نقد و بررسی فیلم Puzzle (پازل)

  • 0 دیدگاه
  • 524 بازدید
نقد و بررسی فیلم Puzzle (پازل)

درباره منتقد

  • نام: جیمز براردینلی
  • سن: 56 ساله
  • بیوگرافی :

    جیمز براردینلی (متولد ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۷) نویسنده و منتقد فیلم آمریکایی است.وی در نیوجرسی آمریکا متولد شد و پس از طی کردن دوران کودکی به چری هال و پس از آن به پیسکاتاوی نقل مکان کرد. وی از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک کارشناسی ارشد برق را اخذ نمود و برای سالیان سال در این حوزه مشغول به کار شد. وی همسر خو...

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم Puzzle (پازل) (نقد فرمالیستی)

نقد و بررسی فیلم Puzzle (پازل)

کارگردان : Marc Turtletaub

نویسنده :  Polly Mann

بازیگران : Kelly Macdonald, Irrfan Khan, David Denman 

خلاصه داستان : زنی خانه دار در سال ۲۰۱۷ به گونه ای زندگی می کند که گویی در سال ۱۹۶۰ گیر افتاده است. اما با شروع ساخت یک پازل هزار تکه از نقشه جهان زندگی او دچار تغییری بزرگ می شود.


اگرچه شاید از قصد نبوده باشد اما «پازل»(Puzzle) دقیقاً همان چیزی است که با دیدن اسمش از آن انتظار داریم. علی‌رغم بازیِ بسیار خوبِ «کلی مک‌دونالد» که در حد و اندازه‌های اسکار است، اما فیلم به خاطر سرعت و ریتم نادرستش و حالت بی‌حاصلی که دارد، حس زنده بودن را از لحظاتی که قرار بوده احساسی باشد گرفته است و آن‌ها را تهی کرده است. انتهای فیلم هم ابهام‌آمیز است که البته نه به معنای خوب آن. فیلم به‌گونه‌ای پایان می‌یابد که گویا سازندگان اثر نتوانسته‌اند تصمیم بگیرند که کدام مسیر بیشترین حالت منطقی‌بود را برای شخصیت اصلی در بر دارد و به همین دلیل به چیزی روی آوردند که به هیچ وجه بیننده را راضی نمی‌کند. پازل بازسازی‌ای از فیلم «پازل»(Rompecabezas) ساخته‌ی «ناتالیا اسمیرنوف» است که در آرژانتین ساخته شده بود و به دلیل اینکه من آن فیلم را ندیده‌ام، درست نمی‌توانم درباره‌ی برخی بخش‌های این اثر نظر بدهم؛ علی‌الخصوص درباره‌ی این نکته که آیا ضعف‌های این اثر با فیلم اصلی نیز مرتبط هستند یا تنها در نسخه‌ی انگلیسی زبان آن وجود دارند.


فکر می‌کنم که هر فعالیت بشری‌ای تواناییِ رقابتی شدن را دارد، حتی حل کردن معماها و پازل‌ها. اینکه بتوان از دل این مسئله یک اثر سینمایی تولید کرد یا نه اما مسئله‌ی دیگری است. در این مورد، این مسئله کمی مورد شک و تردید بوده است و به نظرم همین نکته باعث شده که کارگردان یعنی آقای «مارک تورتلتاب» تمامی صحنه‌هایی که شامل حل کردن پازل‌ها می‌شدند را به نوعی در پس‌زمینه قراره داده است. «ترتلتاب» کارگردان کهنه‌کاری که در پشت صحنه‌ی ساخت فیلم‌هایی همچون «خانم سانشاین کوچک»(Little Miss Sunshine) و یا «رفتار بد خدایان»(Gods Behaving Badly) بوده است، از پازل‌ها بیشتر به عنوان یک کاتالیزور استفاده می‌کند تا بخشی از پیچش‌های داستانی اثر. او هیچ‌وقت تلاش نمی‌کند تا پازل‌ها را بیشتر از چیزی که هستند نشان بدهد.


«اگنس»(مک دونالد) یک زن و مادر میان‌سال است که درگیر یک پیچش زمانی شده است. اگرچه که تقویم می‌گوید در سال ۲۰۱۷ هستیم و او نیز یک آیفون بسیار به‌روز و زیبا دارد تا هر کاری که دلش می‌خواهد با آن بکند اما رفتار او به‌گونه‌ای است که انگار در دهه ۱۹۶۰ هستیم. او یک زن خانه‌دار است که وجودش برای خدمت به شوهر و فرزندانش است. برای او هیچ‌ چیزی مهم‌تر از این نیست که شام را ساعت ۶ آماده بر روی میز گذاشته باشد. به هنگام خرید او حتما تمام حواسش را جمع می‌کند تا اسنک‌ها و خوراکی‌هایی را که شوهرش یعنی «لویی»(دیوید دنهام) و فرزندان بزرگش یعنی «گیب»(آستین آبرامز) و «زیگی»(بابا ویلر) خواسته اند تهیه کند. او هیچ‌گونه‌ زندگی‌ای خارج از چیزی که مرتبط با خانواده‌ش می‌شود ندارد. در اوایل فیلم ما می‌بینیم که او مشغول میزبانی یک مهمانی است؛ ظرف‌ها را می‌شورد و شمع‌ها را بر روی کیک می‌گذارد و بعد از گذشت مدتی ما تازه متوجه‌ می‌شویم که تمام این کارها را او برای جشن تولدش خودش انجام می‌داده است!


