کتاب ساعت آمریکایی

  • 0 دیدگاه
  • 140 بازدید
کتاب ساعت آمریکایی

کتاب ساعت آمریکایی

توضیحات

معرفی ساعت آمریکایی

نویسنده: آرتور میلر

مترجم: غلامرضا آذرهوشنگ


کتاب ساعت آمریکایی، یکی دیگر از آثار برتر آرتور میلر، از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان قرن بیستم، است. نمایشنامه ساعت امریکایی ورود مجدد میلر به دنیای تئاتر است که در واقع با نوشتن این نمایشنامه، ‌به دغدغه‌های دوران نوجوانی و تصویر تلخ گذشته‌ی آمریکایی خود پاسخ می‌دهد و یک بار‌ دیگر از زندگی خود و دیگران در طول بحران بزرگ سرمایه‌داری حرف می‌زند.


در نمایشنامه ساعت امریکایی (The American Clock) میلر، نشان می‌دهد که نسبت به سرنوشت انسان‌ها بی تفاوت نیست. ساعت آمریکایی هشداری به همه ماست، هشدار درباره برخاستن گردبادی است که هر آن می‌تواند زندگی یکایک ما را در هم بپیچاند. خواندن این نمایش‌نامه، نه‌فقط برای جامعه ادبی کشور که برای همه اقتصاددانان، جامعه‌شناسان و فعالان سیاسی کشور نیز ضروری است.


آرتور میلر (Arthur, Miller) هفده ساله بود که شروع به مطالعه کرد. اغلب، پس از خواندن رمان‌های مختلف، از خود می‌پرسید: این قهرمانان شغل‌شان چیست؟ چه وقت کار می‌کنند؟ چگونه این دنیا می‌تواند شخصیت اشخاص را تغییر دهد؟ و به‌خصوص، چگونه ممکن بود انسان این دنیا را تغییر دهد؟ این پرسش‌ها او را مفتون خود می‌کرد. آیا آدم‌های نسل میلر، گذشته‌شان را فراموش کرده‌اند یا خواسته‌اند آن را محو کنند؟ این یک پدیده‌ی آمریکایی است، برای آدم‌های نسل میلر، رؤیای آمریکایی یک باور، یک نیروی حیاتی بود. اکنون این رؤیا در هم شکسته است و آمریکایی‌ها دیگر نمی‌خواهند به گذشته بنگرند. چون غول بزرگ سرمایه از میان نکبت گذشته است. انسان‌های بسیاری را له‌ولورده کرده، غرورشان را در هم کوبیده است و بی‌تفاوت از کنارشان گذشته است.


بحران بزرگ آمریکا (1933-1929 م) یکی از بزرگ‌ترین رویدادهایی است که در زندگی فردفرد آمریکاییان تأثیر عمیقی گذاشت. میلر هم‌صدا با پرفسور آلن سیگر معتقد است که هیچ مصیبتی چون دو مصیبت بزرگ ملی آمریکا، تأثیری این چنین ژرف در زندگی انسان آمریکایی باقی نگذاشته است. این دو مصیبت عبارتند از: جنگ داخلی و بحران بزرگ اقتصادی. دوره‌ی نوجوانی میلر، همراه با یکی از این دو مصیبت بزرگ ملی بوده است.


آرتور میلر با ساعت آمریکایی، آینه در دست گرفته است و چهره‌ی آمریکا را در آن به نمایش می‌گذارد. ولی آینده چطور؟ آیا به اندازه‌ی کافی قابل اعتماد هست؟ این بحران دوباره تکرار نخواهد شد؟ جوانان آمریکا که چنین اعتقادی ندارند. به همین خاطر میلر ناگزیر اعتراف می‌کند: در 72 سالگی، این منم که ناگزیرم در آن‌ها (جوانان) اعتماد به جهان و آینده را دوباره ایجاد کنم.

آرتور میلر به حق یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان قرن بیستم است. آثار او به اکثر زبا‌ن‌های دنیا ترجمه و منتشر شده است. نمایشنامه‌های او همه‌ساله در سالن‌های معروف تئاتر جهان به روی صحنه می‌رود. آرتور میلر در 17 اکتبر 1915 م در یک خانواده‌ی یهودی مقیم نیویورک، به دنیا می‌آید. جنگ جهانی اول، در آمریکا تأثیر چندانی بر زندگی مردم نمی‌گذارد. اما چندان طولی نمی‌کشد، که ابر مهیبی بر آسمان آمریکا سایه می‌افکند و در عرض چند روز، طوفانی به پا می‌خیزد که زندگی مردم آمریکا را آن‌چنان در هم می‌پیچد که تقریباً هیچ‌کس نمی‌تواند از اثرات آن در امان بماند. بحران بزرگ جهان سرمایه‌داری در بزرگ‌ترین قطب آن، یعنی آمریکا، از سال 1929 م آغاز می‌شود. بازار بزرگ بورس، دچار تب‌وتاب شده، ناگهان سقوط آغاز می‌شود. قیمت سهام به‌سرعت تنزل می‌یابد. صاحبان سهام ورشکست و کارخانجات یکی پس از دیگری تعطیل می‌شوند. موج عظیم بیکاران به خیابان‌ها می‌ریزد و چرخ‌های غول‌آسای زندگی اقتصادی در امریکا متوقف می‌شود.


میلر دربارۀ سینمای هالیود می‌گوید: «در نیویورک وضعیت ناامید کننده است. تئاتر کاملاً تجاری شده است. باید پول درآورد. تئاتر زندگی من است. گمان می‌کنم، یکی از علل اینکه من نمایشنامه‌نویس شدم، این بود که در تئاتر همه‌چیز باید نظمی عمیق داشته باشد و از مرکزی زنده تبعیت کند. به نظر من، چیزی زیبا جلوه می‌کند که از درون و بیرون دارای نظم باشد. زیرا چنین چیزی است که ناتوانی مرا در برابر سیل تجربه‌ها جبران می‌کند.


آرتور میلر علاوه بر آثار رئالیستی خود، گاه دست به خلق آثار فلسفی نیز زده است که نمونه‌ای از این دست، نمایشنامه‌ی‌ «کمدی خلقت جهان و دیگر قضایا» است. این نمایشنامه در سال 1968 م به رشته‌ی ‌تحریر درآمد. اما میلر در این عرصه به‌کلی ناموفق است. با نمایشنامه‌ی «مرگ فروشنده» جایزه‌ی ادبی پلیتزر را به خود اختصاص می‌دهد. ترجمۀ این کتاب را غلامرضا آذرهوشنگ انجام داده و در انتشارات کوله پشتی به نشر رسیده است.


در پشت جلد این کتاب می‌خوانید:

از اون‌همه آدم متعصب و افراطی که همیشه دادوبیداد راه می‌نداختن و عملاً هیچ‌وقت کوچک‌ترین کاری نمی‌کردن، خودمو کنار کشیدم. از بحث‌های پرخشم و هیاهوی کسانی که از کارگرها، جهودها، سیاه‌ها، و خارجی‌ها نفرت داشتن. بعضی وقت‌ها جوّ سیاسی کشور، بوی نفرت می‌گرفت و بدتر از همه اونکه بعد از حدود دو سال، همه فهمیده بودن که درواقع هیچ‌کس راه‌حلی برای بحران نداره. هیچ‌کس! و این موضوع قلب مردمو به درد آورده ‌بود.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان