درباره «کابوس های خنده دار برای شب و چندتایی هم برای روز»
نمیدانم اینکه تئاتر دارد از نظر شکل و شمایل و شیوههای اجرایی به سینما نزدیک میشود، خوب است یا مایه تاسف؟ هنوز زود است در اینباره قضاوت کرد، ولی این اتفاقی است که دارد میافتد. در سالهای اخیر شاهد اجراهایی بودهایم که گوشه چشمی به سینما داشتهاند. از نمایش فیلم در پسزمینه گرفته تا استفاده از برخی عناصر واقعی مثل بارش باران بر صحنه و امثال اینها. آخرین و مهمترین نمونهاش، نمایش عجیبوغریب «کابوسهای خندهدار برای شب و چندتایی هم برای روز»، نوشته «محمد چرمشیر» به کارگردانی «رضا حداد» است که اینروزها در تماشاخانه تهران بر صحنه است. به این نمایش از دو منظر میتوان نگاه کرد:
نگاه نخست: در فقدان متن دراماتیک استخواندار که از دل دردمند جامعه ایران آمده باشد، همهچیز این نمایش، در یک شوی عظیم که تلفیقی است از رقص و باله و بالماسکه، به کمک موسیقی متال و دود و باران و انواع و اقسام امکاناتگرانقیمت فنی و تکنولوژیک که یک کامیون هجدهچرخ برای حملونقلشان لازم است، خلاصه میشود تا تماشاگر نگونبخت در زیر بمباران نور و حرکت و صدا، مرعوب و منکوب شود. تماشاگر در فضایی مملو از دود و بخار و زیر ابری از کاغذپارهها که به پر پرندگانی که در طول نمایش، میبینیم شباهت دارد، غرق میشود تا به مدت یک ساعت گوش و چشمش را پر کند و در انتها با اعصابی دربوداغان سالن را ترک کند، در حالی که انگار از یک سیرک بیرون آمده است، و حسرت فراوان برای جوانان شهرستانی که با دیدن این اجرا، به یاد امکانات خودشان میافتند که گاه حتی یک چراغ ساده هم برای اجرایشان ندارند و با لامپ کممصرف صحنه را روشن میکنند.
واضح است که این اجرا محصول سفرهای متعدد پدیدآورندگانش به سرزمینهای دیگر و دیدن نمایشهای مدرن است که در جغرافیای فرهنگی و اقتصادی خودشان توجیهپذیر است، نه در مملکتی که ۹۰درصد هنرمندانش از داشتن سادهترین امکانات هم محرومند. بنابراین با این نگرش میتوان نمایش ذکرشده را نوعی دهنکجی به تئاتر ملی دانست که در هجوم بیامان انواع شعبدهبازیهای وارداتی دارد رنگ میبازد. این از نگاه بدبینانه و منفی به این نمایش.
نگاه دوم: اگر میخواهید بدانید چرا ذهنتان انباشته از کابوسهای هولناکی است که شب و روز آرامتان نمیگذارد، اگر میخواهید شاهد تجربهای تازه و ناب در تئاتر امروز ایران باشید، این نمایش را ببینید. نگاهی فلسفی به رابطه آشوبهای جهانی و تاثیرشان بر روح و روان انسان امروزی. نمایشی به غایت تلخ و سیاه از جنایتهای بشر علیه خودش. تلفیقی از نمایش و سینما که توامان پیش چشم تماشاگر در جریان است. در تمام طول نمایش، فیلمی مستند و تکاندهنده از وقایع مهم قرن گذشته و آغاز قرن حاضر روی پردهای به اندازه کادر اسکوپ، در پسزمینه وقایعی که بر صحنه میبینیم نمایش داده میشود و در پیشزمینه، گروهی بازیگر کابوسهایی که در ذهن کسی که هویت مشخصی ندارد و در نهایت میتواند انسان معاصر باشد را به نمایش میگذارند. نمایش همچون دیگر نوشتههای چرمشیر فاقد ساختار دراماتیک است و بیشتر بر موقعیتهای نمایشی استوار است. به عبارت دیگر متن موضوعمحور نیست و بر مضمون تاکید میکند. اما اجرای قوی و میزانسنهای ترکیبی پیچیده، استفاده فراوان از اسپیشیالافکتهایی که معمولا در سینمای فانتزی شاهدش بودهایم، مثل بارش بیامان باران در صحنه، متن را عملا در حاشیه قرار میدهد و نمایش را به فیلمی زنده روی صحنه تبدیل میکند. درست در نیمه نمایش، جای این دو عوض میشود. یعنی خشونت جاری در فیلم مستند، به روی صحنه منتقل و تصاویر روی پرده، به کلاژی از تصاویر شاعرانه تبدیل میشود.
تا بر این نکته تاکید کند که ما بیآنکه بخواهیم در معرض خشونتهایی که جهان امروز را انباشته قرار داریم و مجری این کسی جز خود ما نیست؛ این یک نگاه فلسفی به جهانی است که سالهاست با آرامش وداع کرده و روزبهروز، در خشونت فرو میرود. یادمان نرود که جهان پیش از رسانههای جمعی، جهانی بهسامانتر و آرامتر بود. دستکم، عامه مردمان در روزگار فقدان رسانههای جمعی، از همه آنچه بر پهنه این کره خاکی میگذشت، باخبر نبودند. اما اکنون هیچکس نمیتواند خود را به بیخبری بزند و بیخیال زندگی کند. چرمشیر و حداد در بیان این دنیای آشفته و کابوسوار موفق عمل کردهاند.
بازیگرانی که اغلب جوانان خوشآتیه تئاتر امروز ما هستند، بیآنکه بر فردیتشان تاکید شود، در شکل و شمایلی که بیشتر عروسکی است، یکساعتواندی روی صحنه جانفشانی میکنند، زیر باران میروند- زیر باران باید رفت (سپهری) - در انبوهی از دود و بو و صدای پرحجم غوطهور میشوند، تا تصویر هولناک انسان امروزی را در معرض دید خودش قرار دهند. این نمایش عظیم که میتوان آن را پرهزینهترین نمایش ایرانی تا امروز قلمداد کرد، داستان پررنگ و روشنی ندارد تا بتوان برای دیگران تعریف کرد. این نمایشی است که باید دیده شود تا بدانیم از چه حرف میزنیم. تلاشی مهم و تا حدودی موفق برای حذف درام و جایگزینی نمایش روی صحنه که البته بسیار مرعوبکننده است و این نکته هم میتواند هم نقطهقوت باشد و هم نقطهضعف. همین مرعوب کردن، امکانات و ابزاری میخواهد که در توان هر کسی نیست. من البته رضا حداد را خیلی نمیشناسم اما شنیدهام که خوشبختانه امکانات مالی خوبی دارد و به همین دلیل، میتواند هر چه در سر دارد را به اجرا درآورد. باز هم توصیه میکنم این نمایش را ببینید تا متوجه حرفم بشوید.