راحت بگویید نه!

  • 0 دیدگاه
  • 106 بازدید
راحت بگویید نه!

راحت بگویید نه!

توضیحات

کتاب راحت بگویید نه!

نویسنده : ویلیام یوری


درباره کتاب راحت بگویید نه!

هنگامی‌که سر کار خود می‌روید، رئیستان شما را احضار می‌کند و می‌خواهد که روزهای تعطیل آخر هفته را به تکمیل کارهای باقی‌مانده‌ی اداره بپردازید. پیش از این ماجرا، شما برای تعطیلات با همسر خود برنامه‌ریزی کرده‌اید و به او قول داده‌اید که به مکانی برای تفریح بروید. ولی در این میان رئیستان از شما چنین درخواستی را ابراز داشته و بنا است که تا چند روز آینده نیز از دست وی ترفیع شغلی دریافت کنید. چگونه ممکن است بی‌آن‌که بین شما و رئیستان کدورت به وجود آید، به او نه بگویید. یکی از مشکلات امروز ما به دلیل این است که توان «نه» گفتن نداریم و درست همان جایی که باید پاسخ «نه»بدهیم، «بله» میگوییم. بسیاری از آسیب های اجتماعی،در جوامع مختلف، حاصل همین ناتوانی در«نه»گفتن است...


بخشی از کتاب راحت بگویید نه!

پیشگفتار نویسنده

رسیدن به نه

« ممکن است فرزندتان حتی بر اثر سرماخوردگی، جان خود را از دست بدهد. » این جمله را پزشک پس از ملاقات دخترم به من و همسرم گفت. از این سخن ترس در تمام وجودمان رخنه کرده بود. فرزندم « گابریلا ( ۱) » با بیماری سخت ستون فقرات متولد شده بود. در طی این جریان باید به سفرهای بسیاری برای ملاقات با پزشکان متعدد، می رفتیم؛ صدها مشاوره ی پزشکی، ده ها نسخه ی درمانی و هفت عمل جراحی مهم در طی هفت سال انجام می­شد. با این که هنوز این سفرها وجود دارند و مشکلات فراوانی داریم، در نهایت شادمانی می­گوییم که هنوز گابریلا با طراوت و سلامت است. هنگامی­که به راه طی شده در این هشت سال می نگرم، می بینم که توانسته ام آن دسته از مهارت هایی را که برای رسیدن به توافق آموزش داده ام، خود نیز به کار گیرم. دریافتم که مهارت لازم برای حفظ سلامت دخترم، « نه » گفتن بود

شروع کردم در مقابل پزشکانی که با صحبت هایشان دل والدین را به لرزه در می آورند، نه گفتم. نه گفتن را ادامه دادم، به خصوص در برابر دانشجویانی که گابریلا را چون عروسکی فرض می­کردند. در زندگی شخصی ام مقابل بسیاری از درخواست های مهم پاسخ نه گفتم. این وقت گران بها را باید صرف خانواده، بهبودی دخترم و مطالعه در مورد بیماری او می کردم. 

ولی این نه گفتن ها می بایست در نهایت احترام ادا می شدند. به هر صورت زندگی دخترم در دستان پزشکان و پرستاران بود. من و همسرم می­بایست پیش از هر نه گفتن، کمی درنگ می کردیم تا به علاوه ی قدرتمند بودن، محترمانه نیز باشد. 

همچون تمام نه های حساب شده، نه های ما نیز به دنبال دستیابی به یک آری کارسازتر بود؛ این آری همان سلامت دخترمان تلقی می شد. نه ما زمینه ای منفی نداشت، بلکه یک نهِ مثبت بود. البته ما در همه ی شرایط موفق نبودیم، اما به تدریج آموختیم که چگونه رفتاری موثرتر داشته باشیم. 

