نقد و بررسی فیلم موردعلاقه (The Favourite)

  • 0 دیدگاه
  • 181 بازدید
نقد و بررسی فیلم موردعلاقه (The Favourite)

درباره منتقد

  • نام: اوون گیلبرمن
  • سن: ثبت نشده!
  • بیوگرافی :

    «اوون گلیبرمن» سابقه فعالیت در آثار هنری را در کارنامه دارد. وی یکی از منتقدین می باشد.

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم موردعلاقه (The Favourite) (نقد ژورنالیستی)

نقد و بررسی فیلم موردعلاقه (The Favourite)

کارگردان :Yorgos Lanthimos

نویسنده :Deborah Davis, Tony McNamara

بازیگران :Olivia Colman, Emma Stone, Rachel Weisz

خلاصه داستان :در قرن هجدهم و دوران فرمانروایی ملکه آن، دوست صمیمی او یعنی بانو سارا بر همه امورات قصر و کشور تسلط دارد، تا وقتی که یک دختر زیباروی به نام ابیگیل پایش به قصر باز می‌شود…


از آن سادیسم خانگی پست مدرن در «دندان نیش» (Dogtooth) تا آن صحنه خیالات «اسرارآمیز» در «کشتن گوزن مقدس» (The Killing of a Sacred Deer)، نمی‌توانم اصلا بگویم که سینمای «یورگوس لانتیموس» (Yorgos Lanthimos) همان طبع هنری را دارد که مورد علاقه من است. ولی حتی از جایگاه شک و تردیدی که من بر آن ایستاده‌ام، سخت است انکار کرد که لانتیموس یک وسیله ایده‌آل برای نگاه ممتد و بدون رحم و مسخره کردن تاریک آن مشکلات معمول پیدا کرده است. «مورد علاقه»‌ (The Favourite) برشی الماس گونه است،  یک فیلم خوش ساخت، در عین حال سرگرم کننده در ژانری که پر شده از درام‌های به ظاهر انسان گریز. فیلم در دربار ملکه آن در اوایل قرن هجدهم رقم می‌خورد، جایی که موسیقی‌های کلاسیک که مدام پخش می‌شود در تضاد با آن مکالمات سرشار از دورویی و چاپلوسی کوته‌فکران دربار است، و این فیلم را تبدیل به نقطه تلاقی‌ «بری لیندن»‌ (Barry Lyndon) و «همه‌چیز درباره ایو»‌‌ (All About Eve) و «روابط خطرناک»‌ (Dangerous Liaisons) در کنار رگه‌هایی از «پیتر گرین اوی» (Peter Greenaway) است. لانتیموس، که تمام تلاش خود را هم کرده، هیچ گاه «استنلی کوبریک» نخواهد شد، ولی نیازی هم به این ندارد. او بلد است که چطور کاری کند تا یک داستان عجیب پخته شود و ارتباط برقرار کند.


در «مورد علاقه»، «لانتیموس» دوربین چرخان خود را به سالن‌ها و تالارهای قصری گسترده و پرزرق و برق می‌فرستند که به اندازه کافی شبیه به قصر بلنهایم به نظر می‌رسد. دیوارها از چوب ساخته شده، سقف‌های تراشیده شده به بلندای‌ آسمان هستند‌، و استفاده بی حد و حصر فیلمساز از لنزهای زاویه باز فقط باعث شده تا اتاق‌هایی که همین‌طوری خودشان به بزرگی یک سالن بسکتبال هستند، بزرگ‌تر هم به نظر برسند. در داخل تالارها، بساط عیش و نوش پابرجاست: پیرمردانی که قد خمیده‌اند و کلاه‌گیس بر سر دارند و در حین ورود از درب سالن‌ها مشغول به اختلاط هستند، و زنان مجلسی و افراد خائن دربار که جملاتی از این نظیر دارند،‌ «دوست داری قبل از رفتن نگاهی به خدمتکار جدید من بیندازی؟»


بله، این یکی از «آن» فیلم‌هاست: کنایه‌ها در آن حکم خنجر را دارند، همه به دنبال سر به نیست کردن بقیه هستند، و ادب و احترام هم صرفا یک پوشش نازک از تمدن است که مردم را مجبور می‌کند تا به مانند انسان‌های ریاکار و «مودب» عمل کنند. اگرچه در این دنیا یک جا برای چنین تئاتر شاهکار نابودی در باب کلاسیک گرایی وجود دارد؛ هرچند وقت یک بار این می‌تواند یک معجون مسموم باشد. «مورد علاقه»، که با یک شیوایی سرد توسط «دبورا دیویس»‌‌ (Deborah Davis) و «تونی مک نامارا» (Tony McNamara) نوشته شده است و لانتیموس ‌آن را با زیرکی فراوان که به خوبی پز این را می‌دهد که او چقدر کاربلد است کارگردانی کرده، آن قدری خوب است که آن را یک الماس خسته بدانیم. جامعه ما، در هر حال، تاریک‌تر از زمانی است که در‌ آن «بری لیندن» و «روابط خطرناک» اکران شد. «مورد علاقه» در آن غیر انسانی بودن اشرافی‌اش لذت می‌برد، ولی این فقط زمانی منطبق به نظر می‌رسد که زمان جلو می رود. این فیلم قرار بوده یک چیز مخصوص و یک بازیگر اصلی در فصل جوایز باشد.


ذاتا، فیلم در مورد یک دوئل با چنگ و دندان و از پشت خنجر زدن میان دو دختر عمو است، که نقش آن‌ها و تفاوت‌های میان آن‌ها به خوبی توسط «ریشل ویژ»‌ (Rachel Weisz) و «اما استون»‌ (Emma Stone) ایفا شده است. ویژ، که دوباره پس از «خرچنگ»‌ (The Lobster) با لانتیموس همکاری کرده است، نقش «بانو سارا» را دارد، دوشیزه مارلبرو، کسی که همواره به عنوان یکی از خدمتگزاران مورد اعتماد «ملکه آن» (با بازی «اولیویا کولمن» (Olivia Colman) شناخته شده است، حکمرانی که، اگر بخواهیم با نرمی او را توصیف کنیم، وضعیت خوبی ندارد. او از یک سری کسالت‌های جسمانی رنج می‌برد، و این روح او را هم تحت تاثیر قرار داده، ولی مشکلات جسمانی تنها مسائلی نیستند که باعث افسردگی او شده است.  او زنی با احساسات گیج‌کننده است، ولی این تمام قضیه نیست. (او خودش را وقف خرگوش‌های خانگی کوچکش کرده است.) پس بانو سارا است که از گوشه حکم‌رانی می‌کند، به کلمه می‌گوید که چه کار کند، حتی وقتی که کار به آن جنگ جنجالی با فرانسه می‌کشد که انگلیس در آن گرفتار می‌شود.


در همین حین «ابیگیل»‌ (با بازی استون) وارد ماجرا می‌شود، دخترعموی سارا، کسی که خودش زمانی یک بانوی صاحب‌نام بوده ولی پدرش بر سر یک قمار زندگی و نام‌اش را می‌بازد. او حتی روی دخترش هم شرط‌‌بندی کرد، به همین خاطر وقتی که او به قصر می‌رسد هیچ چیزی ندارد (و حتی در گل و لای هم غوطه‌ور بوده است). ولی بانو سارا به او به عنوان یک خدمتکار آشپزخانه کار می‌دهد، و آنجاست که ابیگیل، که هنوز چیزی از شکوه و جذابیت‌اش کم نشده است، شروع به ریختن طرح و نقشه برای ترفیع می‌کند. استون کاری کرده که او در ظاهر شیرین و زیبا به نظر برسد، ولی در باطن قلبی پر از نقشه داشته باشد. ولی نکته اصلی نقش‌آفرینی او این است که حتی وقتی که ما می‌بینیم که او چقدر دغل‌باز است، ولی باز هم لزوما پس زده نمی‌شویم. «مورد علاقه» یک جوک مریض اخلاقی است که در آن پیام چنین است: هر زنی دلایل خودش را دارد.


«ابیگیل» و «سارا» مثل‌ آن شخصیت‌های رمان‌های «جین آستین» است که در آن جاه‌طلبی‌ها به بلندای غرایضی کشنده می‌رسد. فیلم به عنوان یک جدال تنگاتنگ سیاسی – اروتیک میان مثلث ابیگیل، سارا و ملکه عمل می‌کند، که در این بین چند مرد هم نقش آدم‌های بد قصه را دارند. «نیکولاس هولت» (Nicholas Hoult) که به بلندای قدش آدم مکار و حیله‌گری است، نقش‌اش شخصیتی به نام «هارلی» است، یک آدم از خود راضی که نقش مالکان زمین را ارائه می‌دهد (او می‌جنگد تا مالیاتی که به خاطر جنگ پرداخت می‌شود را کاهش دهد، و بنابراین او دشمن بانو سارا است)، و‌ «جو آلوین» (Joe Alwyn) هم نقش «ماشام» را دارد، مرد جذاب دربار که ابیگیل عاشق او شده؛ ولی درست لحظه‌ای که با او ازدواج می‌کند، ما می‌بینیم، در یک شب باشکوه عروسی، دقیقا او چه معنایی برای ابیگیل دارد.


«مورد علاقه» به عنوان یک معجون از زندگی اشرافی جلو می‌آید، ولی در واقع ریشه در شخصیت‌ها و اتفاقاتی دارد که واقعا رخ می‌دهند. این قضیه بیش از هرچیز در شخصیت ملکه آن واضح است، با بازی «اولیویا کولمن»‌ (از «تاج» (The Crown) و «خرچنگ») به عنوان یک فرمانروای حقیقتا ضعیف در عملکردش. او مخلوقی از گوشت و پوستی لرزان است، و البته تغییر حالت‌ّهای کله‌شق گونه و ناگهانی: یک جا عصبانی، یک جا شهوانی، یک جا با جوش و خروش، یک جا هم افسرده. با این حال کولمن، که مثل «ملیسا مک کارتی» یک بازیگر مطرح‌ آثار کمدی تراژیک است، یک جورایی‌ تمامی آن احوالات را در قالب یک چهره‌ی اشرافی نشان می دهد.  او با روح‌ترین شخصیت در فیلمی است که خیلی در مورد روح حرف می‌زند، در دنیایی که به بی‌رحمی این است، چیزی‌ست که شما نمی‌توانید آن را داشته باشید.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان