نقد و بررسی فیلم سیرانوادا (Sieranevada)

  • 0 دیدگاه
  • 533 بازدید
نقد و بررسی فیلم سیرانوادا (Sieranevada)

درباره منتقد

نقد و بررسی فیلم سیرانوادا (Sieranevada) (نقد فرمالیستی)

نقد و بررسی فیلم سیرانوادا (Sieranevada)

کریستی پویو کارگردان رومانیایی بعد از شش سال که در بخش نوعی نگاه جشنواره کن با فیلم «آئورا» شرکت کرده بود، امسال با یک فیلم پرتره خانوادگی در بخش مسابقه شرکت کرده است.


به نظر می­رسد کریستین پویو کارگردان رومانیایی علاقمند است فیلم­هایش را به سمت مسائل شخصی سوق دهد.

«مرگ آقای لازارسکو» که در سال ۲۰۰۵ برنده بخش نوعی نگاه شد یک فیلم در فضای بسته و کمدی سیاهی که به کاغذ بازی­های موجود در رومانی و عدم کارایی آن می­پرداخت و تقریباً زمان فیلم منطبق با زمان واقعی بود. در حالی که فیلم خشک و جاه طلبانه او در سال ۲۰۱۰ با نام «آئورا» کارگردانی را به تصویر می­کشد که زندگی روزمره خود را سپری می­کند و در یک روز شاهد چندین قتل است.

اولین فیلمی که از پویو در بخش مسابقه شرکت کرده است «سیرانوادا»ست. یک فیلم بی­همتای دیگر که وقتی عنوان آن را بررسی می­کنی، به صورت یک کلمه­ای و سرهم نوشته می­شود: تنها با یک (ر) که هیچ­گونه رابطه محسوسی نه با یک برند شناخته شده دارد و نه با رشته کوه معروف در آمریکا.


ولی چیز زیادی در آخرین ساخته پویو به چرخش در نمی­آید و با ریتم فیلم­های موج نو رومانی هم سوست و به سبب کارهای پیشین کارگردان برای تماشاگران غریبه نخواهد بود، کمک می­کند تا بتوانیم به عنوان یکی از اعضای خانواده­ای که بزرگتر شده، کله شقی می­کند، می­خندد، می­گرید و در کنار غذای آماده شده برای مراسم یادبود، وحشت و اضطراب دارد و در آپارتمانی کوچک که منطبق با زمان واقعی فیلمبرداری شده است را تحلیل کنیم. خبر خوب این است هنوز آدم­های بزرگ موج نوی سینما، با شیوه­های بهتری، شناختی از طبیعت انسان، هویت و نقاط ضعفش ارائه می­دهند. با اینکه زمان فیلم تقریباً سه ساعت به طول می­­انجامد اما با اطمینان می­توان گفت که هواداران متعهد فیلم­های خانوادگی در قبال موضوعات نهفته در یک کمدی سیاه، رفتار منعطفی دارند که البته شهرت پویو هم امتیاز قابل توجه­ای است.

تقریباً همه اعضای خانواده بالای شصت سال در خانه کوچک ناسومیریسا (دانا دوگارو) جمع شدند تا مراسم یادبود چهلمین روز شوهرش امیل را گرامی بدارند. ما به عنوان تماشاگر پسرشان لری (میامی برانسکو) و همسرش لورا (کاتلینا موگا) را می­بینیم در حالی که مشاجره­­ای درمورد لباس دیزنی یکی از دخترانشان که برای نمایشی در مدرسه، در گرفته است. مشاجره­ای که به طور مستقیم اشاره به نوع شخصیت هایشان دارد و آنها را معرفی می­کند. لورا درباره همه چیز بیش از اندازه اطلاعات دارد. و قبل از اینکه تصمیمی بگیرد بسیار می­اندیشد و توقع دارد که همه هم همین کار را انجام دهند.این در حالی است که نیمه دیگرش(همسرش) بیشتر به حس­های جسورانه و کارهای بدون پشتوانه وافکار خود متکی است و از شخصیت­هایی است که اگر هم مخالفت می­کند با لبخندی از سر رضایت به حرف­های همسرش گوش می­دهد ولی بازخواهان این است که مشاجره را به نفع خود تمام کند. گفتگوها کاملاً شبیه گفتگوهای روزمره است. بُرنده و خنده­دار و پُر از پیچش­های غیر مترقبه­ای که هنوز هم منطقی هستند و اغلب افکار آنها را دچار تغییر می­کند. که نتیجه آن دقیقاً یادآور بهترین نوشته­های کارگردان­ها و نویسنده­های موج نو مانند کورنیلو پورمبیو، رادوجاد و ریزون رادلسکوست (مانند آقای لازارسکو نوشته می­شود.)


شرایط در خانه ناسو پیچیده­تر می­شود، جایی که بچه­هایش به همراه فرزندانشان و خواهرش (آنا کونته­آ) و فرزندان او برای مراسم یادبود دور هم جمع شده­­اند، خانه­ای که کشیش (والر دلاکزا) و خادمین کلیسا برنامه­ای را اجرا می­کنند. یکی از نقاط مثبت فیلم که روشن است کاملاً استعاری است مقدار زیادی غذا آماده کرده­اند ولی خوردن غذا مُدام عقب می­افتد. سر و کله یک شوهر زن باره (سورین مدلیانی) پیدا می­شود که باید به سزای عملش برسد. یکی از خواهرزاده­ها کامی (لونا برزوئیانو) یکی از دوستان کروات و دائم الخمر (پترا کورتلا) خود را همراه خود به مهمانی می­آورد. او به سختی می­تواند روی پای خود بایستد و ممکن است دستشویی را هم بهم بریزد و این در حالی است که کت و شلواری که معنای نمادینی خواهد داشت خیلی گشاد به نظر می­رسد. موضوعات قابل بحثِ متنوعی مانند تئوری توطئه یازده سپتامبر شکل می­گیرد. موضوعی که برادرِ کامی، سبی (مارین گریگور) به آن باور دارد ولی خواهر لری، سندرا (جودیت استیت) با مرواریدهاو پوست خز یادگاری از خاله­اش (تاینیا لکل)به تن دارد ارزش­های کمونیسم را در رژیم سلطنت قبلی رومانی ستایش می­کند.

با بیش از دوجین از بازیگرهایی که در حال گفت و گو هستند فیلم نمی­تواند پیشینه­ای از گذشته شخصیت­ها را روشن کند یا گسترش دهد. بنابراین پویو خردمندانه از لری و لورا به عنوان راهی برای ورود به جمع خانوادگی پیدا می­کند.چیزی که اهمیت دارد آن است که فیلم به طرز متقاعد کننده­ای تماشاگران را مدیریت می­کند تا آنها خود را در کنار شخصیت­ها ببینند، به طوری که انگار آنها هم بخشی از خانواده هستند. این دستاورد نه تنها با اجرای کاملاٌ یک دست بازیگران به دست آمده بلکه با داشتن فیلمبرداری به نام باربو بلاسویو که همه نماها را هم سطح چشم (eye level( فیلمبرداری کرده؛ آن هم با دوربینی که از روی یک چهره به چهره دیگر پرش می­کند و در اتاق­­های مختلف در گفت و گوها غرق می­شود و بیرون می­آید به طوری که انگار تماشاگران هر کدام به تنهایی در آنجا حضور دارند و تقریباً زمان فیلم هم با زمان واقعی یکی است.(سیگاری­ها همه در آشپزخانه با در بسته جمع شده­اند، در حالی که به کامی گفته شده است که با دوست نیمه بیهوش خود در اتاق خواب بماند چرا که « اگه بمیره چیکار کنیم؟»)

پویو در نشست خبری اذعان داشت که قصد داشته تا از حضور و دید مردی که مُرده است فیلم را فیلمبرداری کند، اگرچه در نسخه نهایی به طور کامل روشن و متقاعد کننده نیست. داستان از بیرون خانه شروع می­شود نهاز خانه متوفی و اینکه در بیرون از خانه لری و همسرش را دوباره تعقیب می­کنیم.( و دلیل قانع کننده­ای هم نداریم- به جزء برای روشن شدن داستان گویی- که امیل آنها را تعقیب می­کند یا اینکه در خانه با۱۵ شخصیت دیگه سرو کار داشته باشد.)


اگر ما تنها نگاهی کوتاه به هر شخصیت بیندازیم، فیلمنامه به صورت کلی مشکلی ندارد تا به موضوعات بزرگتری بپردازد و جهان بینی متعلق به هر نفر و هر خانواده و یا حتی گروه­های بزرگتر را نشان دهد.و شما نظاره­­گر باشید که پویو چه طور شخصیت­هایش را در زیر اشعه ایکس می­برد و نشان می­دهد که هر شخص به تنهایی به چندین گروه تعلق دارد و یا مدتی را بر مبنای جنسیت، سن و پیوندهای خانوادگی، رفتار، اخلاق و یا دیدگاهای مذهبی، علایق، ملیت، سیاست و غیره به گروهی وابسته بوده و چگونه هر کدام از آنها خواهان و یا مجبور به مقایسه نقش­هایی هستند که بگویند چه کسی هستند تا این وابستگی به همه این گروه­ها را ادامه بدهند. این تصادفی نیست که لری و لورا به طور ضمنی مجبورند با کسانی که جلوی آنها را در بیرون از خانهمی­گیرند مراوده­ای داشته باشند. به نظر می­رسد به عنوان شیوه زندگی «سیرانوادا»پیشنهادی است درباره اینکه باید پیاپی از موانع عبور کرد و در حالیکه هنوز پیدا کردن مسیر وابستگی به گروهها و یا بدست آوردن راه ورود به اجزای انسانیت که برای شما دارای اهمیت هستند یا از شما خواسته می­شود، وقتی توصیف می­شود که همه در کنار هم قرار بگیرند.

در فیلم گفته می­شود «زندگی پستی و بلندی­هایی دارد و ما امروز در پستی آن قرار داریم» چیزی که درباره فیلم سیرانوادا نمی­شود پذیرفت. شاید به اندازه فیلم قبلی «آئورا» جسورانه نباشد ولی از الگوی «مرگ آقای لازارسکو» استفاده می­کند و خود را مجهز می­کند تا از چیزی پرده بردارد و آن این است که همه ما که هستیم و چگونه به عنوان یک فرد در بین گروه­هایی که هویت ما را می­سازند عمل می کنیم.


روزنامه بانی فیلم

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان