جای تئاتر در حرفه بازیگری ام خالی بود

گفت وگو با «مرجان شیرمحمدی», بازیگر نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است»

اگر ایده به من بدهند، می‌توانم داستانی بر اساس آن بنویسم. فکر می‌کنم هر کسی که می‌نویسد، تقریبا می‌تواند این کار را بکند، منتها آنچه از زیر دست نویسنده بیرون می‌آید، تعیین می‌کند در چه سطحی است. خیلی دوست داشتم نویسنده‌یی بودم که هر روز راس یک ساعت می‌رفتم پشت میزم و هفت، هشت ساعت کار می‌کردم

«مرجان شیرمحمدی» از آن دست بازیگرانی است که سر پرشوری دارد و با وجود فهرست کوتاه کارنامه هنری‌اش، بسیار پیگیر رشته‌های مورد علاقه‌اش به‌خصوص بازیگری است. بازی در تئاتر، آخرین تجربه‌یی است که او مثل خیلی از بازیگران این روزهای سینما، به سراغش آمده، گرچه وقتی پای حرف‌های او نشستیم، پی بردیم شیرمحمدی سال‌هاست تماشاگر و علاقه‌مند حرفه تئاتر است و اصلا کارش را با آموزش نزد بزرگ‌ترین استاد این عرصه، زنده‌یاد حمید سمندریان شروع کرده. بنابراین به سختی می‌توان بر بازی او خرده گرفت. با این‌حال، نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است» به نویسندگی و کارگردانی «ایوب آقاخانی»، گرچه دروازه ورود او به دنیای تئاتر شد تا به یکی از قدیمی‌ترین آرزوهایش برسد اما بازی او را در معرض نقد و تحسین بسیاری از هنرمندان، منتقدان و علاقه‌مندان این عرصه قرار داده. شیرمحمدی در تمام پاسخ‌هایش ضمن اینکه با عشق و احترام از همسرش، بهروز افخمی یاد می‌کرد، تاکید داشت که به او وابسته نیست و در عرصه‌های هنری، فعالیت مستقل خود را دارد. با این‌همه در نخستین حضور تئاتری‌اش، او از سر تصادف با این کارگردان نامدار و گزیده‌کار سینما، همکار شده؛ یکی در مقام بازیگر و دیگری به‌عنوان مشاور کارگردان. به همین بهانه با او به گفت و نشستیم.

وقتی از «مرجان شیرمحمدی» نام برده می‌شود، اغلب علاقه‌مندان به هنرهای تصویری، شما را به عنوان بازیگر سینما می‌شناسند. در حالی‌که تجربه‌های سینمایی‌تان خیلی اندک و با فاصله‌های طولانی است یا مثلا شما به‌طور جدی، کار داستان‌نویسی هم کرده‌اید.

اینکه من را بیشتر به عنوان بازیگر بشناسند تا نویسنده، چیز عجیبی نیست. ما در روسیه زندگی نمی‌کنیم که مردم ادبیات را بیشتر از سینما دنبال می‌کنند.

فیلم «مرسدس»، نخستین گام جدی و حرفه‌یی شما در بازیگری بود. بازیگرانی که در سینما کارشان را با «مسعود کیمیایی» آغاز می‌کنند، معمولا ادامه راه برایشان هموار و ساده‌تر می‌شود یا با پیشنهادها و تجربه‌های بیشتری مواجه می‌شوند. شما چرا پس از «مرسدس» تا این حد کم‌کار شدید؟

من چند ماه بعد از پایان فیلمبرداری مرسدس، مادر شدم و تا سه سال کار نکردم.

برای بازی در نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است»، چگونه از طرف ایوب آقاخانی دعوت شدید؟

ایشان به من تلفن کرد و گفت نمایشنامه‌یی دارد که می‌خواهد برای من بفرستد. نمایشنامه را خواندم و پسندیدم.

در اولین برخوردتان با این پیشنهاد، چه نکته ویژه‌یی باعث شد برای پذیرش این نقش ترغیب شوید؟ نمایشنامه یا ایوب آقاخانی به‌عنوان کارگردان کار؟

متن گرم و گیرایی داشت. نقش خودم را هم دوست داشتم. خوشحالم که این کار را قبول کردم. این کار باعث شد با آدم‌های نازنینی آشنا شوم. لحظات خوبی در کنار این بچه‌ها داشته‌ام و چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتم.

در عالم سینما و تئاتر، با زوج‌های هنری زیادی مواجهیم که با هم تجربه‌های مشترک زیاد داشته‌اند، مثل بهرام بیضایی و مژده شمسایی، آیدا کیخایی و محمد یعقوبی، امیر جعفری و ریما رامین‌فر و از این قبیل اما در مورد شما و آقای افخمی تا امروز چنین اتفاقی نیفتاده. چرا تاکنون تجربه بازی در آثار آقای افخمی را نداشته‌اید؟

دوست ندارم چون همسر بهروز افخمی هستم، در هر فیلمی که او می‌سازد، حتما بازی کنم، این وضعیت را نمی‌پسندم. می‌خواهم استقلال خودم را داشته باشم. البته که دوست دارم در فیلم بهروز افخمی بازی کنم و می‌دانم خیلی اتفاق دوست‌داشتنی و خوبی است، ولی نه به هر قیمت و هر شکل. مثلا در سن‌پطرزبورگ، آقای اعتباریان یا خود بهروز افخمی گفتند در یکی از نقش‌ها بازی کن. پیمان قاسم‌خانی هم گفت، ولی هیچ‌کدام از نقش‌های موجود به من نمی‌خورد. پس چه کاری است که بیایم این نقش را بازی کنم؟ بنابراین ترجیح دادم طراح صحنه و لباس باشم، آن هم بیشتر به این دلیل که در کنار بهروز افخمی باشم تا از او یاد بگیرم.

‌این به آن معنا نیست که فیلم یا فیلمنامه‌های آقای افخمی را دوست ندارید یا آنها را کارهای محکمی نمی‌دانید؟

فیلمنامه «سن‌پطرزبورگ» که نوشته پیمان قاسم‌خانی بود. فیلمنامه بهروز افخمی نیست و اتفاقا فیلمنامه خیلی خوبی هم بود. آقای قاسم‌خانی فیلمنامه را آورد به منزل ما تحویل داد و بهروز فیلمنامه را داد من بخوانم. می‌خواست نظرم را بداند. خواندم و خیلی هم خندیدم. خیلی فیلمنامه بانمک و خنده‌داری بود. نقش‌های خانم‌ها هم نقش‌های بدی نبود اما به من نمی‌خورد. اتفاقا بهروز افخمی ظرف دو سال گذشته دو فیلمنامه نوشته که خیلی هم خوبند و حتما هم اگر در فیلم‌هایی که می‌سازد، نقش خوبی برای من داشته باشد، مطمئن باشید با دل و جان قبول می‌کنم. دلیل همکاری‌نکردن با افخمی اصلا این نیست. اگر شما می‌خواهید از آب گل‌آلود ماهی بگیرید، آن بحث دیگری است (می‌خندد). اتفاقا خیلی دوست دارم در فیلمی از بهروز افخمی بازی کنم، ولی در جای خودش، یعنی یک جای درست و به موقع که حضور من معنی داشته باشد. نه هر کجا و در هر نقش، فقط به خاطر اینکه همسر ایشان هستم!

جالب است که اولین تجربه تئاتری شما، در کنار بهروز افخمی است. حضور ایشان چقدر در بازی شما موثر بود؟ چطور به‌عنوان مشاور کارگردان به این نمایش اضافه شدند؟

یک هفته از تمرین‌های ما می‌گذشت که آقای آقاخانی پیشنهاد کرد که آیا امکان دارد بهروز افخمی بیاید سر تمرین‌ها و برای چند جلسه حضور داشته باشد؟ چون ایوب آقاخانی بازی هم می‌کرد و نگران بازی خودش بود. بیشتر به خاطر بازی خودش می‌گفت، چون باقی بازیگران را کنترل می‌کرد. حتی حین بازی خودش هم دیگران را کنترل می‌کرد. پیغام ایوب آقاخانی را منتقل کردم و آقای افخمی قبول کرد و سه، چهار جلسه سر تمرین‌ها حضور داشت. قطعا نقش و تاثیر خودش را داشته.

یعنی یک هفته بدون آقای افخمی تمرین کردید و بعد... ؟

نه، حتی بیشتر ۱۵ تا ۲۰ روز بعد از شروع تمرین‌ها بود که بهروز آمد و کار را دید.

زمانی که آقای افخمی سر تمرین‌ها آمدند، به‌عنوان مشاور کارگردان حضور داشتند و برای هدایت بازی ایوب آقاخانی بود یا روی سایر بازی‌ها و به‌خصوص بازی شما هم نظارت داشتند؟

نه، خود افخمی هم گفته‌ که حضور و نظراتش بیشتر به‌عنوان تماشاگر بود. در کل پیشنهادهایی به ایوب آقاخانی داد که البته چندان در جریان آنها نیستم، برای اینکه طی یکی، دو جلسه خصوصی با هم صحبت کردند. واقعا نمی‌دانم چه پیشنهادهایی داده، ولی خودش گفت در قالب یک تماشاگر نظراتم را گفتم.

با توجه به تجربه ایوب آقاخانی در تئاتر، نظر شما در مورد کارگردانی او چیست؟ اصلا چقدر او را می‌شناختید و چه ذهنیتی راجع به ایشان داشتید؟ کارهایشان را دیده بودید؟

اولین‌بار قبل از اینکه با ایوب آقاخانی آشنا شوم، با صدای او آشنا شدم. شب‌ها موقع رانندگی معمولا رادیو گوش می‌کنم. آقای آقاخانی برنامه‌یی به نام «دیالوگ» دارد که بعضی شب‌ها در حال رانندگی گوش می‌کردم. با ایوب آقاخانی این‌طور آشنا شدم. بعد هم نمایشی دیدم به نام «نویسنده مرده است» که بازی می‌کرد و یک نمایش هم به‌عنوان کارگردان از او دیدم. وقتی به من پیشنهاد بازی در این تئاتر را داد، دیگر ایوب آقاخانی را تا حدودی می‌شناختم...