همه چیز زمانی که «اگنس» یکی از کادوهایش را باز می‌کند و یک پازل هزارتکه را پیدا می‌کند، دستخوش تغییر می‌شوند. این پازل هزارتکه نقشه‌ی جهان است. سفر او را به سر شوق می‌آورد( او رویای رفتن به مونترآل را می‌بیند) اگرچه او به ندرت نیوجرسی را ترک می‌کند. او این پازل را دو بار در یک بعدازظهر سر هم می‌کند و به کلی زمان را فراموش می‌کند. او که خواستار چیزی بیشتر است، سوار قطاری به سوی شهر نیویورک می‌شود و یک مغازه‌ی پازل‌فروشی پیدا می‌کند(با چشم‌پوشی از این حقیقت که او می‌توانست چیزی که می‌خواست را بدون دردسر پیدا کند چرا که در نیوجرسی هم پازل می‌فروشند!) . شرایط طوری پیش می‌روند که او با «رابرت»(عرفان خان) آشنا می‌شود که او نیز یک پازل-حل‌کن همه‌فن‌حریف است. رابطه‌ی این دو ابتدا با مقاومت از سوی «اگنس» روبه‌رو می‌شود اما در نهایت آن‌ها شریک می‌شوند. جرقه‌های علاقه بین آن‌ها پیدا می‌شود و در طی این پروسه، «اگنس» خودش را کشف می‌کند و رفتارهایش شبیه به خوی شورشگری نوجوانان می‌شود.


«مک دونالد» که معمولاً گیر نقش‌های فرعی و کم‌اهمیت می‌افتد، فرصتی کمیاب پیدا می‌کند تا نقش اصلی را در «پازل» ایفا کند و با خلوص استعدادش او کاری می‌کند که فیلم قابل‌تماشا شود. تصویری که او از «اگنس» نمایش می‌دهد بسیار عمیق و چندلایه است. کاری که او با شخصیت کرده و چیزی که نمایش می‌دهد بسیار بیشتر از پتانسیل آن بر روی کاغذ بوده است. «رابرت»ـی که عرفان خان به نمایش می‌گذارد، علی‌الخصوص در رابطه‌ش با «اگنس» به خوبی پرداخته نشده است؛ بسیاری از بخش‌های این رابطه به نظر مصنوعی هستند و عجله نیز در بخش‌های مختلف آن مشهود است. سه بازیگری که خانواده‌ی «اگنس» را تشکیل می‌دهد یعنی «دیوید دنهام»، «آستین آبرامز» و «بابا ویلر» تماما بازی‌های قدرتمندی از خود نشان می‌دهند. «دنهام» به خاطر بازی خوب در نقش پدر خانواده‌ی شایسته‌ی تقدیر است اگرچه توسط ارزش‌های دمده‌ش کمی عقب نگه‌داشته می‌شود. برای «اگنس» اما این مسئله انتخاب بین یک نیویورکی مرموز زیباچهره و شوهری اهل نیوجرسی نیست که نامرتب و بدخواه است. «رابرت» تا یک عاشق رویایی بودن چندین قدم کم دارد و «لویی» هم سخت کار می‌کند. یکی از درس‌هایی که «اگنس» یاد می‌گیرد این سات که رابطه‌ی عاشقانه همه چیز نیست و ۲۵ سال از زندگی مشترک حتی اگر ناقص هم باشد، چیزی نیست که بشود به راحتی دورش انداخت.


بهترین چیز درباره‌ی «پازل» شاید این نکته است که این اثر صرفا فیلمی درباره‌ی بزرگسالان و مشکلات آن‌ها نیست. تمام کسانی که در طول ساخت این اثر دخیل بوده اند برایشان اهمیتی نداشت که افراد زیر ۳۰ سال به این فیلم علاقه‌ای نشان خواهند داد یا نه(تعداد آن‌ها بی شک کم خواهد بود) و هیچ‌گونه تلاش اضافه‌ای برای جذب کردن این افراد به فیلم انجام نشده است. اگرچه فیلم‌نامه خوب نوشته شده است اما تغییرات کوچکی می‌توانست بر روی اثر انجام شود تا نقش شخصیت مونث اصلی را پررنگ‌تر کند.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان