد. اوبی وان همچنین، به فاش کردن راز واپسین کلمات یودا می‌پردازد و به لوک می‌گوید که پرنسس لیا خواهر واقعی اوست و آن‌ها به خاطر محافظت از شر امپراتور در بدو تولد از هم جدا شده‌اند.


لوک به سفارش اوبی‌وان کنوبی، در بحبوحه جدال نیروهای امپراتوری با انقلابیون، پیش پدرش می‌رود و با این عنوان که نمی‌تواند او را بکشد و هنوز خوبی را در او احساس می‌کند؛ شمشیر نوری خود را به نشانه تسلیم به ویدر واگذار می‌نماید. ویدر، لوک را تحویل امپراتور خبیث می‌دهد. امپراتور از لوک می‌خواهد تا به آن‌ها پیوسته و تسلیم خشمش شود. اما لوک سرباز زده و جدالی بین او و پدرش درمی‌گیرد. لوک در نبرد شمشیر زنی پیروز شده و با وجود تحریک امپراتور از کشتن پدرش منصرف می‌شود و شمشیر نورانیش را به کناری می‌افکند. امپراتور از فرط خشم از نیروی صاعقه استفاده می‌کند تا جان لوک را بگیرد ولی دارت ویدر، که اکنون از جنبه تاریک نجات یافته، متأثر از دیدن این صحنه، امپراتور را با دستانش بلند کرده و به درون محور استوانه‌ای رآکتور پرت می‌کند. جراحت‌های کشنده‌ای که بر اثر نیروی صاعقه امپراتور در ویدر به وجود می‌آید، باعث از کار افتادن سیستم حیاتی و کشته شدن او می‌شود.

همزمان تیم حمله انقلابیون، با از کار انداختن ژنراتور سپر محافظ مغناطیسی ستاره مرگ و هدف قرار دادن رآکتور اصلی، آن را نابود می‌کنند اما لحظاتی قبل از انفجار، لوک به همراه جسد و زره پدرش موفق به ترک آنجا می‌شود.

در سیاره اِندور جایی که لیا، سولو و سایر دوستانش اکنون در آن به سر می‌برند، لوک به آن‌ها ملحق شده و به پیروی از آیین جدای‌ها جسد پدرش را در تلی از هیزم می‌سوزاند. در پایان در سراسر کهکشان، جشنی برای بزرگداشت نابودی امپراتوری و پیروزی انقلابیون برگزار می‌شود.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان
  • nadia rajabzade
    nadia rajabzade 5 سال پیش

    ba tashakor