این کتاب در ارتباط با راه های گفتن نه با تمام مراحل مثبت آن صحبت می کند. من به سبب رشته ی تحصیلی که دارم -انسان شناس هستم-، در ارتباط با ماهیت انسان ها و عمکردهایشان مطالعه کرده ام و بر اساس تخصص شغلی ام، متخصص مذاکره نیز هستم. روش های مذاکره را یاد می دهم و جلسات مشاوره ای برگزار می کنم تا دیگران را راهنمایی کنم. تمام اشتیاق و خواسته ی من دستیابی به صلح و دوستی است.




قدرت نه مثبت

چه طور به دیگران نه بگوییم و با این وجود آن­ها را نرنجانیم؟ 

« جواب نه، اگر بر حسب اعتقاد داده شود، بسیار موثرتر از جواب مثبتی است که برای خرسندی دیگران و بدتر از آن به منظور رهایی از هرگونه مشقت بر زبان جاری می کنیم. » « مهاتما گاندی » 

نه، در عین این که ضروری ترین و پرقدرت ترین واژه در زبان کنونی است، هم چنین ویرانگر ترین و نزد بسیاری از افراد دشوارترین واژه ای است که ممکن است بر زبان هر کسی جاری شود. با این وجود اگر بیاموزیم چگونه آن را به زبان بیاوریم، این واژه به تنهایی چنان قدرتی را کسب خواهد کرد که به سبب آن تحولی سازنده در زندگی مان پدیدار خواهد شد. 

یک جریان همگانی

هر روز در شرایطی قرار می گیرید که مجبور می شوید به نزدیک ترین افراد زندگی تان، نه بگویید؛ شرایط گوناگونی که در طول روز با آن­ها مواجه می شویم و ایجاب می کند که پاسخ نه را مورد توجه بسیار قرار دهید

به هنگام صبحانه، درخواست ملتمسانه و مصرانه ی دختر کوچک خود، مبنی بر خریدن یک اسباب بازی جدید را با یک نه، پاسخ می دهید. 

« نه، این همه اسباب بازی داری! » . 

« مامان خواهش می کنم، تمام دوستانم این اسباب بازی را دارند. » 

چه طور قادر هستید به این خواسته ی فرزندتان نه بگویید و پس از آن چنین احساسی که پدر و مادر خوبی نیستید، به شما دست ندهد؟ 

هنگامی­که سر کار خود می روید، رئیستان شما را احضار می کند و می خواهد که روزهای تعطیل آخر هفته را به تکمیل کارهای باقی مانده ی اداره بپردازید. پیش از این ماجرا، شما برای تعطیلات با همسر خود برنامه ریزی کرده اید و به او قول داده اید که به مکانی برای تفریح بروید. ولی در این میان رئیستان از شما چنین درخواستی را ابراز داشته و بنا است که تا چند روز آینده نیز از دست وی ترفیع شغلی دریافت کنید. چگونه ممکن است بی آن که بین شما و رئیستان کدورت به وجود آید، به او نه بگویید. 

یکی از بهترین مشتری هایتان با شما تماس می­گیرد و درخواست می کند که کالای درخواستی اش را به مدت سه هفته زودتر از موعد توافقی به او تحویل دهید. در این هنگام شما به سبب تجربه ای که در کار خود دارید، آگاه هستید اگر چنین کاری را انجام دهید، استرس بسیاری به شما وارد خواهد آمد و ممکن است که مشتری آن کیفیتی که انتظار دارد را دریافت نکند و در مقابل این را هم می دانید که او یکی از بهترین مشتری های شماست و پاسخ نه را نمی پذیرد. چگونه می توانید در عین این که او را از خود نرنجانید، به وی پاسخ منفی بدهید؟! 

هنگام ورود به خانه، زنگ تلفن به صدا در می آید و پس از مدتی صحبت، در می یابید که همسایه ی صمیمی تان از شما می خواهد در یک موسسه­ی خیریه فعالیت داشته باشید. این جریان را بسیار مثبت ارزیابی می کنید و دوستتان نیز می­گوید که « شما برای این منظور مهارت کافی را دارید » . اما پیش از همه چیز مطلعید که سرتان بیش از اندازه شلوغ است، با این حال چگونه می توانید بی آن که احساس ناخوشایندی در وجودتان پدیدار می شود، پاسخ نه را به زبان جاری کنید. 

در حالی که به تماشای اخبار شبانگاهی نشسته اید، خبرهای بسیاری مبنی بر بی ­عدالتی و وحشی گری به گوشتان می خورد. یکی از کشورهایی که واقع در دوردست هاست، دچار نسل کشی شده است؛ بچه ها در گرسنگی شدید به سر می برند و منابع غذایی به آخر رسیده اند؛ در حالی که مواد غذایی موجود در انبارهای بسیاری از کشورها فاسد شده و به زباله تبدیل می شوند، و در این میان افراد زورگو و ظالم شدیداً به ساخت سلاح های کشتار جمعی، مشغولند. چگونه می توانیم به عنوان یکی از اعضای جامعه در برابر این تهدیدها بایستیم و در نهایت جدیت به آن ها پاسخ نه نیز بدهیم؟ این پرسشی است که شما هم پاسخش را نمی دانید. 

قبل از خواب به حیاط می روید و سگتان را آزاد می کنید؛ ناگهان او شروع به پارس کردن می کند، تمام همسایه ها از خواب بیدار شده و شاکی می شوند. پرخاشگرانه به سگتان می گویید که ساکت باشد، اما او اصلاً به شما توجه نمی کند. بنابراین در رابطه با سگتان نیز قادر نیستید که پاسخ نه بدهید. 

آیا تمام این جریانات، بسیار ساده به نظر نمی رسند؟ 

تمام این شرایط یک نقطه ی اشتراک دارند. به منظور این که بتوانید در برابر مسائل حیاتی ایستادگی کنید، خواسته های خود و دیگران را به حقیقت تبدیل کنید، باید این قدرت را داشته باشید که به برخی از تقاضاها پاسخ نه بدهید. 

چرا نه بگوییم، چرا از هم اکنون؟

گفتن نه همواره از اهمیتی بسزا برخوردار بوده است، ولی احتمال می رود که چنین مهارتی تاکنون ضرورتی نداشته است. به سبب شغلی که داشتم، این شرایط برایم مهیا شد که به نقاط مختلف دنیا سفر کنم. چندین مکان کاری را مورد بررسی قرار دادم، و از خانواده های بسیاری دیدن کردم و با هزاران تن از مردم به صحبت نشستم. به هر مکانی که سفر کردم، با افرادی روبرو شدم که تحت فشار و استرس شدیدی به سر می بردند. مدیران و متخصصانی که زیر فشار کاری قادر به کمر راست کردن نبودند، زنانی که در کنار کارهای منزل می بایست در بیرون نیز مشغول به کار باشند. پدر و مادرانی که حتی وقت کافی نداشتند تا با فرزندان خود زمانی را سپری کنند. به کودکانی برخوردم که با وجود تکالیف سنگین درسی، حتی وقت بازی کردن هم برایشان باقی نمی ماند. به هر نقطه که می نگریستم، مردم را گرفتار و سردرگم می یافتم؛ من نیز عضوی از همین جماعت بودم. 

به سبب تحول ایجاد شده در علم و دانش بشر، حقایق و انتخاب های بیشتری در مقابلمان نمایان گشته اند. هم چنین تصمیمات بیشتری باید اتخاذ کنیم، و این تصمیم گیری ها باید در کوتاه ترین زمان ممکن انجام بگیرند. با به کارگیری تکنولوژی های امروزی از جمله، تلفن همراه و تلفکس، مسافت بین محل کار و خانه را به حداقل می رسانیم. رفته رفته ضوابط کمرنگ تر شده و اشتیاق مبارزه با شرایط بحرانی و آشفته و متحول ساختن استانداردهای اخلاقی شعله ور گشته است.


این روزها گفتن نه، بزرگ ترین درگیری زندگی هاست.


برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان